• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3331 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۰ شهريور

تهران باغ ندارد

جواد ماه‌زاده

روي بالكن طبقه دهم يكي از برج‌هاي خيابان فرمانيه - به اتفاق يا انتخاب- كه رفته باشي و رو به شمال ايستاده باشي، منظره هولناكي پيش رويت مي‌بيني. هولناك از اين رو كه چهار سال پيش هم در همان طبقه و روي همان بالكن ايستاده بودي و ارديبهشت بود و دامنه كوه شمالي تهران را كه سبزه زده بود مي‌ديدي و به كودكي كه كنار دستت ايستاده بود، با انگشت نشان مي‌دادي كه كجا پارك جمشيديه است و كجا امامزاده قاسم است و... حالا در تابستان گرم 94 روي همان بالكن سرت گيج مي‌رود و بايد هرچند دقيقه از ترس دولا شوي و سرت را بدزدي چون فكر مي‌كني جرثقيل زردي كه با حوصله، مصالح بتني را جابه‌جا مي‌كند، ممكن است در حركت عرضي‌اش به سرت اصابت كند. جابه‌جا بتن مي‌بيني و اسكلت‌هاي فلزي زرد و آبي كه قرار است با بتن و سيمان پر شوند. جابه‌جا جرثقيل‌هاي زرد همچون اژدهاي زرد قد راست كرده‌اند و در كار بالا بردن سازه‌هاي چند طبقه‌اند. و از گوشه و كنار شايعات را مي‌شنوي كه آن ساختمان مال فلاني است كه در فلان دستگاه دولتي يا نظامي مسوول است و... يا مي‌شنوي كه فلان دستگاه دولتي يا نظامي صاحب آنجاست و دارد ملك تجاري يا ساختمان دولتي علم مي‌كند و... نمي‌داني تا كجا به اين شايعات گوش كني و چقدر باور كني يا نكني و چقدر دلت مي‌خواهد باور نكني. چند روز پيش‌تر هم كه از بزرگراه صدر عبور مي‌كردي، چشمت به خيابان شريعتي افتاد و (جاي) باغ‌هايي را ديدي كه در كنار دبيرستان‌تان بود و بعد از مدرسه و امتحان‌ها لابلاي درختانش پرسه مي‌زديد. باغ‌هايي كه ابتدا مسطح و بي‌درخت شدند و حالا ساختماني مخوف و از هر سو سرد و خاكستري در آنها در دست احداث است و در واقع آن نماي سبز سابق در دست انهدام... و اكنون روي بالكن طبقه دهم در برجي در خيابان فرمانيه، حتي كوه هم با همه ابهتش درحال ناپديد شدن است. كسي حرفي از درخت نمي‌زند و يادي از آن نمي‌كند جز قديمي‌هايي كه در حاشيه فرمانيه يا پارك مجاور روي نيمكت‌ها نشسته‌اند و بازي بچه‌ها و نوه‌هاي‌شان را تماشا مي‌كنند.

حفاري‌ها و گودبرداري‌ها پرسروصدا هستند اما جرثقيل‌هاي زردي كه به جاي درختان سبز، به چپ و راست در گردشند، صدا ندارند. آنها در سكوت و آرامش به كارشان مشغولند. باغ‌ها و درخت‌ها هم بي‌صدا و در سكوت برچيده شدند. سازندگان و تكنسين‌هاي مشغول به ساخت‌وساز، ارزش زمين‌ها را خوب مي‌دانند و وقتي ميزان سود حاصل از كارشان را محاسبه مي‌كنند، به خود وعده خرسندي و خنده‌هاي كشدار در آينده‌اي نه چندان دور را مي‌دهند. درخت از منظر آنها فقط يك شيء است و باغ نيز ثروتي بالقوه و خوابيده. وقتي اشياي دست و پاگير را جمع كنند، مساحت مسطح پيش رويشان، زميني از طلا خواهد بود. (ثروت جايگزين طبيعت) و هرچه زمين گودتر و عميق‌تر شود، ثروتي فزون‌تر عايدشان خواهد شد. باغ‌هاي شمال تهران كه روزگاري مظهر سبزي و آرامش و روي ييلاقي تهران بودند حالا زير چرخ‌هاي لودرها و جرثقيل‌هاي غول آسا، چنان محو شده‌اند كه گويي خط و خاطره‌اي از آن نبوده است. منظري كه از بالكن يكي از ساختمان‌هاي بلند رو به شمال در مقابلت قرار مي‌گيرد، سكانسي از فيلم «سگ‌كشي» بهرام بيضايي را به يادت مي‌آورد. (آن ملغمه دود و خاك و ماشين و آدم‌هايي كه مظهر خشونت بودند) وقتي كار جرثقيل‌ها تمام شود، ساختمان‌ها تكميل و باغ‌ها مدفون شده خواهند بود. و كم‌كم فراموشي خواهد آمد و حتي حسرت را هم از ياد آدم مي‌برد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون