• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3294 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۵ تير

درباره آلبوم «مخرج مشترك» بمراني

كودكانه است اما حرف بزرگ‌ترها را مي‌زند

كياوش صاحب نسق

و كوسه دندونايي داره/ كه توو صورتش پيداست/ مكي هم چاقو داره/ اما چاقوش رو نميشه ديد/ از قتل خواني
«مكي چاقو»

سه پايه/نيمكت خواني (يا همان پرده‌خواني كه در ايران وجود دارد) يك آواز نقالي با روايتي نمايشي از قرون وسطي تا قرن ١٩ تمام اروپاست. در سه پايه/ نيمكت‌خواني اروپايي يك پرده نقالي به همراهي سازهاي ويولن، لوت (عود)، ارگ دستي و دره لاير (سازي زهي با بدنه‌اي شبيه ويولن، گيتار يا جعبه‌اي خوابيده كه با چرخاندن دستگيره‌اي باعث تماس چرخ‌ها و دندانه‌ها با سيم‌ها مي‌شود و كليدهايي براي تغيير بم و زيري دارد) به اجرا در مي‌آمد. سه پايه خوان شعر بسيار تصويري را در حالي كه روي يك سه پايه يا نيمكت ايستاده بوده و با يك عصا روي تصاوير مختلف كه روي پرده پشت سرش بوده اشاره مي‌كرده مي‌خوانده و نقالي مي‌كرد. نوازنده‌ها كه از يك تا چند نفر بودند به فراخور شعر خواننده/ نقال با او همراهي مي‌كردند. ملودي ساده كه در حافظه ماندگار و به قولي كرم گوش مي‌شود هسته اصلي اين سه پايه خواني‌هاست و كلمات شعر‌ها بلافاصله شنونده/ بيننده را درگير مي‌كنند و شعرها برخورد و نقشي مستقيم، عميق و تصويري دارند.

آلبوم جديد بمراني «مخرج مشترك» همان‌طور كه تصويرسازي جلد آن نيز تلاش در نمايش آن دارد يك جمع اضداد به معناي واقعي كلمه است. شادي و غم است. شوخي و جدي است. كودكانه است و حرف‌هاي بزرگ‌ترها را مي‌‌زند. ساده است. درگير است. كولي است. كلي بوگي ووگي دارد و بلوز و كانتري. كلي بيمار است و كلي بي‌شيله پيله حرف مي‌زند. طعنه دارد اما بي‌آزار است. بي‌طعنه است اما آزار دارد.

يكپارچه است اما حوصله طولاني يك جور بودن را ندارد. يكهو جني مي‌شود و يكهو آروم مي‌شود. كوك مي‌زنند، ناكوك مي‌خوانند، ناكوك مي‌خوانند نافرم جوابش را مي‌دهند. گير و ويردارد اما نق نقو نيست.

يك مشت بچه‌هاي كوچولو با مقادير انبوهي ريش و كلاه و موهاي فرفري هستند. اين بمراني است. مثل بچه‌هاي مصر و پيله هرچه مي‌خواهند مي‌گويند و حق‌شان را مي‌گيرند اگرچه خيلي اوقات قانع هستند اما شديدا قاطي دارند. لا‌به‌لاي موسيقي‌شان «وقت تابستان» گرشوين به روايت جنيس جاپلين مي‌شود شنيد تا حال سيرك مواب گويش و نواختن‌شان با شلنگ تخته انداختن‌هاي كودكانه‌شان با كفش هلي كانورس و پاهاي پشمالوي از زير شلوارهاي كوتاه شده‌شان بيرون. از قرن ١٩ و 20 بين شاعر و نقالي سه پايه خوان‌ها دگرگوني به وجود مي‌آيد. كاباره تيست و شاعر به موضوعات قتل بر مي‌گردند و شكل نقالي به آواز نزديك‌تر مي‌شود.

بالاد قاتل/ تصنيف/ رجز و نقالي از صحنه جنايت/قتل خواني/قتل آواز: بالادهاي ترسناكي كه خود را با روايات و اتفاقات واقعي منطبق كرده است كه اكثرا با هارپ، گيتار، ويولن و ارگ دستي اجرا مي‌شده‌اند. در خيابان‌ها، ميدان‌ها، بازارهاي فصلي و سالانه توسط خواننده‌ها (قتل خوان‌ها) و نقال‌ها (سه پايه خوان‌ها) اجرا مي‌شده است. نمايشي شدن‌شان اغلب به خاطر ايستادن در يك جاي بلندتر مثل سه پايه يا نيمكت و در حين خواندن، نمايش تصويرها و تابلوهاي قتل يا بريده‌هاي روزنامه از روايت قتل با عصاي در دست‌شان بوده است. در حقيقت حس هيجان و تكان‌دهنده روايت‌ها يا خبرهاي واقعي قتل باعث مي‌شد كه جماعت مجذوب شوند و در نهايت كلاه قتل خوان‌ها از پول پر مي‌شده است. سال‌هاي ١٩٣٠ اين نوع نقالي و قتل خواني‌ها كنار رفت و در آلمان به شكل گروه خواني بازگشت. بمراني‌ها مثل بچه‌هايي هستند كه يكهويي توي لباس بچگي‌شان بزرگ شده باشند. براي همين شنيدن سروصداي‌شان خيلي دلچسب است. به وجد مي‌آورندت بي‌آنكه تظاهري در كار باشد. معلوم است سخت براي اين آلبوم كار كرده‌اند. معلوم است مثل ورزشكارهاي آب دمبل خور، دايم در حال تمرين هستند و تا اينجا كه آمده‌اند كلي زحمت كشيده‌اند. كلي هم‌فكري و اتحاد و هم‌سليقگي مرحمت كرده‌اند و اين را با كلي شنيدن و ديدن و كلنجار رفتن به دست آورده‌اند. مهم نيست هر كدام‌شان چقدر نوازنده و خواننده خوب، عالي، يا كمتر خوب هستند اين در ارزيابي بمراني كمترين اهميت را دارد چرا كه اين لايه‌هاي متفاوت از نظر سطح توانمندي نوازندگي هركدام طوري جاي خودشان را در هر قطعه پيدا كرده‌اند كه به فراخور هر قطعه، بهتر از آنكه انتخاب شده نمي‌توانست اتفاق بيفتد. جدا از اين صحبت اينكه: اين جنس موسيقي يكي از ضرورت‌هايش - كه وصل به چرايي به وجود آمدنش است – رنگ‌آميزي در لحظاتي نامتعارف و تصحيح كوك كمتر حساسي را طلب مي‌كند چرا كه در نهايت روحيه سركش و كولي صفت موسيقي‌شان قرار نيست اتوكشيده صدا بدهد و مخاطبش هم اتو كشيده‌ها وعصا قورت داده‌ها نيستند. موسيقي بمراني با تمام ضد ونقيض‌هايي كه براي بار اول به شنونده‌اش عرضه و وارد مي‌كند موسيقي به روزي است. چرايي به روز بودنش بيشتر از آنكه يك سير خواسته شده توسط گروه باشد يك سير طبيعي تكامل در كار گروهي است كه با پرسشگري و آزمون و خطا و لحظه به لحظه يادگرفتن و امتحان كردن به اين نقطه رسيده‌اند. اتفاقي بس ناخودآگاه است كه چون از كودك درون‌شان تراوش مي‌كند شديدا تجربه‌گراست، اما به همان نسبت تجربه‌گرا بودن محتاط است. نه محتاط نيست وسواسي است. نه وسواسي نيست كنجكاو است. نه كنجكاو هم نيست عصيانگر است. نه اصلا عصياني در كار نيست اميدواركننده است.

موسيقي بمراني از نظر من يك سه
پايه خواني قرون وسطايي است كه در باب تمام آن اتفاقات نحس و ترسناك رجز خنده‌دار مي‌زند و مي‌خواند. اصلا پرده خواني و نقالي خودمان است اما نقالي ماجراهايي كه به جاي آنكه جنگ را نقل كند به خوردن نقل مشغول مي‌شود. به جاي آنكه درس اخلاق بدهد بچه متلك گوي كلاس چهارم دبستان مي‌شود.

يكي از معروف‌ترين قتل‌خواني‌ها، قتل آواز مكي چاقو از «اپراي سه شاهي»، اپرايي براي پاپتي‌ها و گدايان نوشته برتولت برشت و به آهنگسازي كورت وايل آلماني است كه
بر اساس و اقتباس ازاپراي گدايان اثر جان گاي و جان كريستوف پپوش كه نخستين‌بار در لندن به سال ١٧٢٨ ميلادي اجرا شده بود نوشته و اجرا شد كه نخستين اجرايش ١٩٢٨ يعني 200 سال بعداز ايده اوليه آن بود.

كورت وايل، آهنگساز اثر از شش بند از متن قتل‌خواني مكي چاقو برتولت برشت استفاده مي‌كند. اركستر وي شامل ساكسيفون سوپرانو، آلتو و تنور، ترومپت، ترومبون، سازهاي كوبه‌اي، هارمونيوم (آكاردئون)، بونجو و پيانو با توضيح به اينكه قطعه بايد مثل يك جعبه لاير (همان دره لاير) نواخته شود و واقعا دوبند اول قطعه با هارمونيوم همراهي شده است كه صداي يك دره لاير را تقليد مي‌كند. با هر بند جديد سازبندي هم گسترش پيدا مي‌كند. اغلب يك ساز به آن اضافه مي‌شود و ريتم و همراهي ثابت آن هر بار كمي آزادي عمل بيشتري پيدا مي‌كند كه در نهايت به ريتم رقص فاكس تروت متين تبديل مي‌شود.

موسيقي بمراني ما را بسيار به آن هزل گويي موسيقايي يا پارودي نزديك مي‌كند. اين هزل خود است و غير. هزل سياه است اما سياه نمي‌ماند بلكه در لايه‌هاي خاكستري واقعيت تو را به فكر فرو مي‌برد در حالي كه به حركت وادارت مي‌كند و تلنگري به واقعيت بيهوده زندگي‌ات مي‌زند.

مخرج مشترك لب خواني فرياد نسل بمراني است. داد نمي‌زند اما تو داد مي‌شنوي، آواز و رجزش يك جور است. گفتم هزل‌گويي و طنز سياه انگار ما را ياد سياهي بعد از جنگ جهاني اول و برخوردهاي هنر دهه ٢٠ و ٣٠ اروپا و نمايش شرايط بحراني اجتماعي آن سال‌ها مي‌اندازد. تاثير موسيقي صحنه‌اي امريكايي، سويينگ و در نهايت موزيكال‌هاي مختلفي كه طرح خاص آوازي و شيوه دكلمه/ خوانده شده آوازها با استفاده از تصاوير آني و گيرا و بعضا ماليخوليايي گويي و كاملا روايت‌كننده طرح نقالي و پرده خواني است وتضادي كه در شعف بي‌اندازه بعد ازجنگ و به‌واسطه اتمام آن پيش آمده است با متن‌هايي كه مثل سه پايه‌خواني‌ها داراي استحاله و تغيير وتحول در ساختار زبان و نو ساخته‌هاي عمدي و غير عمدي واژه‌هاي شناخته شده يا ناشناخته به شكل محاوره‌اي بودند. قتل خواني‌ها در موسيقي پاپ و راك و تئاترهاي امروزي هم جريان خودشان را ادامه دادند. «آخرين ساعت لوديگ سندز» با اجراي اليزابت اُرت اتريشي، قتل آوازهاي سوزي اونگرلايدر كانادايي، دو خواني نيك كِيو با كايلي مينوگ با نام «رز‌هاي وحشي كجا مي‌رويند» به سال ١٩٩٦ در آلبومي به نام بالاد قاتل يا همان قاتل‌خواني و از باب ديلن، جاني كش و لئونارد كوهن و البته پيش از آنها جان لي هووكر.

به باور من قطعات غصه خورك، ژلوفن و چايي، سيرك و بندر تهران گروه بمراني روي طول موجي قرار گرفته‌اند كه پيش‌بيني قتل خواني‌هاي جدي و سرد و بزرگسالانه آنها را در لا به لاي اين رگه‌هاي مختلف جنس كارشان پررنگ مي‌كند. گل و بته‌هاي شاد و خوشحال بمراني زير برگ‌هاي گوشتي و پر موي گياه‌شان پر از تيغ و تيزي و خشكي و جدي بودن هستند. مي‌دانم هنوز تا وقت هست سادگي‌هاي اين‌گونه دلنشين‌شان از سر و حافظه شنيداري ما بيرون نمي‌روند و به قول آن عزيزترين بانوي زندگي من: چه شعري عاشقانه‌تر از خورشيد را دزديم/ گذاشتم تو جيبم/ تا بزنم به موهات/... كه كولي‌وار از شعر شل سيلور استاين به موسيقي و شعر خودشان سنجاقش مي‌كنند و شادمانه و عاشقانه دور آتش مي‌رقصند و مي‌خوانند سرود زندگي را. اما دور از اينها بمراني با قتل‌خواني‌هايش شايد زودتر از آنكه فكر كنيم سه پايه خواني جيپسي‌وار اروپاي شرقي/امريكاي لاتين مواب خودشان را بتكانند و سر از جايي ديگر در بياورند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها