مرگ بيننسلي و بيشفعالي درون نسلي
اميد علي بابايي
امروزه بسياري از صاحبنظران اجتماعي و اقتصادي، مسير حركت و ميزان رشد اجتماعي، اقتصادي و رفاه كشورها را با بررسي تحركات اجتماعي در آن جامعه تحليل ميكنند. تحرك اجتماعي
(Social Mobility) حركت افراد يا گروهها بين طبقات اجتماعي متفاوت است. طبقات اجتماعي معمولا براساس وضعيت اجتماعي- اقتصادي، نوع محل سكونت و عرف جامعه تعيين ميشوند؛ براي مثال خانوادهاي كه از طبقه اقتصادي كمدرآمد به طبقه اقتصادي مرفه رفته از خود تحرك اجتماعي نشان داده است.
تحركات بيننسلي و دروننسلي
تحرك اجتماعي ميتواند اشكال مختلفي داشته باشد و افراد ميتوانند انواع تحرك را در مراحل مختلف زندگي خود تجربه كنند. دو نوع اصلي تحرك اجتماعي عبارتند از:
1- تحرك بيننسلي (Intergenerational mobility): تحرك بيننسلي اصليترين نوع تحرك اجتماعي است كه از نسلي به نسل ديگر رخ ميدهد؛ تحرك بيننسلي زماني اتفاق ميافتد كه فرزندان تغييري اجتماعي را تجربه ميكنند كه موقعيت اجتماعي متفاوتي نسبت به والدينشان به آنها ميدهد، به عبارت ديگر تحركات بيننسلي نشاندهنده ميزان تغييرات در سطح زندگي و دستاوردهاي افراد از يك نسل به نسل ديگر هستند. اين مفهوم به عنوان يكي از شاخصهاي مهم براي سنجش برابري فرصتها و عدالت اجتماعي در يك جامعه شناخته ميشود. سازمان همكاري و توسعه اقتصادي رفاه اقتصادي و مسير حركت كشورها را با بررسي تحرك اجتماعي و اقتصادي بيننسلي گروههاي كوچكتر مانند خانوادهها تحليل ميكند، هرچه خانوادهها تحرك بيننسلي را بيشتر تجربه كنند امكان تحرك بيشتري براي كشورهاي مربوطه وجود خواهد داشت. 2- تحرك دروننسلي (Intragenerational mobility): تحرك دروننسلي تحركي اجتماعي است كه در طول زندگي يك فرد رخ ميدهد؛ تحرك دروننسلي زماني اتفاق ميافتد كه همان نسل از يك خانواده تغييري در وضعيت اجتماعي- اقتصادي يا ساير وضعيتها داشته باشد. نمونه اين تغيير زماني است كه فردي در حرفه خود ارتقا پيدا ميكند، مانند فردي كه كار خود را به عنوان يك كارمند شروع كرده و در طول زندگي خود به يك مقام عالي مانند پست مديريت دست پيدا ميكند.
نقش دولتها در تحرك اجتماعي
1- دولتها به عنوان مجري و اداره كننده امور هر جامعه، نقش محرك را براي ايجاد هر تغيير و تحركي برعهده دارند. باتوجه به اهميت فراوان تحركهاي بيننسلي و دروننسلي، هر نوع تصميمسازي و تصميمگيري بايد از منظري بررسي شود كه منجر به بهبود وضعيت تحرك بيننسلي (به عنوان شاخص و سنجه اصلي تحرك اجتماعي) شده تا به ايجاد پويايي و نشاط در آن جامعه كمك كند. 2- دولت به عنوان اصليترين و بزرگترين سلول جامعه، خودش ميتواند ويترين اعتقاد به تحرك اجتماعي باشد پس دولتها بايد نشانههايي از تحرك را در خود نشان بدهند؛ يعني با ديسیپلين و نظم مبتني بر شايستهسالاري، تحركي دروننسلي در آنها وجود داشته باشد كه انگيزه و رغبت براي همه افراد حاضر در سيستم براي خدمترساني به وجود بيايد. از طرف ديگر دولتها بايد به تحرك بيننسلي درون خود توجه ويژهاي نشان دهند تا از ركود و رخوت در امان مانده و بتوانند رو به بالا حركت كنند.
تحرك اجتماعي دولتها در ايران
دولتهاي مختلف در ايران با هر تفكر سياسي حتي در مقايسه با دولتهاي همطيف قبل از خود، نهتنها پيشرفت نكرده بلكه دچار افول هم شدهاند و بههيچ عنوان توانايي آنها متناسب با حجم و نوع مشكلات، تغيير نكرده است؛ اين يعني دولتهاي ما نهتنها هيچ تحرك رو به بالايي نداشته بلكه اگر تحركي هم داشتهاند رو به پايين بوده و اين موضوع كه حتما در تدوين سياستها براي جامعه هم نقش خواهد داشت به مرگِ بيننسلي در جامعه ختم شده است. در مقابل اين مرگ بيننسلي، يك بيشفعالي دروننسلي در سيستم دولتي وجود دارد بهطوريكه قانون نانوشته پايستگي مديران ارشد را ايجاد كرده يعني مديران ارشد ما از بين نميروند بلكه از جايگاهي به جايگاهي ديگر منتقل ميشوند، مديراني كه اغلب از يك يا دو نسل مشخص گلچين شدهاند. آخرين نسلها در ايران به طور علني هيچ نقشي در امور اجرايي، تصميمسازي و تصميمگيريهاي كلان ندارند و در سطح خرد نيز بهواسطه شرايط نامناسب اقتصادي، به والدين خود وابسته بوده و بسياري از آنها در مقايسه با نسلهاي قبل از خود در وضعيت اقتصادي بدتري زندگي ميكنند. اگر جنبه منفي اين موضوع بررسي شود، جالب است كه حتي در رانتهاي سياسي مشهود نيز هيچ تحرك بيننسلي وجود ندارد و پديده آقازادگي هم در شرايطي شكل ميگيرد كه اين آقازادهها چراغ خاموش حركت ميكنند و با حمايت نسل پايسته مديران، به جاي سياست، اغلب وارد عرصههاي اقتصادي ميشوند. اگر در دولتها تحرك بيننسلي وجود داشت به خاطر اينكه مسوولان بتوانند بهتر با يكديگر ارتباط برقرار كنند نسلهاي جديدتري مجبور بودند وارد عرصههاي سياسي شوند، آقازادهها از پشت صحنه به روي صحنه ميآمدند تا در اين بين آن آقازادههايي كه شايستگي هم دارند به پاي آقازادههاي ناخلف و ناصالح نسوزند و اگر ژن خوب واقعي باشند بتوانند به صورت مستقيم به جامعه خدمت كرده و نقشي هم در بهروزرساني دولتها ايفا كنند. معضل مرگ بيننسلي و بيشفعالي دروننسلي در بطن دولتهاي ما نهادينه شده و حتي موارد منفي همچون رانتخواري نيز در يك يا دو نسل خاص رايج است كه نشانههاي آن با مشاهده سن مجرمان پروندههاي فساد اقتصادي قابلملاحظه است! نبايد فراموش كرد كه همين بيتوجهي به تحرك بيننسلي در تصميمگيريها موجب بروز تعارض منافع در اقتصاد سياسي كشور نيز ميشود؛ يعني نسل حاضر منابع نسل آينده مانند نفت، گاز، برق، آب و... را مصرف ميكند اما هزينه آن را نسل آينده خواهد داد و اين به گسترش بحرانهاي بعدي دامن خواهد زد كه باعث ايجاد اختلاف در زمينههاي مختلف بين نسلهاي حاضر و نسلهاي بعدي نيز خواهد شد.