عباس عراقچي، وزير امور خارجه كشورمان بالاترين مقام ايراني است كه از زمان به دست گرفتن قدرت توسط طالبان در سال 2021 به افغانستان سفر كرد. با وجود اينكه تهران بهطور رسمي حكومت طالبان را به رسميت نميشناسد، اما در سالهاي اخير تعامل اقتصادي و سياسي با اين گروه را دنبال كرده است. به ادعاي گروهي از كارشناسان سفر عراقچي اما در بازه زماني كنوني احتمالا نشاندهنده تمايل به گسترش روابط و شايد در نهايت به رسميت شناختن حكومت طالبان است. همزمان با انتشار اين ادعاها وزير امور خارجه كشورمان پس از ديدارهاي متعددي كه طي اين سفر با برخي سران طالبان داشت در جمع خبرنگاران گفت كه اين سفر خوب بوده و به تفاهم بهتري ميان دوطرف منجر شده است. عراقچي همچنين تاكيد كرد طي اين سفر در خصوص موضوعات مهمي از جمله مهاجران افغان در ايران، مواد مخدر و گروههاي تروريستي القاعده و داعش و همچنين مساله آب و امنيت مرزها و نيز رفع اين چالشها از طريق تعامل و گفتوگو با طرف افغان تاكيداتي صورتي گرفته است. به باور گروهي از ناظران سفر عراقچي كه كمتر از يك هفته از دومين دوره رياستجمهوري دونالد ترامپ، رييسجمهور امريكا ميگذرد، نشان ميدهد كه ايران ممكن است بهطور جدي به دنبال گسترش روابط با طالبان باشد.
در همين راستا مصطفي زنديه در يادداشتی اختصاصي ضمن اشاره به سفر آقاي عراقچي به افغانستان براين باوراست كه دولت چهاردهم به دنبال آن است تا با تكيه بر دستگاه ديپلماسي و تعامل بازتعريف شده با طالبان بستر را براي حل و فصل برخي از چالشها چون اختلاف حقابه رود هيرمند هموار كند.پوررمضان نيز با استناد به گزارههاي مختلف و استناد به سناريوهاي مختلف به فرصتها و چالشهاي پيش روي دو بازيگر اشاره دارد.
مصطفي زنديه، تحليلگر ارشد مسائل جنوب آسيا: دولت چهاردهم به دنبال تعريف صفحه جديدي در مناسبات با افغانستان است
در هركشوري با روي كارآمدن دولت جديد منتخب، تلاش ميشود تا به فراخور اوضاع و شرايط، در برخي سياستها بهخصوص در حوزه سياست خارجي بازنگريهايي صورت بگيرد. اين موضوع با روي كارآمدن دولت چهاردهم در تيرماه سال جاري نيز به مرور خود را نشان داد. نكته ديگري كه پس از روي كارآمدن دولت چهاردهم در كشورمان رخ داد، تغييراتي بود كه در حوزه مديريت پرونده افغانستان صورت گرفت. با تعيين و اعزام آقاي بيگدلي، معاون سابق وزارت امور خارجه به كابل، به نظر ميرسد دولت چهاردهم تصميم گرفته تا صفحه جديدي را در مناسبات با افغانستان گشوده تا در سايه آن نسبت به برطرف ساختن موانع و پيشبرد مناسبات در چارچوب منافع متقابل، اقدام کند. واقعيت اين است كه در دولت چهاردهم، ساختار ديپلماتيك ايران در حوزه افغانستان نيز دستخوش تغييراتي شد.
در اين دولت، سمت نماينده ويژه در امور افغانستان كه زيرنظر رييسجمهور فعاليت ميكرد، حذف شد و تمام ظرفيتها به وزارت امور خارجه منتقل شده است. در اين ساختار، عباس عراقچي كه در راس وزارت خارجه قرار دارد، علاوه بر اينكه يك ديپلمات كار كشته است، با مسائل تخصصي افغانستان نيز آشنا است. در زمان اشرف غني، او معاون وزارت خارجه ايران بود و در مذاكرات مربوط به «سند همكاري جامع راهبردي ايران و افغانستان» نقش داشت. ديگر عامل مهم در اين ساختار، انتصاب آقاي عليرضا بيگدلي به عنوان سرپرست سفارت ايران در كابل است كه از ديپلماتهاي با سابقه وزارت خارجه ايران به خصوص در حوزه افغانستان است. ايشان در مقطعي بعداز تشكيل دولت جمهوري در افغانستان، رييس ستاد بازسازي افغانستان در وزارت امورخارجه را برعهده داشت. مديريت كمكهاي توسعهاي كشورمان به افغانستان كه در راستاي راهبرد اصولي جمهوري اسلامي ايران يعني تحكيم ثبات و امنيت در آن كشور بود، در همين مقطع آغاز و انجام ميشد. آقاي بيگدلي در همين مدت اندك بعد از انتصاب، ديپلماسي فعال و مبتني بر همكاري با كابل را در پيش گرفته است. اگر بخواهيم نگاه خوشبينانه به برآيند اين تغييرات ساختاري دستگاه ديپلماسي دولت چهاردهم در قبال افغانستان داشته باشيم، بايد آن را تلاش در جهت جا انداختن رويكرد يكصدايي در سياست ايران در قبال افغانستان ارزيابي كرد. با اين سياست و تغييرات هدفمند مبتني بر متمركزسازي، اگر روند ديپلماسي بين كابل و تهران دستخوش يك فاكتور غيرقابل پيشبيني مخرب قرار نگيرد، انتظار ميرود دو كشور در زمينههاي مختلف سياسي، امنيتي و اقتصادي روند رو به رشدي را شاهد باشند. نتيجه اينكه براساس آنچه گفته شد سفر وزيرخارجه كشورمان به كابل و ديدار با سران طالبان خيلي هم غيرمترقبه نبود. به نظر ميرسد اين سفر را بايد رخدادي بههنگام و مهم در پرتو تحولات سيال منطقهاي ارزيابي كرد.
برخي محافل رسانهاي هوادار طالبان افغانستان بر اين باور هستند كه اين سفر خيلي زودتر بايد انجـام ميشد. اين دسته از محافل، در توجيه ديدگاه خود ميگويند با وجود عدم شناسايي رسمي طالبان از سوي جامعه بينالمللي، كشورهاي مختلف ازجمله همسايگان اين كشور بهخصوص كشورهاي آسياي مركزي و همچنين برخي كشورهاي عربي يا آسياي دور مانند اندونزي يا مالزي تلاشهاي متعددي براي افزايش سطح مناسبات اقتصادي و تجاري صورت دادهاند و جمهوري اسلامي ايران ميتوانست همگام با آن كشورها در حوزههاي تجاري و اقتصادي از آنها عقب نمانده و در نتيجه از فوايد بيشتري بهره ميبرد. در واقع آنها تاخير جمهوري اسلامي ايران در سه سال گذشته را در عقب ماندن از ساير كشورهايي كه به ويژه در حوزههاي اقتصادي و تجاري فعالتر عمل كردهاند را مورد انتقاد قرار ميدهند. در نقد اين ديدگاه ميتوان گفت اگر جمهوري اسلامي ايران همسايه افغانستان نميبود شايد با مشكلات و موانع كمتري مواجه ميبود و ميتوانست بهره بيشتري ببرد. اما بايد بپذيريم جمهوري اسلامي ايران بهعنوان يك همسايه مهمي كه بيشترين چسبندگيهاي مختلف تاريخي- تمدني و فرهنگي با افغانستان دارد، متاسفانه چه در دوران دولت جمهوري و چه پس از آن در دوران طالبان جديد، نشانههاي مثبتي را بهخصوص در حوزه سهم خود در حوزه آب هيرمند دريافت نكرد. براين اساس چنانچه حاكميت در افغانستان انعطاف بيشتري نسبت به بعضي از مسائل كه در كشورمان مورد توجه ويژه قرار دارد، نشان ميداد شايد ما شاهد رخدادهاي به مراتب مثبتتر و حركتهاي رو به جلوتر ميبوديم. بر اين اساس ميتوان اذعان داشت جمهوري اسلامي ايران همواره از آرامش و امنيت در افغانستان استقبال ميكند و آن را زمينهاي براي كاسته شدن از مشكلات آن كشور و جلوگيري از سرريزشدن و سرايت ناامنيها در موضوعات مختلف به داخل ايران ارزيابي ميكند. در موضوع حقابه نيز با توجه به مواضع مثبت مقامات طالبان در سفر آقاي عراقچي به كابل به خصوص اظهارات ملاحسن آخوند، رييسالوزراي حكومت سرپرست افغانستان پيرامون آب هيرمند و همچنين اظهارخوشبيني آقاي عراقچي نسبت به نتايج سفر پس از بازگشت به تهران، بايد ديد اقدامات و انعطاف عملي طرف افغانستاني چقدر با سياستهاي اعلامياش همسان خواهد بود.
پرهام پوررمضان: پژوهشگر علم سياست: سناريوهاي روابط ايران و افغانستان پسا طالبان
باتوجه به سفر اخير دكتر عباس عراقچي، وزير امور خارجه جمهوري اسلامي ايران به افغانستان و اهميت روابط دوكشور در شرايط جديد منطقهاي، اين گزارش به بررسي سناريوهاي احتمالي آينده روابط ايران و افغانستان پس از حاكميت طالبان در قالب سناريوهاي گوناگون ميپردازد. همچنين، راهكارهايي براي كاهش چالشهاي پيش روي ايران در اين رابطه نيز ارائه خواهد شد كه در ادامه به آن خواهيم پرداخت.
سناريوی ۱: همكاريهاي امنيتي و اقتصادي محدود (سناريوي محافظهكارانه)
در اين سناريو، روابط ايران و افغانستان در سطح محدود و محافظهكارانه باقي ميماند. ايران به دليل نگرانيهاي امنيتي از نفوذ گروههاي تندرو در افغانستان و همچنين اختلافات ايدئولوژيك با طالبان، از سرمايهگذاري گسترده در اين كشور خودداري ميكند. همكاريها عمدتا به مسائل مرزي، كنترل مهاجرت غيرقانوني و مبادلات تجاري كوچك محدود ميشود.شايان ذكر است از عوامل موثر و پيشران در اين سناريو ميتوان به نخست؛ عدم اعتماد ايران به طالبان به دليل حمايت تاريخي طالبان از گروههاي مخالف ايران ، دوم؛ نگراني از افزايش حضور داعش و ساير گروههاي تروريستي در افغانستان و سوم؛ فشارهاي بينالمللي بر ايران براي محدود كردن روابط با طالبان اشاره كرد.در نگاه چالشآفريني نيز ميتوان متصور بود كه كاهش نفوذ ايران در افغانستان و از دست دادن فرصتهاي اقتصادي و همچنين افزايش تهديدات امنيتي در مرزهاي شرقي رخ بدهد. از اين رو قطعا بايستههاي حكمراني به سمت ايجاد مكانيسمهاي امنيتي مشترك براي كنترل مرزها و مقابله با تروريسم و توسعه پروژههاي كوچك اقتصادي در مناطق مرزي براي ايجاد اعتماد متقابل گرايش پيدا خواهد كرد.
سناريوی ۲: همكاريهاي استراتژيك
و گسترده (سناريوي خوشبينانه)
در اين سناريو، ايران و افغانستان به دليل منافع مشترك اقتصادي و امنيتي، به همكاريهاي گستردهتري روي ميآورند. ايران از فرصتهاي اقتصادي در افغانستان، مانند دسترسي به بازارهاي جديد و مشاركت در پروژههاي زيرساختي، استفاده ميكند. همچنين دو كشور در زمينه مبارزه با تروريسم و قاچاق مواد مخدر همكاري ميكنند.شايان ذكر است كه از عوامل موثر و پيشران در اين سناريو ميتوان به نخست؛ نياز افغانستان به كمكهاي اقتصادي و فني ايران براي بازسازي كشور، دوم؛ اشتراك منافع در مقابله با گروههاي تندرو مانند داعش و سوم؛ تمايل طالبان به كاهش وابستگي به پاكستان و تنوع بخشيدن به روابط خارجي اشاره كرد. در نگاه چالشآفريني نيز ميتوان متصور بود كه خطر افزايش انتقادات بينالمللي به دليل همكاري با طالبان و احتمال عدم پايبندي طالبان به تعهدات بلندمدت رخ بدهد. از اين رو قطعا بايستههاي حكمراني به سمت ايجاد توافقنامههاي دوجانبه با ضمانتهاي اجرايي قوي و استفاده از ديپلماسي چندجانبه براي كاهش فشارهاي بينالمللي گرايش پيدا خواهد كرد.
سناريوی ۳: تشديد تنشها
و رقابت منطقهاي (سناريوي بدبينانه)
در اين سناريو، روابط ايران و افغانستان به دليل اختلافات ايدئولوژيك، رقابتهاي منطقهاي و مداخله قدرتهاي خارجي، به سمت تنش و تقابل پيش ميرود. ايران ممكن است از گروههاي مخالف طالبان حمايت كند، در حالي كه طالبان به دنبال تقويت روابط با رقباي منطقهاي ايران مانند پاكستان و عربستان سعودي هستند. شايان ذكر است كه از عوامل موثر و پيشران در اين سناريو ميتوان به نخست؛ افزايش نفوذ رقباي منطقهاي ايران در افغانستان، دوم؛ اختلافات مذهبي و ايدئولوژيك بين ايران و طالبان و سوم؛ مداخله قدرتهاي خارجي مانند امريكا و اسراييل براي ايجاد شكاف بين ايران و افغانستان اشاره كرد.در نگاه چالشآفريني نيز ميتوان متصور بود كه افزايش تهديدات امنيتي در مرزهاي شرقي و از دست دادن فرصتهاي اقتصادي و سياسي در افغانستان رخ بدهد از اين رو قطعا بايستههاي حكمراني به سمت استفاده از ديپلماسي فعال براي كاهش تنشها با طالبان و تقويت روابط با ساير بازيگران منطقهاي براي ايجاد توازن در افغانستان گرايش پيدا خواهد كرد.
درنهايت گفتني است كه روابط ايران و افغانستان پس از طالبان ميتواند در سه سناريوي محافظهكارانه، خوشبينانه و بدبينانه قرار بگيرد. ايران بايد با استفاده از ديپلماسي فعال، همكاريهاي امنيتي و اقتصادي و مديريت بحرانهاي احتمالي، چالشهاي پيشروي خود را كاهش بدهد و از فرصتهاي موجود در افغانستان بهرهبرداري كند درنهاست نگارنده معتقد است راهكارهاي ذيل نيز ميتواند سودمند باشد.
1- ايران ميتواند از نفوذ فرهنگي و مذهبي خود در ميان شيعيان و ساير گروههاي قومي در افغانستان استفاده كند تا روابط خود با افغانستان را تقويت كند.
2- ايران بايد با افغانستان در زمينه مبارزه با تروريسم، قاچاق مواد مخدر، و كنترل مرزها همكاري كند تا تهديدات امنيتي را كاهش بدهد.
3- ايران ميتواند با سرمايهگذاري در پروژههاي زيرساختي و انرژي در افغانستان، روابط اقتصادي خود را با اين كشور گسترش بدهد.
4- ايران بايد با همكاري كشورهاي منطقهاي و بينالمللي، فشارها بر طالبان را براي پايبندي به تعهدات بينالمللي افزايش بدهد.
5- ايران بايد برنامههاي اضطراري براي مديريت بحرانهاي احتمالي در روابط با افغانستان، مانند افزايش تنشهاي مرزي يا حمايت طالبان از گروههاي مخالف ايران داشته باشد.
6- ايران ميتواند با افزايش حضور رسانهاي و تبليغاتي خود در افغانستان، تصوير خود را در اين كشور بهبود ببخشد. اين اقدام ميتواند شامل توليد برنامههاي تلويزيوني، راديويي و محتواي ديجيتال باشد.