• ۱۴۰۳ جمعه ۳ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5986 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱ اسفند

فلسفه اسلامي و زندگي روزمره ايراني

هوش مصنوعي

اميرعلي مالكي

بايد شورِ تفسير را درآورد. همه‌ چيز، تا آنجايي كه تنِ معاصر، وابسته بر فرهنگِ خود، توانِ حملش را داشته باشد، مي‌تواند با استفاده از واژگانِ روزمره ما، پاسخي را زباني كند. چنين است كه هايدگر، در تفسيرِ خود از هرمنوتيك، پيشداوري‌هاي مفسر را بخشِ جدانشدني‌اي از تفسيرِ او مي‌خواند و باور دارد كه مفسر نمي‌تواند «به‌ نحوِ عيني و بي‌طرفانه» چيزي را بفهمد. اين مساله با استفاده از مفهومي به‌نامِ دوْر در انديشه هايدگر مطرح مي‌شود. هايدگر با استفاده از اين ابزارِ فكري، اعلام مي‌كند كه تفسيرِ عيني و بي‌طرفانه به‌ كلي ناممكن است، زيرا تفسير چيزي نيست مگر پردازشِ يك فهمِ از پيش ‌موجود. ما نيز قرار نيست از اين دورِ [احتمالا] باطل در تحليلِ فلسفه اسلامي براي زندگي روزمره ايراني خارج شويم، زيرا قضيه تعيين‌كننده براي ما، بنابر گفته هايدگر «نه خروج از آن، بلكه ورود در آن به شيوه‌اي صحيح است.» (SZ, 153) از ديدِ اين فيلسوفِ آلماني، وظيفه اوليه تفسير، نه تسليم در برابر پيشداوري‌هاي دلبخواهي، بلكه پردازشِ ساختارِ پيش‌ساختِ فهم (يعني هر آنچه دازاين در شناختِ خود بدان متصل است)، برمبناي خود چيزهاست. در اين موقعيت، هايدگر تفسير را فرامي‌خواند تا دقيق و سخت‌گيرانه عمل كند و خودش را به نقد بكشد، وظيفه‌اي كه در سراسرِ پروژه «هستي و زمان» همراه او است و دقتِ عملِ هرمنوتيك را در قالبِ پيش‌فرض‌هاي هرمنوتيك‌وارِ هستي، واردِ ميدانِ بازي مي‌كند.  هدفِ من با همراهي اين انديشه، رويارويي انتقادي با تاريخ است، موقعيتي كه با بهره از آن، مي‌توان عقلانيتِ معاصر كه هيچ ‌چيزي در آن بي‌جهت نيست را، از سوي بنيادش، تحليل و توسعه بخشيد. مگر هدفِ فلسفه چيزي جز نزديكي با مسائلِ زمانمند عصرِ خويش است؟ خير، غايتِ نهايي فلسفه‌ورزي، بايد جست‌وجويي در دلِ تاريخ، براي يافتنِ پاسخِ سوالاتِ امروز‌‌روز باشد، هدفي كه بدون تفسيري بناور، هدف‌مند و اصطلاحا «بودار» (كه با طبعِ ويژه هر مفسر، رايحه خاصِ خود را به مشام مي‌رساند) نمي‌توان آن را به‌ سرانجام رسانيد، زيرا هر چيزي كه در روزگارِ ما باعثِ ايجاد دغدغه شده، چيزي نيست مگر هر آنچه سوار بر تاريخ تا اكنون براي فهميدن و شدن، ما را [در اشكالِ متفاوتي] همراهي كرده تا در وقتي مناسب، با زبانِ روزمره ما، پاسخي را براي جامعه خود ارايه كند.  البته بازي فلسفه در اين موقعيت، همواره ادامه دارد، زيرا پس از هر جواب، سوالي ديگر، باتوجه به مسائل روز، پاسخِ زمانمندِ خود را طلب مي‌كند و نمي‌توان از خيالِ تفسير آن، مگر با مرگِ فيزيكي، خلاصي يافت (البته زياد از اين گزاره اطمينان ندارم). بنابراين، باكي نيست اگر هر آواي زمانمندي را با نبضِ شقيقه فلسفه اسلامي تنظيم كنيم، چراكه دلواپسي‌ها و دغدغه‌هاي بشر (به ‌ويژه ايراني)، همواره از موقعيتي «يكسان»، دردهاي همساني را، اما با واژگاني متفاوت، بيان مي‌كنند و بعيد نخواهد بود كه چنين مسائلي تا چند صد سالِ آينده نيز، ادامه‌دار باشند.  با اين ‌اوصاف، هوش مصنوعي براي حال ‌حاضر، شايد طلبِ تفسير كند، البته اين وظيفه ما خواهد بود تا متنِ فلسفه هزار ساله خود را، آماده براي رويارويي با اين موضوع كنيم و تفسيري سوگيرانه را به ‌زور براي درك معاصرِ خود در آن بچپانيم. هوش مصنوعي مي‌تواند ترسناك به نظر برسد، شايد چون ماشينِ دودي تهران كه وقتي براي اولين‌بار پايش به شهر باز شد، مردم را سخت هراسان و متعجب كرد. در اين اوقات، مردم مي‌ترسند كه مبادا همه ‌چيز در جهانشان، در آينده‌اي نه چندان دور، رنگِ تصنعي و ساختگي‌اي به خود بگيرد. حقيقتا وحشت هم دارد، بعيد نباشد كه از چندي ديگر، جاي تمامِ پژوهشگران، نويسندگان، هنرمندان و غيره، رباتي متصل بر هوش مصنوعي، كتاب‌ها، فيلم‌ها، موسيقي‌ها و همه ‌چيز را روانه بازار كند. البته براي ما بد نيست، چراكه ديگر با تعارفِ مرگِ خود را نمي‌‍پذيريم و مي‌رويم سراغِ پذيرش اصل مطلب: تباهي. احتمالا براي فارابي، اگر با عقلِ امروز مي‌انديشيد، موضعِ اخلاقي هوش مصنوعي ايجادِ دغدغه مي‌كرد. براي فارابي، افعالي مي‌توانند موجبِ رسيدنِ آدمي به كمال باشند كه از اراده او سرچشمه گرفته باشند (چون ساختِ هوش مصنوعي. البته بهتر است ارادي باقي بماند) . اختيار براي فارابي، قوه‌اي اساسا انسان‌محور است و در ديگر موجودات بنابر تفسير او، يافت نمي‌شود. او باور دارد كه برخي ارزش‌هاي اخلاقي فطري و برخي ارادي و اكتسابي بوده و ازسوي‌ديگر ارزش‌هاي اساسي مطلق، ثابت و غير تاريخي هستند. در اين رابطه، اخلاق، اگر به سعادت و كمال منجر شود، به برترين غايتِ خود دست پيدا مي‌كند.  اما اين غايت چيست كه همه به‌ دنبال آن مي‌گردند؟ كمالِ سعادت، به نظر مي‌رسد كه در «لحظه» به آدمي غالب مي‌شود، وقتي كه بشر از بيشترين توان و استعداد خود براي ايجاد تاثيري نيكو در جهان (در دقيقه‌اي ويژه، با شرايط خاصِ خود) استفاده مي‌كند. شايد با زبان فارابي در اينجا، اگر بتوان از ابزاري چون هوش مصنوعي تا جايي كه تبديل به عادت شود، به‌خوبي استفاده كرد (براي مثالِ براي انداختنِ صداي مرحومه‌اي روي برخي آهنگ‌هاي امروزي) امري نيك رقم بخورد. بحثِ ما در اين موقعيت به عاداتِ اخلاقي اشاره دارد، چيزي كه با استمرار در انجامِ يك فعل خوب (كه در شرايط معنا مي‌شود) ما را با ابعادِ صحيح خود به‌ مرور زمان آشنا مي‌كند. خوگيري، باعث مي‌شود تا ما با تفكري متمركز درباره يك امر، از مسيرِ تجربه و آموختن، با بخش‌هاي متناسبي كه شايد پيش‌تر در آن چندان روشن نبوده‌اند و با گذشتِ زمانِ پديدار مي‌شوند، آشنا شويم.  چنين برداشتي، در ارتباطي دوسويه، ميان اخلاق فطري و مطلق، ما را وادار مي‌كند تا كمالات هميشگي خود را با زبانِ هوش‌ مصنوعي كه در اين روزها براي ما ايجاد مساله كرده است، روبه‌رو كنيم. احتمالا هوش‌ مصنوعي براي فارابي در اين لحظه، خود را در گروه «فضايلِ فكري-عملي» جاي دهد، موقعيتي كه ما با استفاده از آن، مي‌توانيم تبديل در زمان و مكان را درك كرده و سپس به سوي تثبيتِ زمانمندِ خير و عمل در آن بشتابيم تا شايد بتوانيم زندگي ساده‌تري را در مدينه خود تجربه كنيم. دركل: بياييد به توسعه تجربه خود از هوش‌مصنوعي زمان بدهيم، شايد در آينده ابعادِ مناسب‌تري از آن خودنمايي كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون