خطر از آنچه فكر ميكنيد به ما نزديكتر است!
نيوشا طبيبي
خطر تمدني، يعني آنچه پايه و اساس و زيربناي موجوديت و حيات تاريخي، سياسي و فرهنگي يك ملت را مورد تهديد قرار ميدهد. آنچه به عناوين مختلف مثل تجزيه يا اختلافات قومي و قبيلهاي و اقليمي عنوان ميشود، در مواجهه با خطر ديگر كه عرض خواهم كرد هيچ است. خطر اصلي و آنچه اندك اندك گريبانگير فرد به فرد ما خواهد شد، توسعهاي خامدستانه، سودجويانه، در تضاد با محيط زيست است. توسعهاي كه محور و اصلش بر «سود آني و فوري» بنا شده است. توسعهاي كه هستهاش را نه توليدكنندگان و كارآفرينان و صنعتگران و متفكران بلكه دلالان و كاسبان پي ريختهاند.
طرح توسعه ما بر مبناي ساخت و سازهاي بيرويه، بدون اعتنا به نتايج زيستمحيطي بدون اعتناي به آينده و حتي بيآنكه حضور مردم در آنها ديده شوند ريخته شده است. براي همين، پروژههاي مختلف، مصداق «از قضا سركنگبين صفرا فزود» شدهاند. نه تنها رفاه و راحتي و «آباداني» با خود نياوردهاند بلكه خود منشأ گرفتاريهاي متعددي براي نسل معاصر و البته نسلهاي آينده شدهاند و خواهند شد.
فروش خام منابع طبيعي، چيزي بر ثروت اين سرزمين اضافه نميكند. بلكه ما را روزبهروز فقيرتر خواهد كرد. ما اگر بر همين شيوه حركت كنيم، روزي خواهد رسيد كه صاحب طبيعتي پايمالشده و سرزميني برهوت و خالي خواهيم شد كه ديگر هيچ بذري را ياراي زندگي كردن در آن نيست.
در مسير همين توسعه ناصواب و غلط و بيضابطه ما صدها سد احداث كردهايم كه امروز نتايج آن را شاهد هستيم. اين سدها در مقاطعي كوتاه احتمالا موجب رونق كشاورزي و كسب و كار در مناطقي ميشوند اما با گذشت زمان، تغييرات آب و هوايي و احداث سد در مكان نامناسب، عوارض خود را بروز خواهد داد. چندين سد در كشور داريم كه نه تنها در آبياري زمينهاي كشاورزي نقش مثبتي نداشتهاند، بلكه با شور كردن آبهاي منطقه، باغات قديمي و نخلستانهاي عظيم را خشكانيدهاند و در نتيجه آن جايگاه رفيع ايران در تجارت و توليد خرما در جهان به كلي از دست رفته و هزاران نفر بيكار و خانهنشين شدهاند و هكتارها زمين حاصلخيز تبديل به نمكزار شده است.
چند هزار هكتار جنگلهاي شمالي و غربي را پاكتراشي كردهايم تا به جاي آنها ويلاسازي كنيم و پتروشيمي و كارخانههاي صنعتي راه بيندازيم و چوبشان را تبديل به ميز و سه پايه و صندلي كنيم؟ ما در مديريت منابع آبي كشور و تدوين طرحهاي بلندمدت با بهرهگيري از تجربههاي كشورهاي ديگر كه اقليمي مشابه ما دارند كلا ناتوان بودهايم.
ميگويند چرخ يكبار اختراع شده است و لازم نيست دوباره آن را اختراع كنيم. وقتي نتايج مطالعات و طرحهاي اجرا شده كشورهايي كه در امر حكمراني آب موفق بودهاند موجود است و ميتوان از آنها كمك گرفت چه اصراري است كه با صرف وقت به ميزان عمر چند نسل و هزينهاي هنگفت به تجربههاي چند دهه قبل جهان برسيم؟
در حوزه فرهنگ نيز چنين است. ما نه در پژوهش و ثبت و گسترش فرهنگهاي بومي ايران موفق بودهايم و نه در اعتلاي فرهنگ ملي. نداشتن سياستي مشخص و معلوم و روشن و وطنخواهانه كه به دور از سياستزدگي و به نام ايران، همكاري تمامي اهالي ميهندوست فرهنگ و هنر ايران را به خود جلب كند، سبب شده كه افراد مستعد و خلاق و هنرمند، هر يك به گوشهاي بخزند و عرصه را به توليدكنندگان آثار مبتذل و بيارزش واگذارند و نتيجه آن تخفيف و تنزل سليقه عمومي است كه ترميم آن نيازمند سالها صرف وقت و سرمايه و نيرو است.
ترميم هركدام از اين آسيبهاكه در نتيجه نبود سياستي منسجم و مبتني بر واقعيات فرهنگي و تاريخي و اجتماعي و اقليمي به وجود آمده، چند دهه فرصت ميخواهد. فرصتها اگر از دست بروند بازگشتن به نقطه ترميم سختتر و سختتر خواهد شد. آن روز است كه ما در خطر تهديد تمدني قرار ميگيريم. خطري كه كيان فرهنگي و سياسي و تاريخي و اجتماعي ايران را بهشدت تحتتاثير قرار خواهد داد.