تحول در سازمان رزم و ماموريت سپاه از امنيت به جنگ
محمد درودیان
تحولات فكري - ساختاري و تغيير كاركرد سازماني سپاه براي تبديل وضعيت از نيروي امنيتي به نيروي نظامي، حداقل تحت تأثير سه عامل اساسي شامل؛ وقوع جنگ، اشغال سرزمين ايران و بنبست نظامي پس از شكست در آزادسازي مناطق اشغالي در سال اول جنگ صورت گرفته است. به اين شكل كه تهديدات امنيتي عراق در استانهاي غربي با حمايت از گروههاي تجزيهطلب، همراه با تجاوزات مرزي دشمن قبل از آغاز جنگ، موجب مقابله سپاه با تهدات امنيتي در داخل شهرها و حضور در مرز شد. ساختار و سازمان سپاه كه به تناسب ماموريتهاي جديد شكل گرفته بود، با برخورداري از اطلاعات امنيتي و نظامي، همراه با نگراني از خطر جنگ، به تدريج زمينههاي مشاركت سپاه را براي دفاع در برابر متجاوز فراهم كرد. تداوم حضور و مقاومت در برابر ارتش عراق در آغاز جنگ و در معابر وصولي و ضرورت سازماندهي و فرماندهي نيروها، منجر به تشكيل «ستاد عمليات جنوب» در خوزستان، بمثابه ستاد فرماندهي، هماهنگي و پشتيباني نيروها در مهرماه سال 1359 شد. مواجهه سپاه با نيروهاي دشمن در مناطق اشغالي و شناسايي از مواضع و نيروهاي دشمن با تشكيل خطوط پدافندي، شناخت از دشمن و ايجاد آمادگي روحي و رزمي براي طراحي عمليات ايذايي و محدود عليه دشمن را فراهم كرد. در اين فرآيند، سپاه علاوه بر شناخت و اشراف اطلاعاتي بر دشمن و زمين، به تدريج اهميت برخورداري از سازمان رزم، تجهيزات و طراحي مانور را درك و در عملياتهاي محدود مورد استفاده قرار داد. در اين فرآيند، اراده جنگيدن در كنار مهارت ذهني و عملي، دو ضلع اصلي قدرت فرماندهي و عملياتي سپاه را شكل ميداد كه در مواجهه عملي مورد آزمون قرار گرفته و باورپذير شده بود. چنانكه ادراك از محدوديتهاي سازماني - تجهيزاتي سپاه و كشور، همچنين بهرهبرداري از آموختههاي تجربي در مواجهه با دشمن، موجب استفاده از تاكتيك شكستن خطوط دفاعي دشمن با استفاده از نيروي پياده شهادتطلب و تاريكي هوا شد. در واقع براي انهدام قدرت و سازمان دفاعي دشمن، متكي بر شناخت دقيق از زمين و دشمن، از طريق رخنه و عمليات در شب اقدام ميشد. همچنين براي تثبيت مواضع تصرف شده نيز از آتش توپخانه ارتش و مهندسي جهاد سازندگي براي ايجاد استحكامات استفاده ميشد. به صورت تدريجي، ضرورت پيشروي در عمق مواضع دشمن، موجب تأكيد بر پشتيباني هوايي و تأسيس يگان زرهي و توپخانه شد. درواقع گسترش سازمان و تأمين تجهيزات مناسب، بخشي از كاستيهاي سپاه براي جنگيدن در برابر دشمن بود كه به تدريج مورد توجه و تأكيد قرار گرفت. توانمندي جذب، آموزش، سازماندهي و بهكارگيري نيروهاي پياده و تجهيز آنها در درون سازمان رزم سپاه براي انجام ماموريت دفاعي - تهاجمي، نتايجي را از نظر عملياتي بهمراه داشت كه شاكله تفكر تاكتيكي - عملياتي سپاه بر اساس آن بنا شد. سپاه در كنار ادراك از اهميت اشراف اطلاعاتي، برخورداري از سازمان رزم و تجهيزات مناسب براي موفقيت در طراحي و اجراي مانور عملياتي و فرماندهي نيروها، اهميت و تأثير آتش پشتيباني توپخانه و هوايي را بهمراه استفاده از قدرت زرهي در مرحله «آزادسازي مناطق اشغالي» به صورت جديتري در مقايسه با مرحله قبل ادراك و مورد تأكيد قرار داد. سازمان رزم سپاه در مرحله جديد، همچنان متكي بر نيروهاي داوطلب مردمي بود كه سطح و ميزان تأثيرگذاري قدرت رزمي سپاه را نمايان ميكرد. سازمان توپخانه و يگان زرهي هرچند در سازمان رزم سپاه ايجاد شد، ولي شكستن خطوط و پيشروي در عمق همچنان به دليل فقدان يگان زرهي، مانند مرحله قبل با دشواري صورت ميگرفت. به همين دليل، استفاده از موفقيت پس از شكستن خطوط دفاعي دشمن، با پيشروي سريع در عمق مواضع و تأمين اهداف صورت نميگرفت. با توضيح ياد شده، با وجود تغيير در ماهيت جنگ در خاك عراق، سپاه براي شكستن خطوط دفاعي دشمن و پيشروي در عمق و حفظ مواضع تصرف شده، همانند مرحله آزادسازي عمل ميكرد. روش آزمون و خطا در اين مرحله به دليل تغيير در ماهيت جنگ و افزايش حمايت همهجانبه از عراق، موجب جنگ فرسايشي در خاك عراق شد و زمان به زيان ايران تغيير كرد و در نتيجه فرصت استفاده از ابتكار عمل و برتري عملياتي در كسب پيروزي نظامي بر عراق، به تدريج محدود شد. عراق براي اِعمال فشار سياسي به ايران و خاتمه دادن به جنگ، همچنين خنثيسازي تأثير برخي پيروزيهاي تاكتيكي ايران، حمله به زيرساختهاي اقتصادي و نفتي را در كنار تحريم و كاهش قيمت نفت و حمله به مردم بيدفاع در مناطق مسكوني را به استراتژي دفاعي خود اضافه كرد. با آشكار شدن ناتواني نظامي ايران براي دستيابي به يك پيروزي بزرگ در يك منطقه استراتژيك و پايان دادن به جنگ، در چند مرحله استراتژي سپاه در جنگ، مورد بررسي و بازبيني قرار گرفت كه به شرح زير است:
مرحله اول در آغاز سال 1362؛ پس از عمليات رمضان و والفجر مقدماتي، ناكامي نظامي و تشديد اختلاف با ارتش براي انتخاب منطقه عمليات، طراحي مانور و فرماندهي نيروها.
مرحله دوم در سال 1364؛ پس از عمليات خيبر و بدر و قبل از فتح فاو، با تأكيد بر گسترش سازمان و عمليات مستقل از ارتش.
مرحله سوم در سال 1366؛ پس از عمليات كربلاي 8 و بنبست جنگ در جبهه جنوب.
مرحله چهارم در سال 1367؛ پس از سقوط فاو و خطر حمله عراق به اهواز، به صورت محدود.
در ارزيابي علت ناتواني در كسب پيروزي در عمليات، براي نخستين بار تغيير در شرايط جنگ با توجه به تغيير در ماهيت جنگ پس از فتح خرمشهر، مورد بحث قرار گرفت و بر نتايج زير تأكيد شد:
توانمنديهاي تاكتيكي و عملياتي و استعداد نيروي انساني، براي تأمين اهداف نظامي در خاك دشمن پاسخگو نيست.
شكستن خط با نيروي پياده در شب به منظور انهدام قواي نظامي دشمن، همچنين تثبيت منطقه تصرف شده، با توان رزم، سازمان و تجهيزات سپاه تناسب ندارد.
حفظ مواضع تصرف شده و تثبيت آن، بدون آتش توپخانه و ايجاد استحكامات و پشتيباني هوايي، دشوار و پرتلفات خواهد بود.
پيشروي در عمق مواضع دشمن، نيازمند پشتيباني آتش هوايي و توپخانه و اقدامات لجستيكي است.
در واقع تجربه به دست آمده در دوره آزادسازي مناطق اشغالي، با نظر به تغيير در ماهيت جنگ و دكترين عراق از تهاجمي به دفاع مطلق در خاك خود، بهدليل كوتاه شدن خطوط پشتيباني از يگانهاي رزم، پاسخگوي نيازهاي مرحله جديد نبود. با اين وجود، به جاي ايجاد تناسب لازم ميان اهداف با منابع در كشور، همچنين تغيير در تاكتيك و مانور عمليات و زمين براي تأمين اهداف نظامي، منطقه نبرد در چند مرحله تغيير كرد. در اين فرآيند، عمليات در سه منطقه رملي در عملياتهاي والفجر مقدماتي و والفجر يك، عبور از رودخانه اروند در عمليات فاو و كربلاي چهار، همچنين عمليات در دشت باز و در برابر استحكامات دفاعي چندلايه عراق در عمليات رمضان و كربلاي پنج، انجام شد. هوشياري عراق نسبت به تاكتيك و جغرافياي منطقه عمليات، جنگ را از نظر تاكتيكي در منطقه جنوب با بنبست همراه كرد و انتقال جنگ از جنوب به شمالغرب در نيمه دوم سال 1366، فرصت لازم را براي تغيير استراتژي عراق از دفاعي به تهاجمي فراهم كرد. با اين توضيح، دشواريهاي پيروزي نظامي در جنگ در دو سطح ايجاد شد: يكي در سطح سياسي براي هدفگذاري، تأمين پشتيباني و تبديل پيروزيهاي نظامي به دستاوردهاي سياسي كه هميشه در نوسان بود و ديگري در سطح نظامي كه پيروزي بر ارتش عراق مستلزم تصرف سرزمين و انهدام ارتش عراق، با توسعه سازمان رزم و نيروي انساني بود. براي تصرف زمين بايد علاوه بر عبور از خطوط چندلايه در جنگ سخت با دشمن، منطقه تصرف شده با ايجاد استحكامات در برابر ضدحملات و حملات توپخانهاي، هوايي و شيميايي دشمن، تأمين ميشد. مساله اساسي در عملياتهاي نظامي، دشواريهاي تحكيم و تأمين منطقه تصرف شده و انهدام ارتش عراق بود، در حالي كه نه تنها توانايي لازم در اين زمينه وجود نداشت، متقابلا با گذشت زمان، هزينه و تلفات جنگ براي ايران رو به افزايش بود. با وجود يك سال تلاش براي بسيج نيرو و طراحي عمليات، پس از يك رويارويي سخت و پيروزي تاكتيكي پس از انهدام توان نظامي ارتش عراق و آسيب رسيدن به توان نظامي ايران، عراق زودتر از ايران قواي نظامي خود را بازسازي و از آمادگي نظامي براي دفاع از تهاجمات نظامي ايران برخوردار شد. درواقع تاكتيك عملياتي سپاه و ميزان پشتيباني كشور از جنگ، نه موجب تصرف يك منطقه استراتژيك (غير از فاو) شد و نه انهدام اساسي ارتش عراق را بهدنبال داشت. در نتيجه سرنوشت جنگ بيش از آنكه تابع استراتژي ايران و نتايج عملياتهاي نظامي باشد، تابع شكلگيري موازنه نيروها بود كه تغيير آن به زمان نياز داشت. در حالي كه عمده قوا و تمركز فرماندهي سپاه در استان سليمانيه بود، حمله عراق به فاو، نقطه تعيينكننده در تغيير موازنه نيروها و شكلگيري روند خاتمه جنگ بود كه موجب پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران و عقبنشيني از مناطق تصرف شده در خاك عراق شد. در اين فرآيند، دكترين دفاعي عراق با هدف «دفاع از تمام سرزمين و اجتناب از عقبنشيني» با «حفظ و توسعه توان نظامي» به «رويكرد تهاجمي» تغيير كرد. به اين شكل كه: عمق دادن به مواضع دفاعي و استحكامات چندلايه، با ايجاد مواضع و ميادين مين كه مانع از پيشروي سريع و كمتلفات قواي نظامي ايران ميشد. در واقع نيروي مهاجم دچار آسيب و به سازمان آن ضربه وارد ميشد. در حالي كه امكان مقاومت مدافع افزايش پيدا ميكرد. حفظ توان نظامي و تهاجمي عراق، با قراردادن نيروهاي ضعيف در خط مقدم و خارج كردن نيروهاي اصلي از خط و جلوگيري از انهدام آنها. سازماندهي و آمادگي نيروهاي ورزيده سپاه گارد براي ضدحمله، در صورت از دست دادن مواضع دفاعي. بنابراين نحوه پايان جنگ در سال 1367، با پذيرش قطعنامه 598، حاصل يك روند 6 ساله بود كه ريشه در مشخصههاي استراتژي ايران و عراق، ميزان برخورداري طرفين از توان و منابع براي جنگ طولاني، همراه با تأثير مداخله خارجي داشت.