• ۱۴۰۳ جمعه ۳ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5986 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱ اسفند

وجه ديونوسوسي ادبيات كلاسيك فارسي

زندگي‌ساز نه تمدن‌سوز

سيد مهدي زرقاني

نيچه هنگام بررسي فرهنگ يونان به دو جلوه آپولوني و ديونوسوسي آن اشاره كرده و تاكيد مي‌كند كه غلبه جنبه آپولوني بر فرهنگ يونان، موجب غلبه نظم و عقلانيت شد و جنبه ديونوسوسي را كه ناظر بر شيدايي و گرمي بود، به حاشيه راند. او برآيند اين غلبه را انحطاط فرهنگ يونان مي‌داند و آن را با اروپاي عصر خودش مقايسه مي‌كند و به اين نتيجه مي‌رسد كه زندگي ما نيز به جهت دور ماندن از وجه ديونوسوسي به فقدان معنا و پوچ‌گرايي گرفتار آمده و نهايتا در زايش تراژدي راه رهايي از اين معناباختگي را توجه جدي به هنر موسيقي و تراژدي مي‌داند. منتقدان مدرنيسم بارها بر اين نكته تاكيد كرده‌اند كه معضل بزرگ زندگي مدرن بشر همين معناباختگي است و بشر پس از اينكه با نظريات فرويد و داروين و ماكس وبر و پيروان‌شان از متافيزيك جدا شد و خويشتن را در هستي تنها و وانهاده ديد، دچار افسردگي و تنهايي و خلأ معنا شد. كم يا زياد، جامعه ما نيز در حال گرفتار شدن در همين معناباختگي است. نسل‌هايي كه ما آنها را نسل ضد و ايكس و امثال اين تعابير مي‌خوانيم، از جهان متافيزيك‌گرايي كه نسل ما با آن بزرگ شده بود، فاصله گرفته‌اند و به همان مسيري گام نهاده‌اند كه مي‌توان آن را گودال از خودبيگانگي و معناباختگي ناميد. در چنين وضعيتي ادبيات كلاسيك فارسي مي‌تواند معناي زندگي را به بدنه جامعه تزريق يا آن را تشديد و تكثير كند. وجهي از فرهنگ كه نيچه آن را ديونوسوسي مي‌نامد، در ادبيات كلاسيك فارسي بسيار پر رنگ است. شاعران كلاسيك ما براي معرفي اين وجه اصطلاح «جنون» را ساخته‌اند. در نظر آنان، جنون يعني سرشار از معناي حيات و شور زندگي. درست بدين جهت است كه هر كدام از شاعران فصل مشبعي در ستايش جنون سروده‌اند. اگر كسي بخواهد «تاريخ جنون» را در ادبيات فارسي بنگارد، بي‌گمان اثر بسيار متفاوتي خواهد شد با تاريخ جنون ميشل فوكو يا در ستايش ديوانگي آراسموس. عقلاي مجانيني كه عطار در آثار خويش برساخته‌، شخصيت‌هاي بسيار تيزهوشي بودند كه معناي زندگي را به تعبير ابن عربي «در طور ماوراي عقل» مي‌جستند. اين جنون خود موجد و موجب بصيرت‌هايي بود كه عاقلان مقيد به وجه آپولوني را بدان دسترسي نبود. جنون براي آنها آزادي‌بخش بود و آنها را از گرفتاري‌ در عقيله عقل مصلحت‌انديش عافيت‌جوي رهايي مي‌بخشيد. اين جنون آنها را به «طور ماوراي عقل» مي‌برد و با جنوني كه آدمي را در «طور مادون عقل» گرفتار مي‌كرد، زمين تا آسمان فرق داشت. مجنون ليلاي نظامي و مجنون مولانا و مجنون حافظ هم، علي قدر مراتبهم، هر كدام جهان خودشان را داشتند و در آن جهان نقش‌ ويژه خودشان را بازي مي‌كردند. اما وجه مشترك بسياري از اين مجنون‌ها برخورداري از «شور زندگي» بود. آنها زندگي را بسيار دوست مي‌داشتند و همين بسيار دوست‌داشتن‌ها كه از آن به «عشق» تعبير مي‌كردند، باعث مي‌شد آثار زندگي‌ساز خلق كنند. عشق و جنونِ ناشي از آن، مولفه‌هاي اصلي جهان آنها را تشكيل مي‌داد. آنها وجه ديونوسوسي زندگي و فرهنگ را بسيار برجسته كرده بودند. نقطه‌هاي عطف زندگي بشر، پيشرفت‌هاي بشر و آنچه تمدن‌ها، شاهكارها و جريان‌هاي عظيم تمدني و فرهنگي زندگي بشر را ساخته همين جنون و عشق و همين مجنون‌ها و عاشق‌ها بوده‌اند. عافيت‌طلبي در ادبيات كلاسيك فارسي نقطه مقابل همين عشق و جنون است. اگر جنون و عشق نباشد زندگي تلخ و ملال‌آور خواهد شد. آنچه به زندگي ما عاقلان عافيت‌طلب حاشيه‌نشين معنا و شور مي‌بخشد، همان عشق و جنون عافيت‌سوزان است. حتي تمدن نيز نتيجه جنون است. بسياري از دانشمندان علوم تجربي كه بنيادهاي تمدني زندگي بشر را ساخته‌اند، متاثر از همين وجه ديونوسوسي به اختراعات و اكتشافات رسيده‌اند. مرور زندگي ابن‌سيناها، فارابي‌ها، خوارزمي‌ها، ماري كوري‌ها، پاستورها و صدها دانشمند ديگر نشان مي‌دهد كه عامل موفقيت آنها تا حد زيادي همين سرشاري آنها از شور زندگي بوده كه به مدد آن توانسته‌اند بر رنج‌ها پيروز شوند و اختراعات و اكتشافاتي را ثبت كنند كه زندگي بشر را بهبود بخشيده است.

من به اقتضاي شغل معلمي‌ام بارها در برابر به اين پرسش واقع شده‌ام و به اين پرسش انديشيده‌ام كه چطور ممكن است شعري از مولانا، حافظ، سعدي پس از گذشت چندين قرن، اين‌طور در نهاد نسل امروز، حتي نسل ضد و ايكس و ايگرگ و امثالهم تاثير بگذارد؟ جوابش را فقط در يك چيز يافتم. شعر اينان نتيجه عشق و جنون است و گمشده نسل ما و جهان ما گويا همين عشق و جنون است، همين وجه ديونوسوسي است كه در زندگي مدرن ما بسيار كمرنگ شده است. ما نه مي‌توانيم و نه درست است كه به جهان كلاسيك بازگرديم، اما مي‌توانيم از اين گنجينه عظيم بهره ببريم تا روح حيات را به جامعه ملول، خسته و زخمي بدميم. بدميم تا جامعه نفس بكشد تا نميرد تا بماند. ما سرمايه‌اي داريم كه غيرفارسي‌زبانان در اين حد و اندازه ندارند. سرمايه‌اي از جهان كهن كه در جهان مدرن هم كارايي دارد. بياييد بر سر سفره محصولات عشق و جنون بنشينيم تا دريابيم براي عاقل ماندن و مدرن بودن و شدن از همين طعام مي‌توان خورد و نوشيد و فربه شد. ادبيات كلاسيك فارسي كه توانست ما را از بحران‌هاي خانمان‌براندازي مثل حمله غزان، حمله مغول، فتنه تيمور و بادهاي سرد و خشك قحطي و خشكسالي به سلامت عبور دهد، اكنون مي‌تواند به ما كمك كند تا از اين بحران‌هاي بزرگ اجتماعي هم به سلامت عبور كنيم. ادبيات كلاسيك فارسي تنها راه نجات نيست، اما كمك‌كننده موثري است. در اينجا لازم مي‌دانم يادآور شوم كه متاسفانه آموزش و پرورش ما كه مي‌تواند با انتخاب درست متن‌هاي كلاسيك نسل جوان را با اين گنجينه عظيم و ارزشمند آشنا كند، چنان كژسليقگي و بدسليقگي به خرج داده كه دانش‌آموزان روز به روز با ادبيات گران‌سنگ فارسي بيگانه‌تر مي‌شوند. من به زودي گزارشي مبسوط و مستند از وضعيت اسف‌بار متون انتخاب‌ شده براي كتاب‌هاي درسي ارايه خواهم داد، اما عجالتا اين نكته را گوشزد مي‌كنم كه كتاب‌هاي درسي فارسي فعلي نتيجه‌اي جز تربيت نسلي بيگانه با خويش و متنفر از فرهنگ ندارد. حذف درس فارسي از مواد امتحاني كنكور براي دانش‌آموزان غيرعلوم انساني هم تصميم نابخردانه‌اي بود كه متاسفانه بر اين از خود بيگانگي و فقر فرهنگي نسل جوان دامن مي‌زند و من اميدوارم فرهيختگان فرهنگ كشور در اين تصميم بازنگري كنند.

ما مي‌توانيم به ادبيات كلاسيك فارسي منتقدانه بنگريم، گوهرهاي درخشانش را برگيريم، عندالضروره آن را بازخواني كنيم، دوباره و متفاوت بفهميم و تفسير كنيم تا با زمانه حاضر متناسب شود و نياز ما را برآورده كند. به راستي چنين ادبياتي كه مي‌تواند در جهان‌هاي متعدد بازخواني و بازفهم شود، گنجينه است. استعاره «گنجينه» را براي اشاره به ادبيات كلاسيك فارسي بدان جهت به كار مي‌برم كه هر چه بر قدمت آن افزوده شود، ارزشمندتر مي‌شود نه دورانداختني و غيرقابل مصرف. ادبيات كلاسيك فارسي نياز به متفكران و منتقدان و انديشمنداني دارد كه آن را چنان بازخواني كنند كه براي جهان مدرن، زندگي مدرن و انسان مدرن مفيد افتد. اگر نيچه راه رهايي جامعه عصر خودش را بازگشت به جنبه ديونوسوسي فرهنگ از طريق تمركز بر موسيقي و تراژدي مي‌دانست، راه برجسته كردن وجه ديونوسوسي فرهنگ ما نيز، مراجعه به ادبيات كلاسيكي است كه بر پايه عشق و جنون ساخته شده است؛ عشق و جنون زندگي‌ساز نه تمدن‌سوز.

استاد و پژوهشگر ادبيات فارسي

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون