درباره سريال «مهيار عيار» و ذكر چند نكته
تاريخ پرفراز و نشيب ايران
سعيد رجبي فروتن
حتي اگر نتيجه نظرسنجيها را مبناي پيشتازي معنادار سريال تلويزيوني «مهيار عيار» (ساخته سيدجمال سيدحاتمي) با ديگر مجموعههاي نمايشي در حال پخش درنظر نگيريم، آنچه كه سبب شده است در اين هفتهها شبكه سه سيما مخاطبان زيادي را پاي روايت جذاب مهيار عيار بنشاند، در چند ويژگي زير قابل بيان است:
فيلمنامه با اينكه شاهپيرنگ ندارد، خردهداستانها موتور آن را روشن نگه داشته و به پيش ميبرد. خردهداستانهايي كه هر يك دو تا سه قسمت داستان را پوشش داده و آخرالامر با گرهگشايي پرونده آنها يك به يك بسته ميشوند.
در اين ميان نويسنده فيلمنامه دو گره را ناگشوده نگه داشته تا حكم نخ تسبيحي براي داستان باشند يا اينكه حداقل مخاطب در تعليق و انتظار بماند تا تكليف آنها نيز يكسره شوند.
اول شناسايي هويت موجودي ناشناخته به نام جانور كه هر چند وقت يكبار در داستان ظاهر شده و دلهره ميآفريند. كاراكتري كه بينندگان حدسهايي درباره هويت او ميزنند اما معلوم نيست حدس و گمانهاي آنها درست باشد يا نباشد.
در نگارش فيلمنامه نويسنده عامدانه افشاي ولو تدريجي درباره اين موجود و نسبت و رابطهاش با ديگر شخصيتهاي داستان را به تاخير انداخته است تا سايه اين ابهام و پرسش به پيگيري سريال بينجامد.
دوم آگاهي عقرب از واقعه كشته شدن پدر شاهك است كه اگر او روزي دهان باز كند و نقش مهيار را در تيرباران پدر شاهك توسط عمال حكومتي براي شاهك (كه پسرخوانده مهيار شده است) افشا كند، بحران تازهاي ايجاد ميشود و حوادث داستان عمق بيشتري مييابند.
از اين جنبههاي فني كه بگذريم، سريال با داشتن قهرماني در شمايل مهيار كه در رزم و تدبير و عواطف انساني شخصيت برجستهاي است، گمشده اين سالهاي تلويزيون است.
بعد از يك دوره كه سريالهاي تلويزيوني به قرق قهرماناني از نوع كارآگاه، مامور امنيتي و فرماندهان جنگ و ميدان درآمدند و البته اين روال ادامه دارد، اينبار فرصتي پيش آمد تا از دل يك داستان تاريخي، شخصيتي سر برآورد كه ريشه در قصههاي پهلواني و فتوتنامهها دارد. همان افسانه و قصههايي كه سينه به سينه به گوش ما رسيده است و نمونهاي از آن در مجلد ششگانه سمك عيار نوشته فرامرز بن خداداد ابن عبدالله (قرن ششم) ثبت و ضبط شده است.
البته مهيار عيار فقط در كليات ويژگيهاي مشتركي با سمك عيار دارد و در اصل روي پاي خودش ايستاده است و وامدار اثر خاصي نيست.
كارگزاران شرور حكومتي (كلانتر)، آزار و اذيت رعيت توسط ظلمه وابسته به حكومت، رقباي عشقي، شخصيت خواجه، موجود اسرارآميزي به نام جانور، داستانهاي تو در تو به سبك هزار و يك شب و... عناصر مشتركي بين مهيار و سمك است كه نويسنده فيلمنامه بدانها بياعتنا نبوده است. مهيار بهرغم آنكه ماموريتهاي داروغه را يكي بعد از ديگري با قبول خطرات به خوبي به انجام ميرساند، از پيشه پينهدوزي خود فاصله نميگيرد و در متن مردم كوچه و بازار باقي ميماند. او انديشه كارآفريني و توليد دارد و در زمانهاي كه كيفيت منسوجات ايراني به چشم تجار خارجي خوش نشسته است، به فكر راهاندازي يك كارگاه نساجي و توسعه آن ميافتد.
سريال انگارههاي ذهني مردم درباره شاه عباس صفوي را مخدوش نميكند و تلويحا پادشاه را فردي دغدغهمند براي حفظ امنيت و رونق اقتصادي كشور معرفي ميكند. شاهي كه او را نميبينيم اما آنگونه كه پيداست خيلي هم طاغوتي نيست! مو را از ماست ميكشد و براي سرقت يك كتاب (قانون ابن سينا) و خنجري كه در گنجينه حكومتي مفقود شدهاند، همه را به صف كرده و مهلت چند روزهاي به داروغه اصفهان براي يافتن آنها ميدهد.
نكته مهم ديگر شكوفايي فقه جعفري و مذهب تشيع در دوره صفويه است. بعد از آنكه شاه اسماعيل صفوي بنيانگذار سلسله صفويان، تشيع را به عنوان مذهب رسمي كشور اعلام كرد، زمينه براي حضور بسياري از فقها و علما در اداره امور كشور فراهم شد؛ بهطوريكه بسياري از فقها در كسوت كارگزاران حكومتي مشغول به كار شدند تا احكام اسلامي را در امور حسبه به اجرا در آورند. ميرداماد و شيخ بهايي در دوره شاه عباس منشا خدمات بزرگي بودند و در دوران حكمراني شاهان صفوي بود كه بقاع متبركه بازسازي شدند و شاهكار بحارالانوار مرجع احاديث و روايات منتسب به معصومين (ع) توسط ملا محمدباقر مجلسي تدوين و گردآوري گشت. اين كتاب در يكصد و ده جلد امروزه دراختيار فقها و طلاب علوم ديني است.
با اين وصف نويسنده در فيلمنامه شخصيت ديني تراز خود را نه در يك فقيه متكلم بلكه در حكيمي جستوجو كرده است كه مثل اسلافش بوعلي سينا و زكرياي رازي توأمان به علوم دقيقه و فلسفه و حكمت و عرفان ميپردازد. او در خانه كوچك خود لابراتواري دارد و با علم كيميا بيگانه نيست. حكيم به عنوان طبيب شفابخش و التيامبخش بيماران است و در مكتب او جويندگان علم و دانش كم نيستند.
با اين ترتيب روحانيون و فقهايي كه از سوي شاهان صفوي قدر ديدند و به گسترش فرهنگ شيعه اهتمام ورزيدند، در سريال نقشي ولو حداقلي تا اينجاي كار نداشتهاند.
محمدرضا محمدي نيكو شاعر و نويسنده پيشتر با انتشار كتابهاي فريدون و پسرانش و نيز آرش كمانگير علاقه خود را به افسانههاي ايراني نشان داده است و به عنوان يك دانشآموخته زبان و ادبيات فارسي با متون نظم و نثر به جا مانده از قلههاي ادب پارسي بيگانه نيست.
تجربه نسبتا موفقيتآميز سريال «مهيار عيار» اين عبرت را براي مديران سيما دارد كه در برنامهريزيها فقط به فكر قشر خاصي از بينندگان و جلب رضايت آنها نباشند. آنها هر قدر از ميراث فرهنگي و تمدني ايران و ذخاير دراماتيك آنها بهره ببرند و حامي قصههايي از متن تاريخ پر فراز و نشيب ايران باشند، ايرانيان و فارسيزبانان بيشتري در سراسر جهان با توليدات تلويزيوني ارتباط برقرار ميكنند.
از سوي ديگر مجموعههايي مانند «مهيار عيار» قابل عرضه در ماركتهاي جهاني هستند و قصههاي انسانشمول آنها آيينهاي براي معرفي فرهنگ و هنر ايران بزرگ هستند.