نوروز در ميان امواج
صادق هاشمي
در اتوبوس نشستهام به نوروزي كه نزديك است، ميانديشم. معني نوروز در ايران امروز نه از مسير لغتنامه بلكه از مسير تجربه عمومي براي همه ما از هر بخشي از اجتماع كه باشيم نمايانگر مولفههاي معنايي مختلفي است. براي كودكانمان معني نوروز با لباس نو، مرتب و تميز شدن خانه، عيدي گرفتن و حركت به سوي دستان براي به آغوش كشيدن باز شده است، براي برخي ديگر به حقوق آخر برج و عيدي كارفرما، براي كارفرما به معني فرارسيدن سال مالي، رسيدگي به داراييها و تعاملات مالي و براي بعضي ديگر معني نوروز ارجاع به زمان و مكاني است كه عزيزي زير شكوفههاي تازه سر بر آورده يك درخت ايستاده بوده و برايشان دستي تكان داده يا خنديده، يا آنها را صدا كرده است. عدهاي برايشان نوروز ارجاع به تمام تنهاييشان است به آن چيزها، يا كساني است كه بودهاند و اكنون ديگر نيستند. رفتهاند، ترك كردهاند، مهاجرت كردهاند، جدا شدهاند، مردهاند و ... .
اما پيامهايي ديگر نيز در گذشته توليد شدهاند كه اين واژه در آنها به كار رفته است. يكي از اين پيامها اسطورهاي است كه ماجراي يك رخداد را نشان ميدهد؛ رخدادي با محوريت البرز، زمين، خورشيد و كسي كه فرياد زده است: بيدار شو...، بيدار شو...، بيدار شو... بنابراين معني نوروز صرفا آنچه امروز بدان ارجاع ميدهد نيست بلكه موضوعي است كه به آن واژه در گذشتهاي دور نسبت داده شده است و باعث شده است كه چنين واژهاي در زمان با تمام تغييرات معنايي و صوري ممكن باقي بماند و امروز در ارتباطمان نقش ايفا كند. يافتن معني اين واژه، نه به عنوان يك واژه ساده بلكه به عنوان واژه ساختهشده از دو جزء، نو و روز قرار است از نظر ژنتيكي مسير حركت به سوي فرهنگهاي سانسكريت، هندو - اروپايي، اوستايي، فارسي، گوتي، آلماني كهن، پارتي، سغدي، خوارزمي، بلخي، بلوچي، گوراني و كردي را نمايان كند و ما را به سفري در زمانهاي گذشته و مكانهايي ديگر ميبرد.
ميخواهيم بدانيم آن لحظهاي كه در گذشته چنين واژه ساخته شده است چه موضوعي را نمايندگي ميكرده است.
واژه روز، در چنين مسيري از گذشته تا به اكنون، از معني روشنايي، پرتو، درخشش، نور و خورشيد تحول يافته و اكنون معني آن مدت زمان طلوع آفتاب تا غروب آن را بازنمايي ميكند.
اما موضوع اصلي، معني نو است كه گاهي صفت است و گاهي پيشوند منفيساز.
پس ما با دو معني مختلف مواجه هستيم. اگر نو را صفت در نظر بگيريم به معني تازه، جوان، جديد، تازهوارد، تازهرسيده بوده و هست و اگر پيشوند منفيساز به معني بي و بدون.
دو بازمانده هم آوا از دو صورت مختلف زبان هندو -اروپايي (نئو يا نيو به عنوان صفت و به جا مانده از سانسكريت و اينو يا اينئو به عنوان پيشوند منفيساز).
از نظر معنايي اضافه شدن، نو به روز، تمايزي ميان نوروز و روز ايجاد ميكند. اگر نو صفت بوده باشد پس نوروز نمايانگر نوري، روشنايي، پرتوي، درخششي، يا خورشيدي تازه و داراي تفاوت با آنچه نور، روشني، پرتو، درخشش، يا خورشيد دانسته ميشده، است. يك تغييركه ارزش نامگذاري براي جداسازي موضوعي از موضوعي ديگر يافته است. يك درخشش خاص، نوري خاص، پرتوي خاص كه تا پيش از آن لحظه تجريه نشده بوده است.
اما اگر نو را پيشوند منفيساز در نظر بگيريم، آن وقت معني نوروز چه بوده است؟
بدون نور؟ بدون پرتو؟ بدون درخشش؟ بدون خورشيد؟ آيا چنين تركيبي معنا ميدهد؟ آيا گذشتگان در نقطهاي از زمين، در زماني گذشته، در شرايطي بودهاند كه هيچ نور، هيچ درخشش، هيچ پرتو و خورشيدي را تجربه نميكردهاند؟ اگر چنين باشد نوروز در تقابل با روز نامگذاري شده است يعني تفكيك معنايي دو شرايط مختلف، شرايط وجود نور و عدم وجود نور.
نور از آن سوي پنجره اتوبوس باعث ميشود بتوانيم كودكي را ببينيم كه چيزي را از سطل آشغال برميدارد و در كيسهاي بزرگ كه همقد خودش است ميگذارد و كيسه را برميدارد و در حالي كه خم شده است كيسه بر دوش به سوي سطل آشغالي ديگر به راه ميافتد. مردي كه پشت سرم نشسته است از ديگري ميپرسد ميداني عيدي و پاداش امسال كي پرداخت ميشود؟ آنسوي خيابان زني با ماشيني چند صد ميليون توماني كه احتمالا مازاد حساب مالياش است از يك نمايشگاه ماشين خارج ميشود. گوشي موبايلم صدا ميدهد، به صفحه نمايشگرش نگاه مياندازم. پيامي رسيده است كه خبر از افزايش تعداد كساني كه امروز كرونا امكان تجربه دوباره درخشش و نور را براي هميشه از آنها گرفته و آنها را به سوي گور كشانده، ميدهد. در حال پياده شدن از اتوبوس هستم كه از راديوي اتوبوس صدايي شنيده ميشود كه ميگويد: حضرت عباسي نوروز سفر نرويد. روبهرويم كسي زير شكوفههاي درختي ايستاده و از خود با موبايلش عكس ميگيرد. مردي از مغازهاش بيرون ميآيد و كاغذي را به شيشه مغازه ميچسباند كه روي آن نوشته: كتاب راز خوشبختي رسيد.
زني به سويم ميآيد، ميگويد: سلام، من نظافتچي ساختمان هستم. براي خانهتكاني نوروز نظافتچي نميخواهيد؟ دو پيرمرد از كنارم رد ميشوند، يكي از آنها دارد به پيرمردي ديگر ميگويد: بعد از نوروز، براي انتخابات رياستجمهوري حتما ميآد. خورشيد به وسط آسمان رسيده است و من به جلوي در خانه رسيدهام. كسي صدايم ميكند و ميگويد براي تمديد خانه سال بعد به فكر اضافه كردن اجاره باشيد.
درون خانه، فرزندم را در آغوش گرفتهام و روبهروي پنجره ايستادهام. خورشيد از قله بلندترين برج شهر نور ميپراكند. فرزندم با انگشتش برج را نشان ميدهد و ميگويد: اين البرزه؟ ميگويم البرز؟ در جوابم سرش را به بالا و پايين تكان ميدهد و ميگويد: مامان ميگه نوروز كه شد، خورشيد بالاي قله البرز، ابرهاي سياه رو پاره كرد و درخشيد . بعد يكي بالاي قله سه بار كوبيد روي كوه و داد زد: بيدار شو...، بيدار شو...، بيدار شو... بعدش همه چي خوب شد . خوب خوب. باشد كه اين گونه باشد .