• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3120 -
  • ۱۳۹۳ يکشنبه ۹ آذر

جامعه‌يي بر گسل‌هاي نژادي

فياض زاهد

از سال 1844 كه ويليام فرگوسن اولين سنگ بناي ايستگاه راه‌آهن را در اين منطقه از ميسوري بنا نهاد، شايد اين بزرگ‌ترين تجمع اعتراضي و بازنمايي احساسات ضدنژادپرستي در اين منطقه پس از سلطه كوكلوس كلانها در اين سوي امريكا باشد. اين منطقه همواره به جمعيت فراوان سياهپوست خود معروف بوده است. منطقه‌يي كه هم در رمان بربادرفته از آن بسيار سخن رفته و هم بخشي از نمايش تراژيك كلبه عموتوم را با خود به همراه دارد. امريكا را جورج واشنگتن تجميع اين سه فضيلت نام نهاده بود. Right time,Right place, Right person.
اما گويا اين تعادل همه معناي جامعه امريكا نباشد. امريكاي ديروز كه بر انباني از زخم‌هاي غيرانساني و تاراج منابع و منافع بوميان بنيان نهاده شده بود، همواره مدعي بود كه از اين دوران پر درد گذر كرده است. اگر چه روياهاي قبايلي چون سو، آپاچي، راين، چروكي، شوشوني، ناواهو و ده‌ها قبيله ديگر به بدترين وجهي به خاك و خون كشيده شد و در نتيجه سياست امحاي سرخپوست‌ها كه در سال 1830 به دستور اندرو جكسون با نام Indian removal act «قانون سرخپوست‌زدايي» اجرا شد و همه مي‌دانيم كه بر صاحبان واقعي اين سرزمين چه آمد. آنها مجبور شدند كه از سرزمين‌هاي خود به سمت زمين‌هاي باير در غرب مي‌سي‌سي‌پي مهاجرت داده شوند. به اين مهاجرت نام الهام‌انگيز «رد اشك‌ها» را داده‌اند. تنها در سال 1924 بود كه دولت امريكا به سرخپوست‌ها حق شهروندي اعطا كرد و اين البته در زماني بود كه ديگر از آنها جز خاطراتي از اردوگاه‌هاي اقامت اجباري به جاي نمانده بود. سياهان نيز تاريخي چنين غمبار داشته‌اند. از قرن هفدهم كه تاريخ مدني امريكا قابل بازيابي است، سرشت آن را مي‌توان با تبعيض نژادي و به رسميت شناختن برده داري آغاز كرد. واژه كاكاسياه به برده‌هايي اطلاق مي‌شد كه در نتيجه شكوفايي اقتصاد مركانتيليستي بازارهاي مصرف، مزارع و سپس كارگاه‌هاي صنعتي را رونق مي‌داد و بخش مهم شكوفايي اقتصاد امريكايي مديون اين دوران است. اين امر تا اواسط قرن نوزدهم در نزاع ميان نقش نيروهاي توليدي در اقتصاد مناطق شمالي و جنوبي خود را به رخ مي‌كشد. در تمام اين سال‌ها يا در نتيجه تغيير ابزار توليد و يا در برابر آنچه مي‌توان نهضت ضد جداسازي نام نهاد جنگ‌هاي انفصال امريكا جامعه سياهان را با وعده پايان برده‌داري روبه‌رو ساخت؛ امري كه حداقل براي آبراهام لينكلن هزينه فراواني برجاي گذاشت! او جان خود را بر اين قمار گذاشت.

اما با شروع قرن بيستم و پايان جنگ دوم جهاني مساله نژاد سياه به مهم‌ترين چالش جامعه امريكا بدل شد. جنبش حقوق مدني به رهبري مارتين لوتركينگ راهي دشوار را به فرجام رساند. او نيز جان خود را بر سر اين راه گذاشته بود. هرچند پژواك آرزوهاي وي همچنان پابرجاست. روياي ساخت جامعه‌يي عاري از تفاوت‌ها و تعارض‌هاي نژادي. امروز اگر به جامعه امريكايي مي‌نگريم شايد به نظر زمان تحقق آن روياها باشد. امروز در كاخ سفيد يك سياهپوست رييس‌جمهور امريكاست. ما نمي‌توانيم از لغت سياهپوست استفاده كنيم، چون استفاده از اين تعابير در جوامع غربي تبعات سنگين حقوقي در بر دارد. امروزه آنها را امريكايي – آفريقايي‌تبار صدا مي‌كنند. همه نشانه‌هاي برده‌داري به ظاهر منسوخ شده و بدون ترديد در تمامي سطوح سياهان مشغول كار هستند. اما گويا اين لايه اول جامعه امريكاست. هر چه به مناطق جنوبي‌تر يعني به سمت ايالت‌هايي چون جورجيا، تنسي، كاروليناي جنوبي و لوئيزيانا مي‌رويم اين تمايز نژادي بيشتر خود را به رخ مي‌كشد. كافي است به نتايج انتخاباتي و گرايش‌هاي سياسي اين ايالت‌ها نظري بيفكنيم. در غالب اين ايالت‌ها اين جمهوريخواهان يا همان محافظه كاران هستند كه برنده انتخابات هستند. هرچند گاهي استثنائاتي نيز رخ داده است. در زمان رقابت‌هاي انتخاباتي اوباما در جورجيا، بسياري از فعالان گروه‌هاي رقيب او را به جاي اوباما، «اوساما» صدا مي‌زدند! اين خود معنايي به غايت ژرف داشت. هنوز بسياري خاطرات يكشنبه سياه 1965 آلاباما را از ياد نبرده‌اند. البته خنده‌دار آن است كه بدانيم در آغاز اين دموكرات‌ها بودند كه مدافع برده‌داري بوده و جمهوريخواهان شمال به رهبري لينكلن، آزادي برده داري را بر ايالت‌هاي جنوبي ديكته كردند. هرچند اين امر در قرن بيستم دچار جابه‌جايي‌هاي شگرفي شده است. اما در وراي تغييرات نمادين هنوز ريشه‌هاي تفكر نژادي در امريكا خشكانده نشده است. جامعه امريكا هم مانند همه جوامع، ظاهري و البته باطني دارد. جامعه امريكا وراي تبليغات هاليوودي از گوناگوني و تمايز اجتماعي عميقي رنج مي‌برد (Diversity). فارغ از مشكلاتي كه رنگين‌پوستان دارند، شرايط براي سياهان همچنان نابهنجار است. كافي است به گزارش‌هايي كه درباره توفان كاترين در نيوارلئان وجود دارد نگاهي بيفكنيم. در آن حادثه دولت وقت متهم است كه عملا چشمان خود را بر بخش وسيعي از آلام اين منطقه تنها به بهانه سياهپوست بودن‌شان بسته‌ است. سخن در اينجا تمركز بر پروپاگانداي چپگرايانه نيست. - حداقل بسياري از خوانندگان به سبك و سياق نويسنده اين سطور آشنايي دارند. - بلكه مهم فهم آن چيزي است كه اين روزها فرگوسن و البته مناطق مختلف ديگر در امريكا را دربر گرفته است. تفاوت‌هاي زيادي در برابر شهروندان سياه و سفيد در امريكا وجود دارد. هنوز اين فرصت‌ها برابر نيست. خصوصا در نهادهاي محافظه‌كاري چون كليسا، قوه قضاييه و پليس امريكا مي‌توانيم شاهد اين تفاوت‌ها باشيم. اكثر افسران عاليرتبه امريكايي سفيد هستند. نظام قضايي و البته روندهاي تشكيل هيات‌هاي منصفه از اين قاعده تبعيت مي‌كنند. به گونه نانوشته‌يي مراجع اجتماعي و مقبول در شهرهاي مختلف امريكا در اختيار سفيدها قرار دارد. نظام آموزشي يا نخواسته يا نتوانسته تربيت برابر و امكانات يكسان را رقم زند. هر چه از شمال امريكا دور مي‌شويد و به مناطق بيشتر كشاورزي سوق مي‌يابيد اين امر خود را بيشتر نشان مي‌دهد. سياهان در غالب كلون‌هاي مشترك جامعه‌گريز مسوول بخش اعظم بزهكاري‌ها شناخته مي‌شوند. در شهري مانند واشنگتن دي‌سي در جايي كه دانشگاه جان هاپكينز قرار دارد، مناطقي هستند كه پليس حتي در روز روشن هم نمي‌تواند در آنجا پا بگذارد. اما ريشه اين ناهنجاري‌ها كجاست؟ شايد ريشه امر در آن باشد كه چون سياهان را به ساختمان‌ها راه نداده‌اند، به ناچار راهي كوچه پس‌كوچه‌ها شده‌اند. امري كه سبب شده بسياري بازي بسكتبال را ناشي از همين شرايط اجتماعي بدانند. فهم اين نكته به ما كمك مي‌كند كه دريابيم چرا هيات منصفه در فرگوسن به اين شكل نمادين چشمان خود را بر قتل مايكل براون بسته است. در كنار همه اينها بايد شورش‌هاي گروه‌هاي اجتماعي ديگري كه از زندگي خود راضي نبوده را اضافه كنيم. نابساماني اقتصادي در كنار بحران‌هاي مختلف نوعي همپوشاني عمومي را سبب شده است. آنهايي كه امروزه به خيابان مي‌آيند ديگر تنها سياهان نيستند، بلكه بايد به آنها امواج گسترده ناراضيان اجتماعي و اقتصادي را هم اضافه كرد. گويا وعده‌هاي اوباما كه خود را از نسل جاشوها دانسته بود و به دنبال «يك اتحاديه كامل‌تر» بود به نتيجه ننشسته است. هنوز شكاف‌هايي عميق وجود دارد كه مي‌تواند عامل بحران‌هايي ديگر باشد. از سويي نيز بايد بدانيم كه به نظر اين بحران پايان امريكا نيست. اين خاصيت دموكراسي امريكايي است كه امكان برون‌ريزي اين بحران‌ها و سپس هدايت و درمان آنها را عهده‌دار مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها