نقد فيلم «زيبا صدايم كن» به كارگرداني رسول صدرعاملي
رقصِ فرم؛ وقتي زمين و زمان زبان باز ميكنند!
محمد رضوانيپور
بسياري از فيلمهاي جشنواره فجر به طرز عجيبي از فقدان كارگرداني و نوعي لكنت ساختاري رنج ميبرند؛ به اين معنا كه در اين آثار صرفا با يك دوربين ترسو و نابلد مواجهيم كه فقط نظارهگر بيبخار اتفاقات است و از همين رو، اساسا فيلم از فرمدهي به جهانش عاجز است. در چنين وضعي «زيبا صدايم كن» قادر است جهان خلق كند و از خلال فرم، نطق اين جهان را به نحوي شورانگيز بگشايد.
كانون توجه فيلم پدري است كه در يك كلام، گير افتاده و در زندان استيصال حبس است؛ مردي كه در زندگياش همه چيز را باخته، بارها به خودكشي فكر كرده و سالهاست كه در بيمارستان بستري است، اما كماكان يك چيز او را به زندگي متصل نگه داشته: دخترش. اين موقعيت دراماتيك اما تنها محصول پلات فيلمنامه يا ديالوگها نيست. اين وضعيت معضلهمند و حساس به خوبي و از خلال ساحت سينماتوگرافيك فيلم عينيت پيدا كرده است. استفاده بجا از لنز تله در بسياري از پلانهاي فيلم، كاراكتر پدر را از پسزمينه جدا ميكند و اين، همان جدايي پرسوناژِ رنجور داستان از متن جامعه است. رعايت همين نكته ساده و بهره بردن از امكانات عمق ميدانِ كم در عين حال حسي از به تنگ آمدن را براي مخاطب ايجاد كرده و نسبت به شخصيت پدر همذاتپنداري خلق ميكند. به علاوه، اين انتخاب درست در فيلمبرداري پلانهايي خوشرنگ و لعاب در بكگراند سوژه ساخته كه انگار ميگويند: درد و درمان، زشتي و زيبايي و حبس و آزادي هميشه همنشينند و وضع دردناك قهرمان فيلم در آن واحد ميتواند به آيندهاي لذتبخش منتهي شود. اين همه عمق در فيلم كه در فضاي مشوش و پرهياهوي جشنواره به چشم نميآيد، برآمده از يك انتخاب به ظاهر درست، اما به شدت دقيق در پرداخت بصري فيلم است كه فقط از يك كارگردان كاربلد برميآيد.
انتخابهاي درست كارگردان محدود به لحظات فيلمبرداري نيست، بلكه پيش از آن، چقدر دقيق است انتخاب بزرگترين شعبه بانك ملي در مركز شهر تهران؛ براي ضبط صحنههايي كه دخترك تنهاي درام بايد برود تا خودش را به مدير بانك اثبات و براي خودش يك حساب/فضا در اين بانك/جهان باز كند. در حالي كه اين صحنهها به سادگي ميتوانست در بانكي معمولي و تيپيكال ضبط شود، آن سقف بلند و آن اتمسفر كلاسيك اين شعبه خاص كه دارد مثل تندبادي سهمگين پدر و دخترش را ميبلعد و در عين حال، تلاش اين دو براي دوام آوردن در اين جهان، همه حسي است كه فيلم ميخواهد مخاطب را درگيرش كند. اين فرم حساني نه محصول ديالوگها يا توضيحات فيلم كه مستقيما برآمده از ظرفيتهاي مديوم سينماست. فيلم همانقدر كه در نمايش فضاهاي عظيم قدرتمند است، در استفاده از ريزترين جزييات در راستاي تعميق كاراكترها نيز هوشمندانه عمل ميكند. حساسيت كاراكتر امين حيايي به كاغذهاي داخل پرينتر يا عقربههاي ساعت دفتر مدير مدرسه را در نماهايي ميبينيم كه اشيا را وارد بازي درام كرده و تضايف ميان كاراكتر و محيط پيرامونش را بازنمايي ميكند. از همين طريق است كه فيلمساز ميتواند بدون شعار دادن «ماليخوليا» بسازد و روانرنجوري كاراكتر اصلي فيلم را نشان دهد. همين بهكارگيري درست اشيا در نماي اينسرتي چرخ موتور تكرار ميشود؛ چرخي كه كارگردان قادر است از صرفِ چرخ بودنش فراروي كند و آن را به كانوني براي «جلو رفتنِ» رابطه پدر و دختر تبديل كند. در جشنوارهاي كه اكثر فيلمها از به كار گرفتن ابتداييترين عناصر سبكي و روايي سينما عاجزند، خلق «فضا»ي سينمايي در اين فيلم توسط صدرعاملي مانند مواجههاي ناگهاني با تكهاي طلا لاي انبوهي از گلولاي جشنواره است.
مسير روايي فيلمنامه هم بهطور مشخص داراي همين ظرافتهاست. داستان دربردارنده سفري مشترك ميان پدر و دختر است كه در ابتداي آن، پدر مجبور است با حال زارش، خود را به دنبال دختر بكشد و راه برود؛ آن هم در خيابان وليعصر كه بهترين مكان براي خلق حس اين درام است: خياباني در محور شمالي-جنوبي كه پدر مجبور است خود را به سمت جلو/بالا بكشاند، درست در همان زمان كه ارتباط دخترش نيز با او عمودي و از بالا به پايين است و نه افقي و همدلانه. اين طراحي دراماتيك، كلاس درسي است براي اينكه فهميد فرم جداي از محتوا نيست و در سينما مقولاتي مانند مكان، زمان، جهت و هندسه روايي، به مثابه فرم عين محتوا هستند. به عنوان مثالي ديگر، وقتي پدر از بيمارستان رواني فرار كرده، سرپرست بيمارستان ناگهان با اين موضوع مواجه و شوكه ميشود و بعد درست مثل پدر در موقعيتي معضلهمند «گير» ميافتد.
او از يك سو ميداند كه همراهي پدر در راه فرار غيرقانوني است و برايش عواقب سنگيني دارد و در عين حال ميداند كه اكنون ميتواند يكي از كنشهاي اخلاقي زندگياش را رقم بزند و يك پدر را به تنها عشق زندگياش برساند. در اين صحنه، ستاره پسياني با يك بازي درخشان آني را خلق ميكند؛ ميميكش در ميانه اخم و لبخند است و جايي ميان خشم و عشق ميايستد. او در حال رقم زدن يك «اشتباه خوب» است و همين قابل تحسينترين وجه فيلمنامه است. «زيبا صدايم كن»، «محتوا» ندارد، چراكه محتوايش همان فرم آن است. قابل توجهترين آثار هنري جهان به نحوي از انحاء دربردارنده ظرايف و دقايق اينچنيني هستند؛ دقيقهاي كه مرزهاي خير و شر درهم تنيده ميشود و كاراكترها اشتباههايي خوب را رقم ميزنند و از اين طريق، اثر هنري از قالبهاي عرفي و رايج زيست جهان ما آشناييزدايي و به ساحتي فراتر از زندگي روزمره فراروي ميكنند. «زيبا صدايم كن» از اين حيث شايد تنها اثر قابل توجه جشنواره فجر امسال است.
دانشجوي دكتري جامعهشناسي دانشگاه تهران/عضو انجمن منتقدان و نويسندگان سينماي ايران