• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3120 -
  • ۱۳۹۳ يکشنبه ۹ آذر

نگاهي به نمايش «صداي آهسته برف»

زايشي پنهان از خشم خداوندگار طبيعت

    شهرام   زعفرانلو/ «صداي آهسته برف» با حركت آهسته بازيگران كه در سينما به اسلوموشن معروف است آغاز مي‌شود و با همان شيوه نيز به پايان مي‌رسد. اين شيوه بازي روي صحنه كه براي بازيگران سخت مي‌نمايد، براي القاي حس تعليق و همزمان حس بهتر فضاي تحميلي بر زندگي آدم‌هاي كلبه‌يي است كه گرفتار خشم خفته طبيعت هستند و هر آن ممكن است بهمن زمستاني بر سرشان آوار شود و آنها را بلعيده و در خود فرو برد. زمستان است و نوزادي در آستانه به دنيا آمدن. مادر بايد و به جبر محيط، فريادهايش را فرو خورد و دم فروبندد و بي‌هيچ عكس‌العملي كه صدايي از آن برآيد بر وظيفه زايش خود اقدام كند. پس چه جايي بهتر از چاله‌يي سرپوشيده در زير زمين؟! دكور صحنه به تناسب نيازمندي به قصه‌پردازي و نمايش همه آنچه بايد تماشاگر ببيند و درك كند، ساخته شده است. هم بايد تزلزل و بي‌ثباتي زندگي در زمستان، با شيبي كه بر كف كلبه تعبيه شده احساس شود و هم بتوان از كنار اين شيب برشي بر قبري زد كه زن قرار است در آن بزايد و ما نيز شاهد آن اتفاق دردناك و اميدبخش باشيم.
با تمامي اين زحمات و سختگيري‌هاي كارگردان براي انتقال حس و حال موجود در فضاي داستان به تماشاگر اما برخي تمهيدات به تدريج ملال‌آور به نظر مي‌رسد و نشان مي‌دهد كه با وجود امكان بسط نمايشنامه اقتباسي از متني با عنوان «بهمن» نوشته تونجر جوجن اوغلو از گسترش متن خودداري و با حركت آهسته بازيگران، زمان اجرا مطول شده است. غافل از آنكه اين روند به خستگي تماشاگر منجر مي‌شود و انتظار او را از مشاهده حوادثي خاص، تامين نمي‌كند.
چنين شگردي باعث شده تا كمتر بتوان كنش و گفت‌وگويي را اضافه كرد و به شخصيت‌ها و روابط مابين آنها نزديك و نزديك‌تر شد. بنابراين نمايش به اثري حادثه‌محور، با كمترين پرداخت شخصيتي، منجر مي‌شود. تنها فرد شخصيت‌پردازي شده پدربزرگي است كه استوار و متفاوت، فضاي پدرسالارانه جامعه را نمايش مي‌دهد و تمامي قواعد و ضوابط ضروري را براي بقا و حيات مداوم ديكته مي‌كند.
باقي شخصيت‌ها در حد تيپ بروز پيدا كرده و به آدم‌هاي معمولي بدل مي‌شوند كه در داستان‌ها و زندگي‌هاي روزمره نيز با آنها مواجهيم. تم داستان مابين دو موضوع اصلي گرفتار است و نمي‌خواهد از هيچ‌يك درگذرد و به ظاهر تكليف مخاطب را براي نتيجه‌گيري نهايي روشن نمي‌كند. گاهي تنه به جدال طبيعت و انسان و مراقبت او براي گريز از آسيب‌ها و لطمات طبيعي مي‌زند و گاه كشمكشي است ميان آدم‌ها كه با مردسالاري حاكم بر جامعه و كسب التذاذ مردانه، زنان به ورطه محكوميت و جبر شرايط گرفتار مي‌شوند و بايد به تقدير تن در دهند و مادرانگي‌شان را به فراموشي سپرده و تنها به تحويل آنچه در شكم خود پرورانده‌اند همت بگمارند و دردها را بلعيده و دم فروبندند تا شايد نسيم خشم طبيعت به سلامت از سرشان بگذرد و همگي براي ديدن بهاري دوباره به انتظار بنشينند. اما عدول از امري طبيعي يعني زايشي دردمندانه و چشيدن حلاوتي بقامحور از تداوم نسل‌ها، منجر به اين مي‌شود كه تقدير محتوم طبيعت، گريبان‌شان را گرفته و در لباس گرگي مرموز و آگاه، كودك را مي‌ربايد تا در دل زندگي طبيعي او را رشد دهد يا به بخشي از چرخه طبيعت تبديلش كند.
اينجاست كه نمي‌توان به قضاوتي شفاف و سرراست دست يافت. اينكه آيا داستان «صداي آهسته برف» كشمكشي است ميان انسان و طبيعت يا جدالي است مابين كاشت نابهنگام و برداشتي مظلومانه از زميني كه مقرر است در اوج خفقان و سكوت بزايد و نعمت مداوم زندگي را در شرايطي متصلب ارزاني دارد؟!
زماني كه قصه برف و كوهستان و انسان‌هاي سنتي و تقديرگرايي اسطوره‌يي نمايش را دريافتم، ناخودآگاه به ياد فيلم راه (YOL – 1982) اثر كارگردان تركيه‌يي يلماز گوني افتادم. در آن اثر نيز سنت و پدرسالاري و زن، در محيطي مقدر و به‌شدت مقتدر كوهستان‌هاي برف‌خيز و سرد (دلالتي متصلبانه از شرايط غيرمنعطف)، حاكم است و زني كه در غياب همسر زنداني‌اش به بدكاره بودن محكوم مي‌شود، در زمان مرخصي همسر بايد ديار خود را ترك كند تا لكه ننگي كه به دامان خانواده افتاده دور و پاك شود. مسير (راه) پر برف كوهستان، زجرآور بودن زندگي در چنين شرايطي را با مرگ تدريجي زن، در ذهن و احساس بيننده تثبيت مي‌كند.
در آن اثر چالش بر سر كنش آدم‌هاست كه در بستر طبيعت بي‌رحم و بي‌احساس مي‌آموزند و بر خود و سايرين، چيزهايي را تحميل مي‌كنند كه طبيعت بر آنها حقنه كرده است. در «صداي آهسته برف» نيز اينچنين مي‌نمايد. ما از شرايط محيطي، حامل احساس و برداشت‌هايي هستيم كه نه تنها در انتخاب آن مختار نيستيم بلكه رفتارهاي‌مان را بايد بر مبناي آن تنظيم و ابراز كنيم. رفتاري اجتماع‌محور و عاري از مهر و شفقتي معطوف به فرديت انساني و در اينجا  (در اين نمايش و آن فيلم)  به فرديتي مادرانه و زنانه.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها