عقلانيت در بزنگاه
قادر باستاني تبريزي
خوشبينيهاي شكننده در مذاكرات ايران و امريكا
نسيم خوش گفتوگوي سياسي در عمان، در روزهايي كه مردم ايران از التهاب و بيم آينده رنج ميبردند، نويدبخش امكان عبور از توفان بود؛ پيامي كه هنوز هم نشان ميدهد «عقلانيت در بزنگاه» ميتواند مسير ما را از تنگناها بيرون بكشد. خوشبينيهاي شكننده در مذاكرات اخير ايران و امريكا، نه تنها موجي از آرامش در بازار ايجاد كرده، بلكه لبخند اميد را بر چهره جامعه نشانده است؛ اميدي كه گواه اين نكته است بهرغم زوال برخي ارزشها و اضطرابهاي ناشي از آينده، قدرت عقلانيت همچنان ميتواند نقشه راه ما در مقابله با بحرانها را ترسيم كند.
آيا اين گام نخست، سرآغاز بازگشت سياست به مسير تدبير و تصميمگيري عاقلانه خواهد بود؟ ديدار غيرمستقيم ميان نماينده ايران و فرستاده كاخ سفيد، بهرغم زمان اندك آن، آثار رواني و اقتصادي شگرفي برجاي گذاشت؛ سقوط نرخ ارز و طلا، صعود شاخص بورس و مهمتر از همه، احياي لحظهاي اميد اجتماعي. اين واكنشهاي آني، آشكارا نشان ميدهد كه جامعه ايراني تا چه اندازه از تلاطم، بلاتكليفي و افقهاي مبهم در رنج است.
لابد مردم نه بهدنبال وعدهاند و نه فريفته لبخندهاي ديپلماتيك، بلكه بهدنبال نشانهاي از بازگشت عقلانيت به بطن تصميمگيرياند. در اين ميان بايد مرز دقيق ميان «مذاكره» و «حكمراني خردمندانه» را بازشناخت. مذاكره، گرچه ابزاري براي تعامل در سطح بينالمللي است، فينفسه نه هدف نهايي و نه راهحل جامع به شمار ميآيد. آنچه ملتي را از بحران به سوي توسعه و پايداري سوق ميدهد، نه صرفا امضاي توافقات زودگذر، بلكه تداوم عقلانيت در تصميمگيري و ثبات شيوه حكمراني است. مذاكره اگر بر بستري از تعقل، درك واقعيت، و انسجام دروني در سياست خارجي استوار نباشد، نه تنها راهگشا نخواهد بود، بلكه خود بدل به بحرانزايي مضاعف خواهد شد. جمهوري اسلامي ايران، چنانچه داعيهدار حل مسالمتآميز اختلافات و حركت در مسير رشد و عزت ملي است، ناگزير از بازتعريف نسبت خود با عرف جهاني و مفاهيم كليدي ديپلماسي است. اين مهم، نه در قالب نمايشها و خطابهها، بلكه از طريق پذيرش مسووليت، ارتقاي ظرفيت گفتوگو و پذيرش چندصدايي در فرآيند تصميمسازي حاصل ميشود. فرامتن يك مذاكره، يعني سيگنالهايي كه حاكميت با شيوه رفتار و گفتار خود به جامعه ميفرستد، گاه اثربخشتر از خودِ مذاكره است. اين تجربه بايد به سرعت مستندسازي شده و دراختيار لايههاي تصميمگير و نهادهاي ناظر گذاشته شود؛ نه از باب تبليغ دولت، بلكه به قصد بازانديشي در فهم عمومي از ديپلماسي بهمثابه اكسير ثبات. جاي شگفتي است كه مخالفان سرسخت مذاكره كه سالها آن را تقبيح كردهاند، اكنون خود در قامت مدافعاني ظاهر شدهاند كه به اميد يافتن «فرج» از «اين ستون تا آن ستون» دل بستهاند. اين چرخش، بيش از آنكه ناشي از تحولي در نگرش باشد، محصول رقابتهاي فرساينده در ساختار قدرت است.
اينگونه برخورد با سياست خارجي، آن را بدل به ميداني براي تسويهحسابهاي داخلي كرده و عملا از كارويژه اصلياش تهي ميسازد. در سوي ديگر، شماري از نخبگان دلسوز -هرچند گاه كم شنيده شده- با نيت پاسداري از مصالح بلندمدت كشور، مسائل را با دقتي وسواسگونه تحليل ميكنند و از سادهسازي شتابزده پرهيز دارند. با اينهمه، هنر سياست در جهان امروز آن است كه پيچيدگيها را در چارچوبي روشن و قابل فهم بازسازي كند، بيآنكه از عمق خطرات احتمالي غفلت شود. اگر تحريم پديدهاي واقعي است -كه هست- و اگر بارسنگين آن بيش از هر چيز بر دوش معيشت مردم سنگيني ميكند -كه ميكند- آنگاه جاي آن نيست كه با اماها واگرها، راهحل را به تعويق انداخت. همانگونه كه در بحرانهاي حياتي كشور چون آب، برق يا محيطزيست، پذيرش اصل بحران نخستين گام به سوي اصلاح است، در سياست خارجي نيز بايد با شجاعت، ريشه چالشها را پذيرفت و با تكيه بر عقلانيت، گفتوگو و قواعد مقبول جهاني، در مسير گشايش و ترميم گام نهاد. دولت، بيترديد بايد از هيجانزدگي و توليد انتظارات غيرواقعبينانه پرهيز كند؛
اما در عين حال، رسالتي خطير برعهده دارد: تبيين نقش ديپلماسي بهمثابه يكي از موثرترين ابزارهاي ايجاد ثبات، كاهش بيثباتي ادراكي و بازسازي سرمايه اجتماعي براي تمامي اركان حاكميت. مذاكره نه عصاي جادويي است كه همه درهاي بسته را بگشايد و نه دامي از سوي دشمن؛ بلكه ابزاري در خدمت تدبير و تعقل ملي است. ابزارها لابد زماني كارآمد ميشوند كه در پرتو تداوم، پيگيري هوشمندانه و پرهيز از تعجيل، فرصت ظهور بيابند. تنها در چنين صورتي است كه ديپلماسي ميتواند نقش تاريخي خود را در عبور كشور از تنگناهاي سخت ايفا كند. راه درست، نهايتا به نتيجه مطلوب خواهد رسيد. تنها كافي است چارچوبهاي دقيق و علمي را شناخت و با اعتماد به نفس و باور به خود، اجازه داد كه مسير پيشرو هموار شود. بيشك، اعتماد اكسير ناياب حكمراني ايران است؛ عنصري كه قدرتي بينظير به ديپلماسي و تصميمگيريهاي كلان ميبخشد و ميتواند آيندهاي روشن و پايدار را رقم بزند. ايران عزيز، اگر ميخواهد بازيگر دوران نوين جهاني باشد، بايد از چنبره شعارهاي متناقض و تصميمگيريهاي دوگانه رهايي يابد. تاريخ به ما خواهد آموخت كه در بزنگاهها، آنان كه شجاعت ديدن واقعيت را داشتند و جسارت اقدام عقلاني را، سازندگان فرداي ميهناند. اكنون زمان آن است كه با صراحت اعلام كنيم بازي را نبايد با ترديد باخت، بايد با شهامت بُرد.