روايت هاشمي از موافقان و مخالفانش
من عوض نشدهام آنها عوض شدند
کسی نباید در آرای مردم دخالت کند
به نتيجه برسم براي خبرگان ميآيم
مجلس خبرگان خیلی حساس است
نگاه باندي به انتخابات خبرگان، خيانت است
حاج حسن خميني بايد خودش نظر بدهد كه وارد انتخابات بشود يا نشود
گروه سياسي| آيتالله ميگويد عوض نشده است و برخي كه خود افراط كردند ضررهايش را ديدند و حالا تصور ميكنند كه او تغيير كرده است. رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام نسبت به دو انتخابات پيشروي كشور هم هشدار ميدهد و ميگويد كه اگر اين دو انتخابات هم جناحي شوند به انقلاب خيانت شده است. او از عملياتهاي كربلاي چهار و پنج هم ناگفته دارد و ميگويد عمليات كربلاي پنج موفقترين عمليات دوران دفاع مقدس بوده است. او از نگاهش به سياست ميگويد، از اينكه برخي تصور ميكنند نگاه سياسي اوست كه تغيير ميكند اما از نگاه آيتالله ،ديگران هستند كه تغيير ميكنند. او در گفتوگو با ايسنا در اين مورد ميگويد:« اگر ميبينيد بعضيها كه قبلا با من موافق نبودند و حالا همراه شدهاند، من عوض نشدهام، بلكه آنها عوض شدند. زماني افراط كردند و ضررهايش را ديدند. در جلسات خود هم بحث كردند و فهميدند كه عملكرد آنها اشتباه داشت. اكثرا اعتراف به اشتباه كردهاند.» او در ادامه تاكيد ميكند كه «زماني كه آن جناح افراط ميكرد، اينها معتدل بودند. اگر يادتان باشد همين گروه در خطبههاي نماز جمعه در تعريف من شعارهايي ميدادند كه خودم قبول نداشتم. بعضي از آنها كه خيلي به آنها خدمت كردم، نه فرد، بلكه به نهاد و اجتماع آنها كمك ميكردم، مريد بودند و الان اينگونه هستند؛ روزگار همين است، اما من در تمام اين سالها بر مواضع اعتدالي خود بودم و هستم». هاشميرفسنجاني همچنين گفت: «پيشتر گفتم كه در شرايط متفاوت هريك از جناحها بيشتر با افكار من همراهي ميكنند. الان هم معتدلها، حرف مرا ميزنند. هر يك از اين دوطرف كه با افكارم سازگارتر باشند، من آنها را بيشتر دوست ميدارم.»
احساس كنم وظيفه من است كه وارد شوم، ميآيم
رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام و نقشآفرينياش براي دو انتخاباتي كه پيشرو است محور بعدي است. او همان جمله هميشگياش را ميگويد و تاكيد ميكند كه «از اول انقلاب اينگونه بودم كه هر جا احساس كنم وظيفه من است كه وارد شوم، ميآيم. اگر احساس كنم، نبايد وارد شوم، براساس تشخيص خودم نميآيم. البته با افراد مورد اعتمادم مشورت ميكنم و به نتيجه كه رسيدم، عمل ميكنم. در انتخابات گذشته هم اينگونه بود؛ تا عصر جمعه كه روز قبل آخرين روز نامنويسي بود تصميم داشتم نيايم اما شرايطي پيش آمد كه قانع شدم تا بيايم. وي در ادامه ميگويد: « اولا در انتخابات مجلس شوراي اسلامي به خاطر شرايط سني نميتوانم ثبتنام كنم، اما نظراتم را ميگويم. يعني ملاكهاي خودم را براي يك نماينده مجلس ميگويم. در انتخابات خبرگان هم اگر به اين نتيجه برسم كه بايد بيايم، ميآيم. در هر دو انتخابات به اسم از كسي حمايت نميكنم، ولي معيارهايي را ميگويم و مردم براساس تشخيص خودشان معيارها را در افرادي كه ثبت نام كردهاند، ميبينند و راي ميدهند. همانطور كه گفتم كه اگر به اينجا برسم كه بايد باشم، ميآيم. البته مجلس خبرگان بسيار مهم است. تصميمات خبرگان طولانيمدت است. جان من هم با انقلاب آميخته شده و هرجا كه ببينم از آن ناحيه خطري متوجه انقلاب ميشود، براي رفع آن خطرها در حد وسع و توان خودم وارد ميشوم.» اين عضو مجلس خبرگان رهبري درباره دخالت سليقههاي باندي و تفكرات جناحي در مجلس خبرگان رهبري هشدار ميدهد و معتقد است كه هركس نگاه باندي به انتخابات خبرگان داشته باشد، خائن به انقلاب است و باندي و جناحي شدن انتخابات مجلس خبرگان از اعتبار اين مجلس در جامعه ميكاهد.
ناگفتههاي آيت الله از عملياتهاي كربلاي چهار و پنج
آيتالله در روزهايي كه حرف از عملياتهاي كربلاي چهار و پنج بسيار است به اين موضوع هم پرداخته و جزيياتي هم از آنها گفته است. او در اين مورد گفته است: « عمليات خيلي حساس بود. گفتند ما اين تعداد نيرو لازم داريم. ما چند ماه تبليغات كرديم، جوانان جمع شدند و آموزش ديدند، با نهايت رازداري، همهچيز را در اين طرف اروند آماده كرديم. نقشه چند فلش داشت، عمليات فريب داشتيم، عمليات پشتيباني داشتيم و همهچيز آماده بود. حتي وقتي ميخواستم به جبهه بروم، احتياط كردم و به خوزستان نرفتم.
دو، سه روز قبل از عمليات به بوشهر رفتم و به شكل كاملا ناشناس، غروب شبي كه قرار بود عمليات شود، زميني به طرف خوزستان آمدم و از اهواز و سهراهي آبادان- خرمشهر به سوي اميديه رفتم كه آقايان رحيم صفوي و دكتر روحاني با من بودند. شب را در پايگاه اميديه ماندم. آنجا بود كه خبر لو رفتن عمليات را شنيدم. من در قرارگاه عمليات مستقر شدم. همه فرماندهان تا سطح گردان جمع شدند. فرماندهان لشكرها، فرماندهان قرارگاهها و فرماندهان گردانها در قرارگاه جمع شديم و تا نزديك صبح با آنها بحث كردم. در آن جلسه، آقايان همه جزييات را گفتند و آمده بودند تا ببينيم بعد از اين بايد چه كار كنيم. اينجا بود كه بحث شد. در آنجا، دو نظر بود؛ يك عده ميگفتند كه ما الان عمليات را متوقف و بچهها را مرخص كنيم تا براي استراحت به خانههايشان برگردند، بعد وقتي كه دوباره آماده شديم، همه را مجددا با فراخوان برميگردانيم. يك عده هم بودند كه با اين نظر مخالف بودند و ميگفتند نه! اگر بچهها بروند و با توجه به اينكه اين شكست در بوق ميرود، روحيه بچهها ضعيف ميشود، ديگر نميآيند، وضعمان بدتر ميشود، با تبليغات دشمن، روحيه همه مردم ضعيف ميشود. چون عده زيادي شهيد يا اسير شده بودند به اين نتيجه رسيديم كه بايد عمليات را در يك فلش ديگر ادامه بدهيم. چون فلش اول اين بود كه از آب عبور كنيم و به طرف امالقصر برويم. با اين كار، عملا بصره را دور ميزديم. فلش ديگر، شلمچه بود. يعني از شلمچه تا تنومه و از آنجا هم، بصره را از دو طرف محاصره ميكنيم. گفتيم كه اين شاخه شكست خورد، اما شاخه ديگر كه در دست ارتش بود و قرار بر اين بود كه آنها عمل كنند، چون آنها شناساييهاي خودشان را كرده بودند. من و آقاي رضايي تصميم گرفتيم همين الان فلش دوم را عملياتي كنيم و نگذاريم نيروها برگردند. به همين دليل بهگونهاي خبر را اعلام كرديم كه اين يك عمليات فريب بود؛ يعني اينگونه آن تبليغات را خنثي كرديم و بهگونهاي در منطقه هور تحرك پيدا كرديم كه عراق فكر كند عمليات اصلي را ميخواهيم در آنجا انجام دهيم. همان عمليات خيبر را كه نيمهكاره مانده بود، دوباره انجام دهيم و از آن طرف راه بصره را قطع كنيم. در اينجا دشمن فريب خورد؛ يعني ما اين دفعه توانستيم او را فريب دهيم. دشمن خيال كرد منطقه اصلي ما در عمليات بعدي آنجاست. موفقترين عمليات دوران دفاع مقدس، عمليات كربلاي پنج بود. آنها در زمين ما بودند. ما آنها را شكست داديم، رفتيم در زمين آنها، خيلي جلو رفتيم و تا نزديك بصره رفته بوديم.