• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5947 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۲ دي

فلسفه اسلامي و زندگي روزمره ايراني-8

حكمت تدريج

احتمالا مهم‌ترين اصل در هرمنوتيك فلسفي در فلسفه اسلامي «حكمت تدريج» باشد. حكمتِ تدريج «لكنت» دارد. به نظر مي‌رسد مي‌توان آن را با آنچه گادامر «لكنت» مي‌خواند، پيوند داد. در اين مفهوم همواره اين اصل وجود دارد كه «ديگري» نيز مي‌تواند حق داشته باشد. اصل لكنت در هرمنوتيك (كه بنياد آن است) گويي هنرِ امكانِ نابه حق بودن است. به تعبيري، آن‌طور كه كي يركگارد در پايانِ «يا اين، يا آن» متذكر مي‌شود: «آنچه در انديشه مايه تسلي است، مي‌بايست احساسِ هميشگي نابه حق بودن در قبال خداوند باشد.» به عبارت ديگر، انسان همواره مي‌تواند با خيال راحت اشتباه كند و همچنان از تجربياتِ خويش بياموزد.  خطر آنجايي احساس مي‌شود كه بشر احتمال خطا كردن را از خود سلب كرده و بر پيش‌داوري‌هاي خود پافشاري مي‌كند. به همين علت، برقراري ديالوگ، يعني رويارو شدن با غيريت، نقشِ اساسي‌اي را در هرمنوتيك بازي مي‌كند. قطعا با ايجادِ گفت‌وگو در متنِ زمانه معاصر، ميان مفاهيم و مسائل فراواني كه از ديدگاه‌هاي مختلفي مطرح مي‌شوند، مي‌توان به آنچه حقيقا هرمنوتيك را تشكيل مي‌دهد، نزديكي كرد. تنها در گفت‌وگو، يعني به بحث گذاشتن مفاهيمِ زمانمند متفاوت - كه پرسشي را پيش كشيده‌اند- مي‌توان از سطحي ‌بودن خوانش خود از زمانه خويش، فراتر رفت. بنابراين هرمنوتيك رويدادي براي به‌ياد آوردن «اخلاق گفتمان» است، زيرا تاكيد مي‌كند كه هيچ‌گونه توجيه نهايي يا واژه‌اي قطعي براي توصيفِ احوالات  ما  در  برخورد با  مباحث متفاوت،  وجود  ندارد. 
در قرآن نيز مي‌توان ردپاي اخلاقِ گفتمانِ هرمنوتيك‌وار را در بخش‌هايي چون آيه چهارِ سوره مزمل يافت. آنجايي كه خداوند تاكيد مي‌كند كه مي‌بايست قرآن را «شمرده و روشن» خواند. در اينجا منظور نه صرفِ آرام خواندن، بل مطالعه صحيح و دقت در معاني است، زيرا با تأنی و تدريج است كه حقيقت كلمات، در متنِ شرايط، توان تفسير مي‌يابند. در حكمت تدريج عينك ريزبيني و لكنت (به ‌معناي خطاپذيري و نبود قطعيت) يعني عدم عجله و به گفت‌وگو  گذاشتن  تفاسير  متباين،  الزامي  است.
 با اين ‌اوصاف، با لكنت و تدريج در تفسير هر متني كه در ساختارِ فرهنگي ما حرفي براي گفتن دارد، چون قرآن، مي‌توان به اين «آموزه» رسيد كه انسان، موجودي تاريخ‌مند و زمانمند است و نمي‌شود خارج از دايره چنين چيزهايي، كه عملا آنچه ما امروزه هستيم را پديد آورده‌اند، زيست را تجربه كرد. اين يافته به ما اين اجازه را مي‌دهد تا با زباني پذيراتر و شايد آن‌طور كه مسكويه مي‌گويد، «پدر و فرزندي» با خود و جهانِ اطراف خويش برخورد كنيم و بدانيم كه براي متمدن‌تر ساختن آن، نيازمند تفكر و سخن‌ورزي  درباره  اموري هستيم كه  امروز ما  را،  به تناسب گذشته،  براي آينده  شدني‌‌ كرده‌اند. 
آدمي همواره به‌ دنبال يافتن مناسب‌ترين كلمات براي توصيفِ وضع و حالِ خويش است و آن‌طور كه فردوسي مي‌گويد، آناني كه به گفت‌وگو با سخناني متفاوت از ديدگاه‌هايي مختلف مي‌نشينند، قدرِ گفتمان‌پذيري و پذيرا بودنِ غيريت را مي‌دانند: «ز نيكو سخن بهْ چه اندر جهان/ به نزد سخن سنج فرّخ مهان» شايد برخي بگويند پس امنيتِ ما در برخورد با «هر ديگري» چه مي‌شود، خب، اگر به صحبت با چيزي نشينيم كه نمي‌توان به «خطرناك» يا «ضرررسان» بودنِ آن پي برد، پس حتي براي غربالِ آنچه بدِ زمانه از خوب به نظر مي‌آيد، بايد گفت، شنيد، بررسي كرد و درنهايت، در همراهي با  روحِ  زمانه، تصميم گرفت.
 هر آنچه در زبانِ بشري پديدار شده، مي‌تواند پيامي داشته باشد (زيرا از هستي ما، در جهاتي مختلف، هست شده و آن‌طور كه گادامر مي‌گويد، وجودي كه فهميده شود، زبان است و زبان با گفتمان تكميل مي‌شود)، كه حتي از مسيري مخالف، به فايده‌اي كه از ديد پنهان مانده، تنه بزند، زيرا در برخورد و زباني‌ كردن، به‌مثابه گفت‌وگو، آن «سرزمين‌هاي دورافتاده» اندك‌اندك براي سكونت گزيدن، نمايان مي‌گردند. پيام حكمت تدريج نيز از واژگاني اينچنيني تشكيل شده، كلماتي كه به درك افقِ زمانه، براي تحصيلِ آنچه مي‌تواند درست باشد، اشاره دارند. آن‌طور كه محمدحسين كاشف‌الغطا ، به عنوان نخستين شخصي كه از عبارتِ حكمت تدريج استفاده كرد، باور دارد، حقيقت تنها در دستِ يك گروه نيست و براي برخورداري از هر ديدگاه، بايد ديد كه چه تفسيري مي‌تواند براي دروني‌كردنِ احوالِ زمانه، از جايگاهي متفاوت، به  كار  ما  بيايد. 
بدين‌سان، هر آن ‌چيز كه در دين مطرح مي‌شود، از تكامل به‌دور نخواهد بود و بايد در هر زمانه، موزون با شرايطِ آن، متنِ فرهنگ خود را همراهي كند تا بماند. البته، لازم به ذكر است، آن‌طور كه غزالي باور دارد، باتوجه به متن زمانه، نيازي نيست تا يك مجتهد  ارتش تك‌نفره تفسير باشد، زيرا قرآن به آساني در زبانِ ما جاي مي‌گيرد (مريم/  سوره۱۹،  آيه ۹۷)‌. البته، مجتهد مي‌تواند بخشي از اين وظيفه را بپذيرد، اما نبايد از ياد ببرد كه ديدگاه‌هاي متفاوتِ ديگري نيز وجود دارند كه براي زنده ‌نگه‌ داشتنِ نهاد دين بايست حرف‌هاي آنان شنيده گردد، حتي اگر قلبا به  آنها  باور نداشته باشد.
 چنين كاري، آن‌طور كه در اصولِ هرمنوتيك فلسفي خود بيان كرديم، نه مرگ، بل زندگي را به ياد مي‌آورد، زيرا تا حرفي براي گفتن باشد، جاني مي‌تواند ادعاي زيستن كند. شايد بتوانِ پيامِ ابن‌خلدون در انحطاط تمدن‌ها را- كه به فسادِ زندگي در انتقال از باديه‌نشيني به شهرنشيني اشاره مي‌كند - چنين روزآمد ترجمه كرد: زندگي باديه‌نشيني، اگر به‌مثابه ارتباطي نزديك و دروني در ميان افراد فهم شود، كه در هر كوچه و خيابانِ آن مجالي براي «آشنايي‌زايي» و «گفت‌وگو» مي‌توان يافت، در سمتِ مخالفِ خود، شهر را دارد كه در چنين موقعيتي، معناي عدم ارتباط و دورافتادگي را در ذهن متبادر مي‌كند، جايي كه در آن هر شخص با ديگري غريبه است. درنتيجه، نابودي هر تمدن با دورافتادگي از «ديگر خودها» و عدم وجود «تدريج» در شنيدنِ ديگري رقم مي‌خورد، زماني كه ديگر مجالي براي بيان و صحبت از آنچه نياز هر عصر است، براي مكدر كردنِ ذهن پدران،  وجود  نداشته   باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون