هوشنگ مرادي كرماني 71 ساله شد
سرخوشي كودكانه مردي بزرگ
احمد طالبينژاد
چند سال پيش، وقتي هنوز هوشنگ مرادي كرماني در وزارت بهداري كارمند بود، به ديدارش رفتم. با چند مدير كه همه او و كتابهايش را ميشناختند، در جلسه بود. در ميان جلسه ناگهان دست برد به سمت جيبش تا كاغذي را بيرون بياورد. همان لحظه يك بليت اتوبوس از جيبش روي زمين افتاد. نگاههاي متعجب به سمت بليت اتوبوس رفت و اينكه هوشنگ مرادي كرماني شناخته شده و محبوب، سوار اتوبوس ميشود. اما هوشنگ خيلي راحت بليت را از روي زمين برداشت و دوباره در جيبش گذاشت و حرفهايش را ادامه داد؛ انگار نه انگار.
نويسندهاي كه سي سال از سابقه دوستي ما ميگذرد، چنين مردي است. مردي كه اينروزها در اوايل دهه 70 زندگياش، همچنان همان صميمت، سادگي و يكرنگي كودكي را حفظ كرده و به همان سادگي زندگي ميكند. نويسندهاي كه در اين 71 سال عمر پربركتش، تمام آنچه را داشته، به پاي خدمت به بچههاي اين سرزمين گذاشته. كمتر نويسندهاي شبيه به هوشنگ مرادي كرماني ميشناسيم كه زندگياش را وقف زندگي تلخ بچههاي محروم كرده باشد. پيش از هوشنگ مرادي كرماني، صمد بهرنگي را داشتيم و بعد از او علي اشرف درويشيان را. هر دو اين نويسندگان از محرومان جامعه حرف زدند. اما مرادي كرماني، به خصوص در دهه اول نويسندگي خود، بيشترين تمركز را روي كودكان محروم و زندگي آنها گذاشت؛ «قصههاي مجيد»، «خمره» و... نمونه داستانهايي هستند كه براي اين بچهها و از روي تجربيات شخصي نويسنده، نوشته شده تا جايي براي ديده شدن، شناخت و درك داشته باشند. «قصههاي مجيد» چه آن زمان كه سريالي راديويي بود و با صداي پرويز بهرام هرشب از راديو پخش ميشد، چه زماني كه كتاب شد و بعدها كيومرث پوراحمد سريالش را ساخت، چندين و چند نسل از كودكان و نوجوانان ايراني را بزرگ كرد و از جاودانههاي عرصه ادبيات شد.
جاودانهاي كه در دهه هفتاد، محبوب ايرانيها شد و حتي ايرانيهايي كه در خارج از ايران زندگي ميكردند، نسخههاي ويديويي سريال را براي خود و فرزندانشان ميبردند تا به بهانه «قصههاي مجيد» ارتباط خود را با سرزمين خود حفظ كنند. هوشنگ مرادي كرماني با تبحر بسيار و با استفاده از تجربيات خود، تمام اين جاودانهها را براي فرهنگ و هنر اين سرزمين رقم زد. مرادي كرماني در هوشياري و درك كامل از شرايط، در روزگاري ديگر به اين نتيجه رسيد كه كودكان و نوجوانان نسل تازه، نيازمند به تجربههاي تازه هستند و جنس داستانها و فضاي داستانها بايد تغيير كند. روزي روزگاري اين را گفت و بعد از آن شاهد دورهاي تازه از نويسندگي او بوديم؛ دورهاي كه فانتزي و تخيل هم به داستانهايش اضافه شد تا كودكان نسل تازه هم به مخاطبانش اضافه شوند. «نهتر و نه خشك»، «آبانبار» يا چند داستان در مجموعه «تهخيار»، با فانتزيهايي كه ريشه در واقعيت دارد و از تخيل مرادي كرماني ميآيد، نشانه همين تغييرات است. تغييراتي كه نشان ميدهد مرادي كرماني نويسندهاي است كه همزمان با تغييرات جامعه حركت ميكند، خودش را به روز ميكند و هيچوقت در يك موقعيت، منجمد نميشود.
در كنار تمام اينها، علاقه زيادش به سينما كه از كودكي شكل گرفته، باعث شده تا داستانهايش، طرحهايي بينظير براي فيلمهاي سينمايي و سريالي باشد. تصويرسازيها و شخصيتپردازيها، آنقدر سينمايي است كه اگر كارگرداني خوب و حرفهاي سراغ داستانهاي او برود، ميتوانيم مطمئن باشيم كه فيلمها و سريالهاي خوبي در راه هستند. هوشنگ مرادي كرماني مجموعهاي از هرآنچه را يك نابغه فرهنگي نياز دارد، در خود گنجانده. در 71 سالگي همچنان سرخوشي كودكانه خود را براي زنده مانده خلاقيت، زنده نگه داشته و با تمام موفقيت و شهرت و بزرگياش، همچنان خود را از جنس مردم ميداند و هيچگاه نقش «تافته جدا بافته» را بازي نكرده. او مردي است از جنس مردم كه با تمام خدمتي كه به اين سرزمين كرده، همچنان شبيه به آنها و از جنس آنها زندگي ميكند و هيچوقت مدعي نبوده، نيست و نخواهد شد.
پينوشت: هوشنگ مرادي كرماني در هفتاد و يكمين سالروز تولدش، به نمايشگاه كتاب مسكو رفته و در تهران نيست. احمد طالبينژاد، دوست و رفيق سيسالش اما، در يادداشت شفاهي براي ما از او تعريف ميكند و آنچه مرادي كرماني در اين سالها به ادبيات اين سرزمين بخشيده است.