28مرداد و يك نكته تاريخي
محسن آزموده
يك دانشجوي تاريخ در يك يادداشت بسيار كوتاه درباره رويدادي تاريخي همچون 28 مرداد كه دربارهاش صدها جلد كتاب و هزاران مقاله و يادداشت و گفتوگو موجود است، چه چيز تازهاي ميتواند بنويسد؟ شايد و شايد تنها اشارهاي كوتاه در اصلاح جزيي نگاهي كه به وقايع تاريخي داريم. امروز در صدر يادداشتي موجز و قابلتوجه از آن- لويز شپيرو با عنوان برانگيزاننده «بحران آگاهي تاريخي در حوزه عمومي: بالاخره تاريخ از آن كيست؟» اين گزارههاي تكاندهنده را خواندم: «تاسف از اين نيست كه مردم گذشته را فراموش كردهاند، بلكه در اين است كه آن را سراسر نادرست به ياد ميآورند و اين نه به آن سبب است كه براي تاريخ اهميتي قايل نيستند بلكه به اين دليل است كه نميتوانند يا نميخواهند بين نسخههاي قابل دسترس تاريخ تمييز قايل شوند.» (ترجمه فاطمه شمسي). شپيرو در اين نقل قول كژتابي گذشته در اذهان را به دو دليل قابل بحث تحويل ميدهد: نخست اينكه مردم نميخواهند گذشته را چنان كه بوده دريابند و دوم اينكه ايشان نميتوانند.
آشنايان با فلسفه تاريخ ميدانند كه بحث درباره هركدام از اين دو شق و معاني متكثر از آنها ميتواند موضوع كتابها و مقالات مفصلي شود و شده است. اما تا جايي كه به اين يادداشت كوتاه و موضوع آن يعني 28 مرداد باز ميگردد، ميتوان همين نكته را در اين زمينه باز انديشيد. همهساله نشريات و رسانهها، در سالروز 28 مرداد (همچون بسياري از رويدادهاي تاريخي ديگر) بخشهايي ويژه را در ارتباط با آن تدارك ميبينند، گفتوگوها، نشستها، سمينارها، مستندها، خاطرات، تصاوير متحرك و عكس و... اين توجه بهسادگي نشاندهنده آن است كه ادعاي شپيرو درست است و چنان نيست كه مردم به تاريخ توجه نداشته باشند، خصوصا درارتباط با 28 مرداد كه به دلايل مختلف همچنان در زندگي امروز و اكنون ما حضور دارد و در گفتار همگان (از سياستورزان تا هنرمندان) به آن اشاره ميشود. بلكه مساله آن است كه اين يادآوري معمولا بيتوجه به آثار تحقيقي و عالمانه و با اتكا به منابع دست چندم صورت ميگيرد و بر همين اساس نيز داوريهايي صورت ميگيرد نادرست و سراسر غلط و مملو از پيشداوريهايي متفاوت از آنها كه نميتوان كنارشان گذاشت. براي نمونه اين روزها مدروز شده كه مصدق را پوپوليست بخوانند يا ملي كردن نفت را اشتباه بخوانند يا حتي مدعي شوند كه اصلا كودتايي نبوده يا همهچيز دست انگليسيها بوده يا... روشن است كه بخشي از اين سادهسازيها و سادهانگاريها به دليل ساخت آگاهي تاريخي، ايراني است كه خود امري تاريخمند است و بايد در بنيادهاي آن بازانديشي صورت گيرد، اما بخش قابلتوجهي نيز به دليل فقدان مراجعه به آثار پژوهشي و تحقيقي و اتكاي صرف به منابع ناانديشيده و قابل بحث مثل خاطراتها، تحليلهاي سرسري، نوشتههاي غيرمستند و... است. اين در حالي است كه خوشبختانه با وجود همه محدوديتها در كنار كروركرور گفتوگوها و نوشتههاي سطحي، هرازگاهي يكي، دو تا كتاب قابل توجه پژوهشي نيز درباره 28 مرداد منتشر ميشود، مثل خواب آشفته نفت (محمد علي موحد) يا اخيرا تاملي در نگرش سياسي مصدق (فخرالدين عظيمي) يا كودتا (آبراهاميان) يا... رجوع به اين آثار ميتواند تا حدود زيادي مفروضات غلط و داوريهاي ناسنجيده را كنار بزند و درك روشنتري از 28 مرداد و آنچه پيش از آن و در پي آن رخ داد، ارايه كند. اما اينجا تازه يك مشكل تازه رخ نمايي ميكند و آن اين است كه چطور ميشود مخاطبان عام را با تاريخ نگاري دانشگاهي و پژوهشي آشنا كرد؟