• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5767 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت

شاه اسماعيل، پيش و پس از چالدران

مرتضي ميرحسيني

بعد از شكست در چالدران، از جنگ دست كشيد و در لذت‌هاي زندگي درباري فرو رفت. آن شكست، از نظر نظامي و حتي سياسي، شكست بسيار بزرگ و جبران‌ناپذيري نبود، اما بر نخستين شاه صفوي - كه پيش از آن هميشه پيروز بود - تاثيري عميق گذاشت. به قول رويمر «جنگ چالدران براي شاه اسماعيل فقط باخت يك جنگ يا از دست دادن قطعاتي از اراضي نبود. هاله و جوهره شكست‌ناپذيري او در چشم پيروانش محو شد، گو اينكه اين شكست چيزي نداشت كه بعدا شهرت قدسيت او را به خطر اندازد و قابل ترميم نباشد. روي هم رفته، شاهان بعدي صفوي هنوز هاله‌اي از قداست داشتند. ولي اعتماد به نفس اسماعيل ضربه‌اي كاري خورد. چگونه مي‌توان اين واقعيت را تبيين كرد كه او در عرض 10 سال باقيمانده از عمر خويش، ديگر توان راه‌اندازي لشكري براي سركوبي دشمنان داخلي يا خارجي از خود نشان نداد؟ چنين مي‌نمايد كه پس از جنگ چالدران آن پويايي قديمي و شجاعتي كه در آوردگاه چالدران از خود بروز داده بود به تحليل رفته باشد، گرچه در اين مدت فرصت عمليات نظامي فراهم آمد، چه به دليل شورش بعضي از حكام و چه به سبب حمله خارجيان... او وظايفي از اين نوع را در اختيار افسران خويش نهاد. از قرار معلوم خود او نيز در امر دفاع نظامي از تاج و تخت و امپراتوري به نوعي رخوت و انفعال شديد دچار شده بود. با اينكه اسماعيل سنت انتقال دربار سلطنتي و مركز فرماندهي را از ايالتي به ايالت ديگر و نيز سنت ييلاق و قشلاق را مراعات مي‌كرد، ولي بيشتر ايام خود را در شكار و چوگان و تفنن و ميگساري مي‌گذراند.» حتي بيشتر اوقات در چگونگي اداره امور كشور هم دخالت نمي‌كرد و تدبير مسائل و مشكلات را به عهده وزرا و سردارانش گذاشته بود. بهار 903 خورشيدي در سفري تفريحي براي شكار به گرجستان رفت. همانجا بيمار و مدتي زمين‌گير شد. سپس چنين به نظر مي‌رسيد كه بر بيماري غلبه كرده و حالش رو به بهبودي است. به اردبيل كه برگشت، به‌ ظاهر كاملا سالم و تندرست بود. اما در تبريز تب كرد و بعد هم همانجا از دنيا رفت. ويژگي‌هاي ضد و نقيض بسيار داشت و از عمر كوتاهش كه به سي‌وشش سال نرسيد، حكايت‌ها و روايت‌هاي فراواني، به‌ويژه براي آنهايي كه با معيارهاي زمان خودشان درباره شخصيت‌هاي تاريخي داوري - و بعد حكم صادر - مي‌كنند، باقي ماند. برخي او را براي بي‌باكي و جنگ‌آوري و دستاوردهاي سياسي پايدار دورانش ستوده‌اند و برخي ديگر، تعصب مذهبي و قساوت و بي‌بندوباري‌اش را نكوهش كرده‌اند (در روايت‌هاي تاريخي، براي هر دو دسته، مواد و مصالح كافي وجود دارد) . در دوره‌اي بحراني، در اردبيل ميان آق‌قويونلوها -كه اقوام مادري‌اش بودند - متولد شد. در تغيير و تحولات بعدي، پدر و برادر بزرگش را از دست داد، مدتي در گيلان در خفا زندگي كرد و بعد در نوجواني به عنوان وارث خاندان صفوي، به جمع مدعيان قدرت برگشت. آق‌قويونلوها و متحدان‌شان را در چند جنگ شكست داد و بر بخش‌هايي از شمال ايران مسلط شد. سپس به مواجهه با ساير رقبايش كه هر كدام بر گوشه‌اي از سرزمين ايران حكومت مي‌كردند، رفت. تقريبا همه مدعيان ديگر را يا از سر راه برداشت يا به اطاعت خود كشيد و دولتي قوي به پايتختي تبريز تاسيس كرد. زير سايه اين دولت بود كه ايران بعد از مدت‌ها، به قول زرين‌كوب «دوباره به مرحله يك نوع دولت واحد ملي قدم گذاشت.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون