• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۲ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5978 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۱ بهمن

مصطفي شعاعيان و درك زمانه دشوار زيستن

محمود فاضلي

شعاعيان با پرداختن به مطالعه متون ماركسيستي به نوعي خاص از ماركسيسم كه برخي آن را به «ماركسيسم بومي» تعبير كرده‎اند، روي آورد. او ضمن حمايت از قيام ميرزاكوچك خان جنگلي از لنين انتقاد كرد. اواخر دهه 40 شعاعيان به‎ همراه نادر شايگان، از رهبران اصلي گروهي موسوم به «جبهه دموكراتيك خلق ايران» بودند. 
بهزاد نبوي از فعاليت شعاعيان در سازمان دانشجويي آن سال‌ها چنين مي‌گويد: «شعاعيان نيروي فعال البته از لحاظ فكري بود و ترجيح مي‌داد به ‎عنوان عنصري آزاد فعاليت كند.» در سال 44 به بررسي جنبش جنگل و علل شكست آن مي‌پردازد و حاصل كار كتاب «نگاهي به روابط شوروي و نهضت انقلابي جنگل» در نقد مواضع شوروي سابق در اين جنبش است كه سرانجام در سال 1347 نگارش آن پايان مي‌پذيرد. 
شعاعيان يك دهه بعد به نقد اين ديدگاه حلقه پيراموني خود پرداخت، اما همين تحليل كافي بود كه بيژن جزني به آنها عنوان «ماركسيست امريكايي» را بدهد و ظاهرا همين قضاوت و ترديدهاي ديگر جزني درباره شعاعيان مانع از پذيرش ائتلاف جريان شعاعيان و فداييان خلق شد. شعاعيان در همين ايام به فعاليت‌هاي فداييان و همچنين مجاهدين هم خرده‌هايي مي‌گيرد. اين انتقادات مجاهدين را گران آمد و به خواست ايشان، شعاعيان اين انتقادات را از متن خود برداشته بود در حالي كه انتقادات از فداييان همچنان دست نخورده باقي مانده بود. فداييان از اين رفتار او انتقاد كردند و او نيز پذيرفت كه به «خطا» چنين كرده است. 
در تير 1351 زندگي مخفي شعاعيان آغاز مي‌شود. گروه شايگان - شعاعيان هنوز نامي براي خود انتخاب نكرده است. رهبري گروه تصميم به پيوستن به سازمان مي‌گيرد. در همين زمان گروه ضربه خورد و تعدادي دستگير و كشته مي‌شوند. 
پس از ضربات وارده به اين گروه، نيرو‌هاي امنيتي در اطلاعيه‌اي در مطبوعات از اين گروه به ‎عنوان «ماركسيست‌هاي اسلامي» نام مي‌برند. پس از اين ضربه سنگين، بازماندگان گروه و در راس آنها شعاعيان رسما به سازمان پيوستند. به دستور سازمان شعاعيان براي كوشش در زمينه‌هاي نظري، همكاري در زمينه سامان دادن به يك نشريه به مشهد اعزام مي‌شود و در اولين گام شعاعيان از بدنه سازمان به دور نگه داشته شد. 
مصطفي شعاعيان از جمله مبارزان جنبش چپ ايران از معدود متفكران چپ مستقل ايراني بود كه مقهور سيطره و اتوريته لنينيسم و مائوئيسم نبود و ماركسيسم روسي و چيني را انحراف از ماركسيسم مي‌دانست و به مبارزه جبهه‌اي و تشريك مساعي با همه نيروهاي انقلابي باور داشت. او يك ماركسيست مستقل بود و چه بسا اگر زنده مي‌ماند در انديشه‌هاي خود تجديدنظر هم مي‌كرد. 
به ‎گفته نبوي «كساني چون جزني و حزب توده كه همواره از سوي شعاعيان متهم به خيانت در واقعه 28 مرداد بودند، بيشترين نقش را در چنين برچسب‌زدني به او داشتند. علت ماركسيست‌ امريكايي خواندن شعاعيان آن بود كه او كودتاي 28 مرداد را كودتاي انگليسي مي‌دانست و اين تحليل در برابر تحليل حزب توده قرار داشت. در زماني كه با شعاعيان در ارتباط بوده، شعاعيان ترجيح مي‌داده بيشتر از همه با نيروهاي ملي و مذهبي همكاري كند. در تمام سال‌هاي بودن با مصطفي، هيچ‌گاه رفتار ضد مذهبي از او نديده است. شعاعيان نه تنها توده‌اي يا مائوئيست نبود كه ماركسيست هم نبود. يك چپ مستقل و يك متفكر صاحب‌نظر بود.»
«شورش» عنواني است كه شعاعيان بر كتابي گذاشته بود كه در 1352 «انقلاب» ناميده شد. در سال 50 مقاله تكميل مي‌شود و شورش نام مي‌گيرد و در نسخي معدود كپي مي‌شود و بدون ذكر هويت نويسنده براي بحث و اظهارنظر در اختيار گروه‌ها و فعالان جنبش انقلابي و از جمله چريك‌هاي فدايي خلق قرار مي‌گيرد. 
كتاب «انقلاب» شعاعيان با واكنش شديد چريك‌هاي فدايي روبه‎رو شد. ميان او و حميد مومني جدالي نظري با لحني به ‎شدت خصمانه درگرفت. جزني كه سازمان را از درون زيرنظر داشت از پيوستن شعاعيان به سازمان ابراز نگراني كرد. مهدي فتاپور عضو دستگير شده فداييان به ‎ياد مي‌آورد كه در ديدار با جزني وي عضوگيري او را امري خطرناك براي موجوديت سازمان مي‎دانست. او ارزيابي مي‌كرد كه «شعاعيان مي‌توانست به‎ خاطر توانايي تئوريكش، اشرف و مومني را در زمينه تئوري شكست دهد.»
شعاعيان تا بهمن 52 در مشهد اقامت داشت و به فعاليت در سازمان ادامه مي‌داد و به ‎همراه مسوول مشهد به تهران مي‌آيد تا با رهبري سازمان ملاقات كند. در بازگشت به تهران با شعاعيان همچون يكي از اعضاي سازمان رفتار نمي‌شود. پس از مدتي شعاعيان با چريك‎هاي فدايي به اختلاف رسيد. بعد از يك ديدار كوتاه با اشرف رابطه او با سازمان بدون هشدار قبلي و يك‌جانبه مي‌گسلد و يكي از برجسته‌ترين چهره‌هاي چپ رزمنده بي‌هيچ پوششي و امكاناتي رها مي‌شود و به فعاليت مستقل پرداخت.
بالاخره پس از قطع رابطه طولاني، آخرين ديدار در 18 شهريور 1353 با پادرمياني مجاهدين ديدار با حميد اشرف انجام مي‌شود و او به مصطفي مي‌گويد: «ما نمي‌توانيم با هم در يك سازمان جاي ‌گيريم. ضمنا دشمن فوري يكديگر نيستيم. البته اگر در جامعه كار به درگيري برسد آنگاه رودرروي يكديگر هم مي‌ايستيم.» اشرف پاسخ شنيد: «درباره ارتباط سازماني كه حرفش را هم نزن تصميم شما هر چه باشد براي من محال است كه با شما در يك سازمان زندگي كنم.» 
شعاعيان مدعي بود كه رهبران فداييان به دروغ به او اطمينان داده بودند كه او مجاز خواهد بود پس از اتحاد، نظراتش را آشكارا منتشر كند. شعاعيان نظريه‌پرداز با استعدادي بود كه مي‌خواست نظراتش را به بحث بگذارد تا مورد پذيرش فداييان واقع شود، اما سازمان براي اين‌گونه چالش‌ها آمادگي نداشت. از آنجا كه اين چالش نمي‌توانست بي‌پاسخ بماند وظيفه پاسخگويي به شعاعيان بر عهده تنها نظريه‌پرداز سازمان (حميد مومني) قرار گرفت. مومني كه متفكري جزم‌انديش و استالينيست است در سال 1353 در چند نوبت بحث مكتوب با شعاعيان درگير مي‌شود. شعاعيان در آن دوران هشت ماه خود را در فضايي آكنده از سوءظن و بدبيني محصور مي‌بيند و شهريور 1353 جدايي‌اش از سازمان قطعي مي‌شود و با مرگ هر دو نويسنده در 1354 به پايان مي‏رسد. 
شعاعيان ساعت پنج صبح 16 بهمن 1354 در خيابان استخر به محاصره پليس افتاد و درگير شد. سلاحش گير كرد و بعد مورد اصابت گلوله قرار گرفت. سپس كپسول سيانور را در زير دندان شكست و انتحار كرد.
شعاعيان هنگام مرگ «ياري» نداشت تا «يادي» از او كند. موقعيت او به ‎عنوان يك چپ منفرد مانع از آن مي‌شد كه بتوان او را در يك جريان سياسي جاي داد. در مرگ شعاعيان به عنوان پيچيده‌ترين و بحث‌انگيزترين چهره‌هاي چپ ايران در دهه‌هاي چهل و پنجاه كمتر كسي سوگوار شد. زندگي شعاعيان تراژدي غمناك تنها زيستن بود. او يگانه انديشيد و تنها درگذشت و در قطعه 39 بهشت زهراي تهران در كنار حميد اشرف به خاك سپرده شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون