تماشاگران يك فيلم توقيفي ديگر را ايستاده تشويق كردند در حالي كه اما و اگرهايي بر سر راه اكران آن وجود دارد
شب باشكوه جشنواره
اكتاي براهني صد و نود دقيقه مخاطبان خود را ميخكوب كرد
فاطمه كريمخان
بعد از بيش از يك هفته فيلم ديدن، فيلمهاي بد ديدن، حضور در نشستهاي پرسش و پاسخي كه نه سوالات آن سوال است و نه جوابهاي آن جواب است. فكر اينكه بايد در اكران يك فيلم ۱۹۰ دقيقهاي حاضر باشيم از همان ظهر ديروز كه معلوم بود قرار است فيلم «پيرپسر» در اكران ويژه سينماي رسانه جشنواره به نمايش در بيايد براي بسياري از حاضران كلافهكننده بود.
در ساعت اعلام باز شدن درهاي سالن بسياري از كساني كه كمي گذشته از ساعت ده شب وارد سالن سينما ميشدند دنبال صندليهاي نزديك به درهاي خروجي ميگشتند تا اگر فيلم «پيرپسر» حتي اندكي از سليقه و انتظارشان فاصله داشت، بتوانند زودتر سالن را ترك كنند و در دماي منفي صفر شب تهران تا بعد از نيمه شب در خيابان نمانند. به خصوص با در نظر گرفتن اينكه جشنواره اقلا براي دو روز ديگر ادامه دارد و هر چند فيلمهاي چشمگيري در برنامه اكران نيست، اما همه ديگر بسيار خسته بودند و كسي تحمل آنچناني از خود نشان نميداد.
سالن اصلي مركز همايشهاي برج ميلاد كه ميزبان روزنامهنگاران، منتقدان و هنرمندان است، ديشب در چنين شرايطي لب به لب پر از تماشاچي شد. در حالي كه هنوز پچپچههايي در مورد اينكه «مگر اكتاي براهني فكر ميكند تارنتينو است كه سه ساعت و خردهاي فيلم ساخته است» سر زبانها بود، فيلم پيرپسر بالاخره آغاز شد و عجب آغازي!
از آنجا كه فيلم هنوز به اكران عمومي در نيامده است نميتوان در مورد خط داستاني فيلم چيزي نوشت. از آنجا كه احتمالا فيلم به اكران عمومي در نميآيد فقط و فقط بايد در اين مورد تاسف خورد. پيرپسر اكتاي براهني با اداي ديني آشكار به بهترين نمونههاي ادبيات روسي كه در خاطر مردم وجود دارد، صد و نود دقيقه مخاطبان خود را ميخكوب كرد. چك كردن موبايل و حرف زدن با ديگران يا حتي ترك سالن كه در فيلمهاي ديگر حتي فيلمهاي خوب ديگري كه در جشنواره ديده شده است مرسوم و معمول بود در تمام طول اين فيلم كه تا ساعت يك و نيم شب ادامه داشت حتي يكبار هم ديده نشد. كسي در سالن عظيم مركز همايشها اصلا نميتوانست چشم از پرده بردارد كه بخواهد به چيز ديگري، هر چيز ديگري اعم از اينكه ساعت چند است يا تلفن چرا زنگ ميزند يا شارژ گوشي چرا تمام شد، فكر كند. پيرپسر اكتاي براهني چنان تمام فضا را اشغال كرده بود كه بعيد است كسي در آن جو و اتمسفري كه حاصل شده بود اصلا ميتوانست توجه خود را به چيزي غير از فيلم معطوف كند و اين همه در حالي است كه از سكانس پاياني از نمايش خشونت عريان خودداري كرده، با تكيه بر بازي با موضوعات جنسي و ممنوعيت دمدستي تلاش نكرده است نظر مخاطبان را به خود جلب كند و از پهلو زدن به موضوعاتي كه عرفا سياسي شناخته ميشوند هم خودداري كرده است. «يك رمان روسي مصور» بهترين عبارتي است كه ميتواند براي توصيف فيلم پيرپسر به كار برود، طولاني، نفسگير، در برگيرنده، و تراژيك. آنچنانكه از يك داستان بسيار خوب انتظار داريم.
داستان كه ميتوان آن را به سه فصل جداگانه تقسيم كرد در تمام طول اين صد و نود دقيقه در اوج بود، بازيگران آن به خصوص حامد بهداد و حسن پورشيرازي چنان دامنه وسيعي از احساسات را به نمايش گذاشته و برانگيختند كه بيرون آمدن از سالن سينما را تبديل به پايين آمدن از واگنهاي ترن هوايي شهربازي كردند.
فيلم پيرپسر يادآور بهترين سالهاي سينمايي ايران در دهههاي هفتاد و هشتاد نيست، بلكه از بهترين نمونههاي سينماي اجتماعي ايران چه در آن دهه و چه در دهههاي اخير بسيار بهتر است. هر چند در بخشي از فيلم ردي از رمان «برادران كارمازوف» ديده ميشود كه اداي ديني به ايده اصلي پيرنگ داستان است، در پيرپسر نه با يك داستان سينمايي شده از برادران كارمازوف داستايفسكي، بلكه با يك تصوير سينمايي شده از آن چيزي روبهرو هستيم كه در افكار عمومي به عنوان «عقده رستم» شناخته ميشود. برخي نمادگراييهاي ديگري كه در فيلم ديده ميشود، ميتوانست مختصرتر باشد، اما در همين شكل فعلي هم پيرپسر فيلمي است كه يخ جشنواره را آب كرده است. فيلمي كه اگر در بخش رقابتي و سوداي سيمرغ حضور داشت بدون شك بايد تمام جوايز وجود جشنواره را از آن خود ميكرد.
در وضعيتي كه ورد زبان همه اين است كه مردم حوصله ندارند و همه چيز را بايد كپسول كرد و فرو داد، پيرپسر توانست بيش از سه ساعت مخاطبان خسته را مجذوب خود كند و نشان دهد كه اين سينما و رمان و مديومهاي بلند نيست كه مرده است، بلكه هنوز و همچنان اگر كسي بداند كه ميخواهد چه كند و آن كار را درست و دقيق بداند و درست و دقيق انجام دهد، مخاطبان ايستاده تشويقش خواهند كرد و به احترامش كلاه از سر بر خواهند داشت.
ساعت يك و نيم بعد از نيمه شب شنبه مردمي كه بعد از تشويق طولاني فيلم و تماشاي آخرين تصاوير آن بر پس زمينه تيتراژ از سالن سينما خارج ميشدند و پا به بالكن و محوطه بسيار سرد مركز همايشهاي برج ميلاد ميگذاشتند، خوابآلود نبودند. هر كسي گوشهاي سيگاري آتش زده و خلوت كرده يا در دستههاي سه، چهار نفري براي خودش جايي باز ميكرد تا حيرتش از فيلمي كه ديده است را با ديگران به اشتراك بگذارد. بسياري ميگفتند كه بعد از اين تجربه توان به خانه رفتن و شب را در خواب گذراندن را ندارند. چند نفري گروه شدند تا در برخي پاتوقهاي شبانه تهران گفتوگو در مورد بازيها و داستان و توليد درخشان فيلم پيرپسر را ادامه دهند. تعداد كساني كه از سر حسرت آه ميكشيدند و بابت اينكه اين فيلم مدتها در توقيف بوده است به احتمال قابل ملاحظه فرصت اكران عمومي پيدا نميكند، تاسف ميخوردند، چشمگير بود. برخي پيشبيني ميكردند كه سرنوشت تلخ فيلم «برادران ليلا» روي پيشاني فيلم «پيرپسر» هم نوشته شود. هر چند برخي ديگر خوشبين بودند كه با تغييرات اخير در وزارت ارشاد فيلم بتواند به اكران عمومي دست پيدا كند. كساني زير لب و با احتياط و كساني با صداي بلند و بدون نگراني پيرپسر را با فيلمهايي مانند «هشت نفرتانگيز» مقايسه ميكردند و ميگفتند اكتاي براهني را شايد واقعا بتوان تارنتينوي سينماي ايران دانست!