به مناسبت نخستين سالگرد فريبرز رييسدانا
روشنفكر مردمي
سيد امير منصوري
محسن آزموده| فريبرز رييسدانا (1398-1323) به همان اندازه كه دلبسته عدالت و آرمان برابري بود، وطنش ايران را هم دوست داشت، بر ديوارهاي سفيد خانه آپارتماني سادهاش در گيشا، روبهروي عكس ماركس، عكس مصدق بود و از نهضت ملي كردن صنعت نفت و رهبر آن با بزرگي و احترام ياد ميكرد.
عشق و علاقه او به ايران و ايرانيان، در شعارهايي تو خالي يا گفتارهايي انتزاعي نبود، رييسدانا مردم واقعي را دوست داشت، انسانهايي از همه اقشار و گروهها، به ويژه از طبقات فرودست، با گوشت و پوست و استخوان كه نگران معيشت خود و خانوادهشان هستند،
در پي شادكامي و رفاهي حداقلي هستند و از فقر و تنگدستي و گرسنگي رنج ميبرند. گواه اين ادعا، روايتهاي بيشمار از دوستان و آشنايان اوست كه پيش از آنكه با رييسدانا در قامت يك نظريهپرداز و كارشناس مسائل اقتصادي و سياسي يا به عنوان يك فعال سياسي و اجتماعي آشنا باشند، او را به عنوان انساني فضيلتمند و اخلاقگرا ميشناختند، مردي پرشور و هيجان و بسيار مهربان كه فاصلهاي ميان خود و ديگران احساس نميكند و با كوچك و بزرگ با خندهرويي و بخشايشگري رفتار ميكند. يك سال از درگذشت فريبرز رييسدانا به علت ابتلا به كرونا ميگذرد.
نخستين ديدار من با فريبرز رييسدانا در سال ۷۸ در جلسهاي مربوط به طرح توسعه دانشگاه تهران بود. او با مشاور آمود در اين طرح همكاري ميكرد. من نيز به عنوان كارشناس مستقل از سوي دكتر قندي معاون وقت طرح و برنامه دانشگاه به جلسه دعوت شده بودم. نخستين جلوه آزادگي در رفتار او را آن روز ديدم. او در كسوت مدير مطالعات اقتصادي طرح گزارش داد. من از اساس پرسشهايي درباره ضرورت طرح مطرح كردم. او كارشناس مشاور طرف قرارداد دانشگاه بود و از ميانه به موضوع ميپرداخت. من اما، الزامي به آن نداشتم. ماحصل گفتوگوي ما آن شد كه رييسدانا با حريت تمام اظهار داشت: چنانچه اين سوالات را دانشگاه نتواند پاسخ دهد ادامه اين طرح بلاوجه است. اين كاري است كه كمتر مشاوري ميكند. اغلب مشاوران اپراتور مدير هستند تا به تصميمات اقتدارگرايانه آنها صورت فني دهند و گزارش توجيهي بنويسند. شخص رييسدانا را ديگر در طرح توسعه دانشگاه نديدم. ديدار بعد در سازمان نوسازي شهر تهران بود. سال ۸۴ كه خدماتي به سازمان ميدادم، از ايشان دعوت به ملاقات و همكاري كردم. انگيزه دعوت، استفاده از مهارت ايشان در تبيين مسائل اجتماعي- اقتصادي و شهري بود. ديدگاه چپ او با موضوع فعاليت سازمان كه بافتهاي فرسوده و ساكنان محروم آن بود، قرابت داشت. نميتوان مساله بافت فرسوده را منهاي جهتگيري كلان اقتصادي- اجتماعي تبيين يا حل كرد و اين جهتگيري در ادبيات شهرسازي ايران وجود نداشت. نه تكنوكراتهاي دانشگاه و مشاوران و نه انقلابيون حاكم رويكردي در قبال اين مهمترين مساله شهر تهران ابراز نكرده بودند. اشتغال به مساله بافت فرسوده تا سال ۸۳ كه عليرضا عندليب مدير سازمان شد، در حد شعارهاي اخلاق فردي و صدقه به محرومان بود. از اين دوره، طرح مساله نوع ديگري شد و آنچه تحت عنوان «بافت فرسوده، يك مساله استراتژيك» در ادبيات برنامهريزي امروز كشور مبادله ميشود، محصول بازنگري در تبيين مساله در اين دوره بود. يك جلسه يكي، دو ساعته براي يك همكاري دو، سه ساله با رييسدانا كفايت كرد. هم تكليف او روشن بود كه هدفش در اين همكاري چيست، هم من. چند دقيقه نخست به معرفي گذشت. بلافاصله من رويكرد خود به موضوع و دليل دعوتش را با تاكيد بر اختلافات اعتقادي شرح دادم. بدون حاشيه وارد اصل موضوع شديم: بافت فرسوده مهجور مانده و درد مردمش با اعانه و صدقه درمان نميشود. بايد بيان جديدي از مساله و راههاي حل آن داده شود. در اين راه هيچ هدف ديگري نبايد مطرح شود. پس از آن در مدت دو سال بسياري از مناطق فرسوده تهران را پياده همراه كارشناسان جوان آن زمان سازمان بازديد و ديدگاههاي نظرياش را در صحنه عمل راستيآزمايي كرد. او هرگز از مسيري كه توافق شده بود خارج نشد، اگرچه زمانه حامل تحولات لحظه به لحظه بود و شناخت او از مشكل محرومان به واسطه حضور روزمره در ميان آنها ملموستر ميشد. در همان جلسه اول به من گفته بود كه به اويي كه آن بالا نشسته و ناظر اعمال ماست، اعتقادي راسخ دارد.
دوره بعدي همكاري ما در پژوهشكده نظر بود. او كارشناس زبردستي در تحليل مسائل اجتماعي- اقتصادي پروژهها بود. نگرش سيستمي بر ذهن و فعل او حاكم بود و از اين رهگذر همسويي بالايي با رويكرد پژوهشكده در مطالعات و برنامههاي آن داشت. در طرح يك شهرك در رشت و شهر دلعالم در كرمان و چند طرح ديگر همكار پژوهشكده شد. علاوه بر آن داور مقالات مجلات علمي پژوهشكده بود و همكار كارگاههاي تخصصي و نظريهپردازي. نكته جالب سيره رييسدانا، آزادگي او بود. آزادگي صفت دشواري است كه حمل آن براي مشاهير دشوارتر ميگردد: داوري بر مبناي حق و نه عقيده. براي آدمهاي عادي، قضاوتهاي سريع براساس سليقه و حداكثر عقيده امري عادي است. فرهيختگان كه اغلب در كيش شخصيت و موقعيت گرفتارند، به سختي بتوانند به حقانيتي خارج از عقيده و سلك خود حكم دهند. رييسدانا اما، در صحنههاي مختلف نشان داد كه آزاده است. بهرغم ديدگاه سياسي محكمي كه داشت، براي تعامل با ديگران و حتي مخالف، در انتظار احكام اخلاق فردي يا نگاه مسلط به ديگري نميماند. براي ديگران حق و شأن قائل بود كه مبناي مسير مشترك با آنها بود. از اين روست كه ميتوان در ميان دوستان رييسدانا عقايد و سليقههاي مختلف را ديد. عقيده و ايدئولوژي رييسدانا در تحليل و توليد نظريههاي اقتصادشهري او اثر ايجابي داشت. هدف او براي همكاري با سازمان نوسازي ورود سيستمي به مساله زندگي ساكنان بافت فرسوده و كشف راهحل كلان مقياس براي آن در شرايط ايران بود. از اين رو بهرغم آنكه راهبر بيش از بيست شركت مشاور سازمان بود، مستقلا وارد اجزاي موضوع ميشد و با بازديدهاي ميداني و ارتباط سينه به سينه در صدد شناخت همزمان جزو و كل مساله بود. اگر فرصتسوزي مديريت بعدي سازمان نوسازي كه بر عهده تيم مسكنوشهرسازي دولت سازندگي گذاشته شده بود، نميبود، جريان نوپا كه رييسدانا در آن نقش مهمي داشت ميتوانست راهحل موثري براي مهمترين مساله شهري ايران ارايه دهد و مانع از توليد سراب «بازآفرينيشهري» شود. اين ويژگي كه يك چهره سياسي سرشناس كه شهرت او بيش از عمل، محصول نظر او بود، با افراد و موسساتي با ساخت نهادي و اعتقادي متفاوت بتواند همكاري كند، نياز به جوهر آزادگي در نهاد انساني دارد. رييسدانا پيش و بيش از التزام به مرام و مسلك خود، آزاده بود. حقوق ديگران را به رسميت ميشناخت و دفاع از آن را مشروط به شرايط خاص نميكرد. از اين روست كه در ميان خيل ارادتمندان او ميتوان چهرههايي گوناگون از مسلكها و عقايد مختلف را ديد. آزادگي رييسدانا بود كه او را بهرغم تنگناها در ايران نگه داشت و از او چهرهاي ساخت كه پيوسته در تلاش براي خدمت به جامعه بود. خداوند با احرار محشورش گرداند.
رييس پژوهشكده نظر