آرامشي كه از جامعه دريغ ميشود
جعفر گلابي
قاعدتا تصميمگيران كشور با داشتن انواع منابع دست اول خبري از اوضاع عمومي جامعه اطلاع بيشتري دارند. به جز شعارهايي كه ميدهند و نمك سياست است! لابد معناي تورم 47درصدي را خوب ميدانند. اينكه عضو مجمع تشخيص مصلحت ميگويد 19.7ميليون نفر از امكانات اوليه زندگي محروم هستند قطعا جزيياتي دارد كه براي يك مسوول آيندهنگر شوكآور است. وضعيت منابع آبي كه به تنهايي ميتواند كشوري را به زانو درآورد هم هست، وقتي تحريمها و بدهيهاي نجومي دولت به صندوقهاي بازنشستگي و كسري بودجه 794هزار ميليارد توماني را هم به حساب آوريم ديگر نياز چنداني به جزييات نداريم و ميتوانيم اوضاع جامعه را تاحدود زيادي حدس بزنيم. با اين آمارها ميتوان اذهان و افواه و رفتار مردم را مورد رصد قرار داد و نبض تند جامعه را لمس كرد. اگر در كوچه و خيابان و محافل خانوادگي هم نبوديم آمار رسمي بهتر از هر چيز نشان ميدهند كه نبض جامعه تند ميزند و برخي رفتارها و گفتارها خصوصا از تريبونهاي رسمي اين نبض را تندتر ميكند .مگر ميشود همه روزه بقال سر كوچه با اعلام افزايش جديد قيمت كالاها فشارخونمان را بالا ببرد و بعد تصور كنيم كه همهچيز در امن و امان است و مردم در خوشي غرقند و گويندگان و نويسندگان اوضاع جامعه فقط طامات ميبافند و اراجيف ميگويند؟!
بدون اغراق تندي و افراط و عصبانيت در ابعاد مختلف رو به ازدياد است و آرامشطلبان و ميانهروها در حوزههاي مختلف هر روز بيشتر در اقليت قرار ميگيرند. حوصلهها تنگ است و سرخوردگي به اميدها لطمه جدي زده است. افزون بر شبكههاي اجتماعي در محافل غيرسياسي هم اگر از رفق ومدارا و همدلي و صبر و آينده خوب سخن بگويي دو پا داري بايد دو پاي ديگر قرض كني و از شماتتهاي خشم آلود بگريزي. گاهي آدمها خشم نهفته خود را روي هم خالي ميكنند و براي يك تصادف معمولي در خيابان كار به جاي باريك ميكشد! ديگر سخن از تساهل و تسامح خريدار ندارد و بسياري از سياسيون معتدل هم براي اينكه از فضاي غالب عقب نمانند به تندي گرايش پيدا كردهاند و پردههاي ملاحظه و رعايت و پروا يكي پس از ديگري فرو ميافتد. جامعهشناسان مرتبا از اوضاع رواني و ذهني جامعه بهشدت ابراز نگراني كرده اند و اين بيم كه تنديها و خشمها در سطحي وسيع جنبه عملي پيدا كند را دور از ذهن ندانستهاند. مسلما هيچ كس به اندازه حكومت امكان و موقعيت و ابزار آرامشآفريني ندارد و اگر بعضا به عكس عمل ميشود انسان در تحير فرو ميرود كه دليلش چيست؟! گاهي ديده ميشود كه به جز مشكلات مشقتآور جاري ازجمله گراني كه مردم به هر حال با آن ميسوزند و ميسازند در فضايي نسبتا آرام ناگهان اقدامي صورت ميگيرد و فضا ملتهب ميشود و بنگاههاي سخن پراكني خارجي چنان بر طبل بحران و ناآرامي ميدمند كه گويي هر آينه در خيابانها جنگ است و خونها جاري است و...!
گويي طرفهاي گوناگون هر كدام به دليلي خواهان آرامش جامعه نيستند و اگر مسالهاي نباشد خود به خلق مساله ميپردازند تا اذهان مشوش شود و سري به آسودگي بربالين گذاشته نشود.
ناگفته پيداست كه تندروي از هر سو كه باشد عاقبت خوبي ندارد و افزون بر مصالح كشور به خود افراطيون هم بالاخره لطمههاي كاري ميزند.
اما خطر بالاتر اين است كه همه از انبوه مسائل و مشكلات و اختلافها و تنديها و ترسها و التهابها وخشونتها و سردرگميها و ابهامها و آينده نامشخص و استمرار چنين وضعي خسته شوند و به هر شرايطي براي عبور از اين همه نابساماني تن دهند. چه استبدادي دارد كه روزي خلايق بگويند بالاتر از سياهي كه رنگي نيست پس بگذاريم هرچه ميخواهد بشود تا از تعليقها رها شويم؟ چرا همه ازهم ميپرسند آخرش چه ميشود!؟ اين سوال خطرناك و ناشي از اذهان مشوه است. چرا در عمل و نه در شعار روندهاي مثبت و اميدبخش و اطمينانآور و تشنجزدا در داخل و خارج كشور در اولويت قرار نميگيرند تا ذهن نا آرام جامعه به آينده روشن ايمان بياورد؟ ايماني كه ديگر و قطعا با هيچ شعاري پديد نميآيد و جز از طريق عمل و راستی آزمايي ازسوي مردم شكوفا نميشود. مردمي كه زير فشار تورمند و خشكسالي و فرسودگي امكانات كشور و محدود بودن درآمدها آزارشان ميدهد مرتبا از اطراف و اكناف مورد هجوم خبرهاي تشنج آسا قرار ميگيرند و مجال آرامش نمييابند. هنوز آذربايجان در حال گستاخي است كه طالبان هم بساط تمسخر راه مياندازد و دلوي آب پيشكش ميكند! چرا بايد كشور به كنجي از مشكلات گوناگون رفته باشد تا هر تازه به دوران رسيدهاي بدون احساس خطرلگد بپراند؟ كجا اشتباه كردهايم و به چه مشغول بودهايم كه خطرها هرازچندي ازجايي سربرمي آورند؟
استمرار و تعميق اقتداري كه مكررا به آن مباهات ميشود بايد درتواضع نسبت به مردم و آرامش واقعي آنها پديد آيد و با اراده آنان گستاخيها مجال بروز پيدا نكنند. بيشك فقدان آرامش و آسودگي ممتد مردم امكان كار و تلاش و تحرك و پويايي و پيشرفت را ميستاند و اذهان را آماده پذيرش القائات مسموم ميكند. آرامش همهجانبه توام با رضايت جامعه نيازي ضروري و در حال حاضر حياتي است. تنديها و افراطها حتي اگر در كوتاهمدت عمق خطرسازي خود را نشان ندهند مرتبا آسيب ميزنند و ذهن و ضمير جامعه را در آشوب نگه ميدارند. چه بسا دستي در كار است كه جامعه ما از نياز ضروري خود به آرامش محروم شود، اين احتمال را دستكم نگیريم. كي شرايط هميشه حساس ازبين ميرود وحداقل براي مدتي لوازم جامعهاي آرام و مطمئن و معتدل، باثباتي پايدار و استاندارد ناشي از رضايت عميق مردم حاصل ميشود؟