شهر، زندانبان معلولان و سالمندان است
حسين نورانينژاد / در خيابانهاي شهر كه راه بروي كمتر به آدم معلول يا كهنسالي بر ميخوري كه با كمك ابزاري همچون ويلچر در تردد باشد. اين تصوير نه به معناي عدم وجود اين دسته از افراد در جامعه كه به معني اين است كه شهرهايمان را تنها براي آدمهاي سرحال و روپا و سالم ساختهايم و پيشبيني براي اينگونه افراد نشده است. در واقع شهرهاي ما، زندانبان معلولان و كهنسالاني شدهاند كه در خانههايشان ماندهاند.
اين موضوع محدود به اين دسته از شهروندان نيست. پيادهروها و معابر طوري ساخته شدهاند كه نه تنها ويلچرسواران كه كالسكه كودكان هم عملا به وسيلهيي غير قابل استفاده براي پدران و مادران تبديل شده است. كافي است كه با كالسكه كودكتان هواي پيادهروي يا رفتن به خريد و كاري بيرون از خانه به سرتان بزند. سر راهتان بر ميخوريد به موانع ميلهيي كه سر و ته پيادهروها براي ممانعت از تردد موتورها گذاشتهاند. در واقع همان راهحل ساده و هميشگي انسداد و بستن بدون در نظر گرفتن ديگراني كه از اين شيوهها صدمه ميبينند و متضرر ميشوند. اين موانع را هم كه دور بزنيد، وسط راه يا كنده شده يا پله وجود دارد يا بايد از روي پل عابري رد شوي كه باز پلههايش تنها براي آدمهاي قبراق و فاقد مشكل قابل استفاده است.
اين معضل تنها محدود به محدوديت پيادهروي در شهر نيست. ديگر راههاي حضور در سطح شهر و استفاده از امكانات عمومي مانند بهرهمندي از اتوبوسها و وسايل نقليه عمومي براي معلولان و سالمندان و كودكان بهطور نانوشتهيي ممنوع شده است.
اغلب ايستگاههاي اتوبوس بهگونهيي هستند كه افراد مسن و معلول به سختي ميتوانند سوار و پياده شوند، چه برسد به اينكه از حق استفاده از اين امكانات همراه با ويلچر بهرهمند باشند. آنقدر اين موضوع در فرهنگ عمومي ما بديهي شده كه حضور در اتوبوسها همراه ويلچر يا كالسكه كودك با واكنش نامناسب مردم عادي مواجه ميشود.
به عنوان نمونه، چندي پيش در تهران سوار اتوبوسي در مسير تجريش به راهآهن بودم. بخشي از اين مسير يكطرفه و براي خودروهاي شخصي و تاكسيها ممنوع است و تنها امكان طي كردن آن با اتوبوس وجود دارد. يك خانم خارجي با كالسكه جمع و جور و كوچك كودكش، لابد به سياق عادي كشور خودش وارد اتوبوس شد كه در همين مسير يكطرفه در حركت بود. حضور آن زن همان و اعتراض تعدادي از زنان ديگر براي اينكه چرا با كالسكه بچهاش وارد اتوبوس شده همان. اين مردم معترض گناه زيادي ندارند. آنها چشمشان عادت كرده به چيزي كه خلاف حقوق كودكان، معلولان و پيران است و پذيرفتهاند كه آن كسي كه كالسكه به همراه دارد يا ويلچرسوار است يا به هر دليل معلوليت و محدوديتي جسمي دارد، بايد تنها با آژانس به اين طرف و آن طرف برود و حقي از حملونقل عمومي ندارد. اين در حالي است كه در جوامع پيشرفته و منطبق با وجدان عمومي جامعه، اينگونه از افراد از حق بيشتري براي بهرهمندي از امكانات عمومي برخوردارند.
بخشي از اين حق با اصلاح معابر شهري و پيادهروها و ايستگاههاي اتوبوس قابل احقاق است و بخش ديگر كه به رفتار اجتماعي مردم مربوط ميشود، با همين قانونگذاريها و تبليغات محيطي مختلف اصلاح شدني است.
اين درست است كه افراد سالم و سرحال هم با دهها مشكل در سطح شهر مواجهند، اما اين مشكلات براي معلولان، كودكان و سالمندان چند برابر است كه رفع آن، عزمي جمعي در بين جامعه و دولت و شهرداريها ميطلبد .