چگونه بدون پول هم احساس مهم بودن كني؟
بابك نبي
درست است، پول نداريم. نه از آن ندار بودنهاي شيك كه توي پستهاي اينستاگرامي با فيلتر گرم و فنجان قهوه دستي نوشته ميشود: «پول خوشبختي نميآورد.» نه. ما از آن ندارهايي هستيم كه خوشبختي را اگر هم بياورد، بايد پولمان را قرض كند تا تاكسي بگيرد و بيايد.
اما مهم بودن، قصهاش جداست. لازم نيست پول داشته باشي تا كسي برايت صندلي نگه دارد. كافي است خودت را طوري نگاه كني كه انگار جايت در اتاق فرمان دنياست. نگاه كن به گربههاي خيابان، چطور با وقار از روي جدول رد ميشوند، انگار گربه بودن را خودشان اختراع كردهاند. كسي برايشان پولي نميريزد، اما مهماند. ما هم ميتوانيم.
اول از لبخند شروع كن. هيچ سرمايهاي به اندازه يك لبخند مطمئن، تو را مهم نميكند. لبخندي كه انگار همه چيز تحت كنترل است، حتي وقتي نميداني شام امشب چه خواهد بود. بعدش، با واژههايت لباس بپوش. اگر نميتواني مانتوي نو بخري، ميتواني با جملهاي شاعرانه وارد كافه شوي. بگو: «روزها كمي تلخ شدهاند، مثل قهوهاي كه ميماند ته فنجان.» و ناگهان ميبيني آدمها به تو نگاه ميكنند انگار داري نقش اول فيلمي فرانسوي را بازي ميكني. راه رفتنت را هم فراموش نكن. آرام راه برو. نه از خستگي، بلكه از وقار. آدمهايي كه عجله دارند يا ديرشان شده يا جا ماندهاند. تو قرار است مهم باشي، نه جا مانده. اگر كسي پرسيد: كارت چيست، نگو: «بيكارم». بگو: «دارم بين پروژههايم تامل ميكنم.» آدمهاي مهم هميشه در حال تاملاند.
و مهمتر از همه: راز را نگه دار. اين راز كه ته جيبت فقط يك سكه مانده يا كرايه برگشتت را نداري. مهم بودن، گاهي يعني همين كه همه فكر كنند وضعت خوب است، حتي وقتي از عابربانك پيامك نااميدي دريافت كردهاي. اصلا بذار همين عابربانكها را در نظر بگيريم؛ آنها با وجود آن همه رد و بدل پول، خودشان هيچ ندارند. اما چقدر محترمند. مهم بودن يك عدد نيست. يك حس است. حس اينكه اگر نباشي، يك جاي دنيا چيزي كم است. اگر قهر كني، جهان كمي ساكتتر ميشود. پس تو، اي آدم معمولي بيپول، خودت را جمع كن، لبخندت را بزن، كلماتت را اتو كن و قدمهايت را آرام و محكم بردار. لازم نيست پول داشته باشي تا بدرخشي. فقط كافي است نور را از درونت روشن كني.