نگين انگشتر بلا
مرتضي ميرحسيني
در همان سالهاي حيات، زماني كه مغولها بر جهان اسلام سيطره داشتند نيز به بزرگي شناخته ميشد. در چند رشته علمي، بهويژه حكمت و رياضيات سرآمد دانشمندان زمانه بود و به استادي در نجوم كه آن زمان دانش پيشبيني آينده نيز تلقي ميشد، اشتهار داشت. به هولاكو دستور داده بودند كه او را به پايتخت امپراتوري، براي خدمت به خان بزرگ بفرستد، اما ايلخان مغول چنين نكرد. بعد از اولين ملاقات با خواجه نصير، تصميم به سرپيچي از دستور خان بزرگ گرفت و او را براي خودش برداشت. در كارها با او مشورت ميكرد و در بيشتر اوقات پيشنهادها و توصيههاي او را ميپذيرفت. خواجه نصير نيز در تصميمي - احتمالا - سخت، برتري و سيادت سياسي مغولان را پذيرفت و براي تحقق اهدافي بزرگتر، تن به همكاري با آن كفار بدوي داد. به تعبير شيرين بياني «آنچه مسلم است خواجه نصيرالدين طوسي نابغهاي بود كه براي به ثمر رسانيدن هدفهاي سياسي و فرهنگي خود در جستوجوي عرصهاي پهناور و جولانگاهي وسيع بود. چنانكه درِ همه دستگاههاي بزرگ زمان را كوبيد. ابتدا در دستگاه اسماعيليه وارد شد. از افكار فلسفي آنان بهره گرفت و روح بلندپرواز جستوجوگر خود را سيراب كرد. پس از كامجويي از آن، در دستگاه خلافت را كوبيد، ولي به علت وجود رقيب در آن موفقيتي حاصل نكرد و بدان راه نيافت. سپس در دولت مغول را نواخت كه به بهترين وجهي پذيرفته شد و به مقامي شامخ دست يافت. در اين همكاري هر دو طرف نيازهاي بلندپروازانه خود را برآورده ميساختند.» شايد تعبير بياني از همكاري خواجه نصير با حكومت ايلخاني كمي اغراقآميز به نظر برسد و تنگناها و دشواريهاي زندگي زير سايه مغولان و خدمت به آنها را كوچك نشانمان بدهد. اما واقعيت اين است كه خواجه نصير، با همه محدوديتها و مشكلاتي كه سر راهش قرار داشت دست به كارهاي بزرگي زد. حداقلش اينكه ميتوانست به سهم خود از آسيبها و خسارتهاي آنان كم كند و براي درمان شماري از زخمهاي عميق - به جاي مانده از بلاي بزرگ يورش مغولان - تدبيري بينديشد. خودش را فرزند زمانه بلا و مصيبت ميديد و ميدانست فقط با پذيرش اين تقدير بسيار تلخ است كه ميتواند نقش تاريخياش را به بهترين شكل ممكن ايفا كند. بيت شعري منسوب به او به جاي مانده كه گويا در يكي از بدترين روزهاي عمر به ذهنش رسيد و در پايان كتاب «شرح اشارات» مكتوبش كرد: «به گرداگرد خود چندان كه بينم/ بلا انگشتري و من نگينم». مسلماني بسيار معتقد بود و چنانكه نوشتهاند به آموزه قرآني لا يُكلِّفُالله نفسًا إِلّا وُسعها (خداوند هيچ كس را، جز به اندازه توانايياش، تكليف نميكند) عميقا باور داشت و كنش و واكنشهايش را با نگاه به تكاليف ديني تنظيم ميكرد (ناگفته نماند كه او در علوم ديني نيز مجتهد بود) . آنچه از دستش برميآمد انجام داد و ميراث ارزشمندي از خودش به جاي گذاشت. عباس اقبال، سالها پيش در آن كتاب مشهورش، «تاريخ مغول» نوشت: «خواجه نصيرالدين گذشته از مقامات علمي در زندگاني خود، دو خدمت بسيار بزرگ به تمدن ايران كرده است. يكي از آنكه تا توانسته است كتب و نسخ و آثار نفيسه را از تلف شدن نجات بخشيده و در نتيجه اين مجاهدت كتابخانهاي فراهم كرده بوده است كه بالغ بر چهارصد هزار مجلد كتاب داشته و ديگر آنكه به واسطه نفوذ فوقالعاده در مزاج هولاكو خان بسياري از اهل علم و ادب را به تدبير نجات بخشيده و از اين حيث نيز منتي عظيم بر ايشان حاصل كرده است.» سخني كه هنوز معتبر است.