صفدر تقيزاده و عمري رفاقت فرهنگي
اسدالله امرايي
«وقتي به جايي كه پيرزن از جاده جدا شده بود رسيديم هوا ديگر تاريك شده بود. اما ماه بيرون آمده بود. كلانتر شهر گمان ميكرد قتلي رخ داده است و پيدرپي شكارچي را سوالپيچ ميكرد. شكارچي با تفنگي كه به شانهاش حمايل بود پيش ميرفت. سگها هم پابهپاي او ميرفتند. كمتر اتفاق ميافتد كه يك شكارچي خرگوش تا اين حد مشهور بشود. از اين موقعيت تا آنجا كه ممكن بود استفاده ميبرد و جمعيت و كلانتر را رهبري ميكرد: «من زخمي روي بدنش نديدم. دختر قشنگي بود، صورتش توي برفها پنهان شده بود. نه، من او را نميشناختم.» در حقيقت شكارچي جسد را از نزديك نديده بود. وحشت كرده بود. ممكن بود پيرزن را به قتل رسانده باشند و ممكن بود كسي از پشت درختها خيز بردارد و او را هم به قتل برساند؛ در جنگل، نزديكيهاي غروب، هنگامي كه درختها همه لختند و برف زمين را پوشانده و خاموشي و سكوت همه جا را فرا گرفته است چيز چندشآوري بر جسم آدمي اثر ميگذارد. اگر چيزي عجيب و وهمي نزديكت اتفاق بيفتد تنها فكري كه به سرت ميزند اين است كه به سرعت هرچه تمامتر از آنجا دور شوي. » صفدر تقيزاده مترجم با سابقه و ماهري است كه علاوه بر حق استادي عام استاد بلافصل شخص خودم هم بوده. انساني بينظير و بيعقده. سالهايي كه در دانشگاه علامه طباطبايي تدريس ميكرد، كلاسش غير از دانشجويان معمول، مستمع آزاد هم داشت. يكي از مجموعه داستانهايي كه ترجمه كرده بود «مرگ در جنگل» است كه نشر نو منتشر كرد. عنوان مجموعه داستان معروفي از شروود آندرسن، استاد يگانه داستان است. مرگ در جنگل از نمونههاي داستان كوتاه بود كه در دانشگاه تدريس ميشد. تقيزاده در ترجمه داستانها همواره نگاهي به درون ميداشت و تاثير داستانها و پيام آنها براي مخاطب ايراني از دغدغههايش بود. انتشار چند مجموعه داستان كوتاه مانند «شكوفايي داستان كوتاه در دهه نخستين انقلاب» حاصل تلاش او در زمينه داستان كوتاه ايران بود. نگاه منصفانهاش باعث ميشد كه انتخابهايش فصلالخطاب باشد. در جايزههاي ادبي مستقل هميشه عضو هيات داوران بود، از جايزه ادبي گردون تا جايزه پكا، گلشيري و جايزه ادبي يلدا. متولد آبادان است سال 1311. سال تولد پدرم. دردانشكده نفت آبادان درس خوانده. دانشكدهاي كه خيلي از بزرگان ادب ما از آنجا برخاستهاند و دردوران ملي شدن صنعت نفت دوران شكوفايي ادبيات نوين و معرفي آثار خوب نويسندههاي جهان اين دانشكده نقش سازندهاي داشته. يك همدورهاي هم دارد كه حالا ميان ما نيست مرحوم محمدعلي صفريان. نخستين ترجمه اين دو، كتاب «سفر دور و دراز به وطن» اثر يوجين اونيل، نمايشنامهنويس امريكايي بود كه انتشارات نيل در تهران منتشر كرد. ترجمه رمان «تورتيا فلت» جان استاينبك يكي از كارهاي خوبي است كه باوجود گذشت سالها هنوز كهنه نشده و به تازگي انتشارات اميركبير آن را تجديد چاپ كرده است. داستانهاي كوتاه ايران و جهان هم كاري بود كه استاد تقيزاده مجدانه دنبال ميكرد و تا شش جلد ادامه داد كه انتشارت توس منتشرش كرده و در اين مجموعه علاوه بر نويسندگان خارجي كه به خوانندگان ايراني معرفي ميكردند، آثار برگزيده نويسندههاي ايراني را هم ارايه كردند كه در زمان انتشار شايد نامي نبودند و حالا هر كدام براي خود شأن و منزلتي يافتهاند. «زايران غريب» ماركز هم از ترجمههاي ايشان است كه خبر تجديد چاپ قريب آن را دارم كه انتشارات نگاه منتشرش ميكند.