حادثه «ايران- كنترا» و پيامدهاي آن
بهاءالدين شيخالاسلامي
مسالهاي كه در زمان جنگ تحميلي هشت ساله در مورد سفر مكفارلين، رييس شوراي امنيت ملي امريكا به ايران در زمان رياستجمهوري ريگان مطرح شد، سوالاتي را در اذهان ايجاد كرد كه پاسخي كامل در دو كشور به آنها داده نشد. سفر هيات بلندپايه امريكايي به ايران كه در اين كشور به ماجراي «ايران- كنترا» شهرت يافته و طرح چندباره اين سفر در ايران و پيامدهاي آن موجب شد براي اطلاع نسل جديد بار ديگر به آن بپردازيم. روايتي كه در ادامه ميآيد بر اساس گزارش «تاور» و روزنامهها و بولتنهاي خبري آن زمان تهيه شده است. تاور، سناتور و رييس هياتي بود كه در امريكا براي تحقيق پيرامون مساله برگزيده شده بود و گزارش به نام او منتشر شد. طبعا ممكن است نواقصي در آنكه ناشي از عدم اطلاع از تمام زواياي اين سفر باشد مشاهده شود. همانطور كه ميدانيم تصرف سفارت امريكا در تهران منجر به قطع روابط سياسي ميان دو كشور و تبديل دوستي گذشته به دشمني شد. حمله نظامي امريكا به ايران براي آزاد كردن كاركنان سفارت خود كه به شكست در طبس منجر شد و بعد حمله صدام به ايران و پشتيباني عملي امريكا از اين تجاوز نيز مزيد بر علت شد. زمان روي كار آمدن ريگان از جمهوريخواهان مصادف شد با انفجار سفارت امريكا در بيروت. گفته شده اين انفجار زماني صورت ميگيرد كه 200 تن از زبدهترين ماموران اين دولت در جلسهاي در سفارت حضور داشتهاند. اين انفجار مهيب موجب شد تا برنامههاي اين قدرت براي مقابله با ايران كه قرار بود از طريق ايجاد پايگاهي در لبنان دنبال شود به شكست انجامد. گرچه دولت امريكا اين انفجار را به ايران نسبت داد، اما درصدد برآمد باب مذاكره را با ايران بگشايد. تا اين زمان امريكاييها تصور ميكردند با برنامههاي تدارك ديده شده ميتوانند حكومت جديد ايران را از پا درآورند و نظام جمهوري اسلامي را سرنگون كنند، اما با شكست طرحها و با انفجار مهيب لبنان، امريكاييها دريافتند كه قدرت رژيم نوپاي ايران را دست كم گرفتهاند. از سوي ديگر برنامههاي تدارك ديده شده در ايران نيز كه قرار بود از طريق سازمان مجاهدين خلق (منافقين) و بنيصدر رييس جمهور وقت اجرا شود با سرنگوني بنيصدر به شكست انجاميد. شكست سازمان مجاهدين خلق در پي يك سلسله عمليات تروريستي، شكست صدام در جنگ (هرچند در اوايل تهاجم ارتش عراق با موفقيت همراه بود) و ورود ايران به خاك عراق، تشكيل سازمان «حزبالله» در لبنان و شروع گروگانگيري در اين كشور و آزادسازي برخي از آنها با وساطت سوريه و ايران؛ موجب شد امريكاييها ناچار شوند به لحاظ تاكتيكي به مذاكره با ايران رو آورند. در آن زمان روزنامه واشنگتنپست در مقالهاي رژيم جمهوري اسلامي ايران را به اژدهايي هفتسر تشبيه كرد كه هر سر آن را بزني سر ديگر برميآيد. اين روزنامه باتوجه به چنين تشبيهي نوشت ضروري است دولت امريكا با ايران وارد مذاكره شود. اين تشبيه حكايت از اين داشت كه سياستهاي دولت امريكا براي سرنگوني زودرس نظام جمهوري اسلامي با شكست مواجه شده است.
به موازات اين حوادث، طولاني شدن جنگ و روآوردن ايران به خريد سلاح از بازارهاي جهاني موجب شد تا دفتر خريدي در انگلستان به طور غيررسمي راهاندازي شود. در جريان تماس ماموران ايران با دلالان اسلحه، فردي يهودي و ايرانيالاصل به نام منوچهر قربانيفر (كه البته ظاهرا خود را به عنوان يك يهودي مطرح نكرده بود) با آنها ارتباط برقرار ميكند و از همين زمان پايش به ايران بازميشود. بعدها معلوم ميشود اين شخص از طرف سرويس اطلاعاتي اسراييل (موساد) به سرويس اطلاعاتي امريكا (سيا) معرفي و براي انجام ماموريت مجاز به تماس با دفتر لندن شده است. قربانيفر با توجه به شمسياسي و آموزشهايي كه ديده بود بهتدريج با برخي افراد منتسب به جناحهاي سياسي نيز ارتباط برقرار ميكند. يكي از اين افراد سيدمهدي هاشمي (برادر رييس دفتر آيتالله منتظري قائممقام وقت رهبري) بود. مهدي هاشمي در جريان دوستي با قربانيفر، بولتنها و گزارشهاي محرمانه ارسالي از دستگاههاي اجرايي كشور به بيت آقاي منتظري را در اختيار اين فرد قرار ميداده است. علاوه بر اين، مهدي هاشمي با سفارت سوريه نيز ارتباط داشت و اطلاعات در دسترس خود را در اختيار اين كشور نيز قرار ميداد. سوريه تحت رهبري حافظ اسد يكي از دولتهاي اصلي پشتيبان ايران در جنگ و نيز راهگشاينده براي ارتباط با شيعيان لبنان محسوب ميشد. در اين زمان ايران در آستانه عمليات جديدي براي تصرف بندر عراقي فاو (واقع در جنوب بصره و در دهانه خليج فارس) قرار داشت. بنا به آنچه بعدا در گزارش تاور افشا شد، در طول جنگ عراق با ايران، دولت امريكا اطلاعات مربوط به جنگ را كه از طريق جاسوسان خود در ايران كسب ميكرد و همچنين عكسهاي ماهوارهاي كه از جابهجايي نيروهاي ايران در اختيار داشت در اختيار رژيم صدام ميگذاشت. در چنين وضعيتي باتوجه به رويكرد جديد دولت وقت امريكا براي انجام مذاكره با ايران موضوع سفر يك هيات امريكايي به ايران مطرح ميشود. وسيله ارتباط ايران با امريكاييها را قربانيفر فراهم كرده بود.
از سوي ديگر امريكاييها به اين نتيجه رسيده بودند كه ارتباط با ايران (باتوجه به تثبيت موقعيت نظام) يك ضرورت است و نميتوانند تا مدتي طولاني باب روابط را مقطوع نگه دارند. به نظر آنها تجربه چين نشان داده بود كه ميتوان دشمن را به دوست تبديل كرد. ازاينرو در دستگاههاي مسوول اين موضوع به بحث گذاشته شد. سازمان سيا و شوراي امنيت ملي امريكا (به رياست ريگان) با ايجاد ارتباط موافقت ميكنند، اما پنتاگون (مركز تصميمگيري در ارتش امريكا) با اين موضوع مخالفت ميكند. همچنين نظر به اينكه جلبنظر اكثريت كنگره نيز مشكل بود، ريگان موافقت ميكند موقتا كنگره در جريان ايجاد ارتباط با ايران قرار نگيرد. بنابراين مقدمات ارتباط بدون اطلاع كنگره و پنتاگون چيده ميشود، اما لازم بود تا براي جلب نظر ايران و بهاصطلاح نشان دادن در باغ سبز، امتيازي به ايران داده شود. بهترين امتياز (از نظر مقامات امريكا) دادن موشكهاي ضدهواپيما و ضدتانكهاي تي72 روسي بود كه ايران سخت به آنها نياز داشت. همچنين دولت امريكا براي جلبنظر ايران در جريان عمليات والفجر8 (فاو) از دادن اطلاعات نظامي و عملياتي ايران به رژيم صدام خودداري كرد. بر اين اساس، قرار گذاشته ميشود (در آستانه عمليات والفجر8 يا همان تصرف فاو كه در 20 بهمنماه 1364 شروع شد) محمولههاي مورد نياز ايران در اختيار گذاشته شود. موشكهاي تاو (ضدتانكهاي تي72 روسي) و هاگ (كه ميتوانست هواپيماهاي ميگ27 روسي را سرنگون سازد) به طور موثر در جنگ به كار گرفته شد و
ارتش عراق بزرگترين خسارت را از نظر سقوط هواپيما و انهدام تانك در طول جنگ متحمل شد. همچنين بعدا معلوم شد در عمليات والفجر 8 امريكا نه تنها اطلاعات هميشگي را در اختيار رژيم صدام نگذاشته بلكه حتي ذهن مسوولان آن را نسبت به مكان عمليات منحرف كرده و همين موجب شده تا عراق در اين عمليات كاملا غافلگير و شكست سختي را متحمل شود. اگرچه ارتش بعثي توانست يك روز پس از شروع عمليات خود را جمع و جور و پاتكهاي سنگيني را سازماندهي كند، اما نتوانست منطقه را از رزمندگان پس بگيرد و پس از 70 روز جنگ، نهايتا در محل كارخانه نمك متوقف شد و پيروزي بزرگي براي ايران رقم خورد. دولت وقت ايران و مسوولان جنگ تا اين زمان به دنبال اين بودند تا با گرفتن بخشي از سرزمين عراق وارد مذاكره براي پايان دادن به جنگ از طريق گرفتن خسارت از رژيم عراق شوند. اين موفقيت ميتوانست زمينه چنين كاري را فراهم آورد. اما حوادث ناخواسته بعدي امكان چنين كاري را فراهم نياورد.
بههرحال، با اين موفقيت، زمينه براي سفر هيات امريكايي به رياست مكفارلين فراهم شد و اين هيات ششنفره با گذرنامه ايرلندي در خردادماه 1365 (25 مه 1986) به تهران ورود پيدا كرد. اين شش نفر عبارت بودند از مكفارلين رييس شوراي امنيت ملي امريكا، سرهنگ دوم اوليور نورث، هوارد تيچر عضو شورا، جرج كيو كارشناس امور ايران، يك كارشناس سيا (معرفي نشده) و شخصي به نام ميلر كه امريكايي معرفي شده بود ولي بعدا معلوم شد يك افسر اسراييلي به نام اميرام نير كارشناس ضدتروريسم و مشاور مورد اعتماد شيمون پرز نخستوزير اسراييل بوده است. احتمال ميتوان داد كه امريكاييها مخصوصا پاي رژيم صهيونيستي را به ميان آورده بودند تا ايران را آلوده كنند. در ايران نيز فقط بخشي از مقامات ايران (ازجمله آقاي هاشميرفسنجاني به عنوان جانشين فرمانده كل قوا- محسن رضايي رييس وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و دكتر هادي نجف آبادي معاون وزير امور خارجه) در جريان اين سفر قرار داشتند. گفته شده حتي رييسجمهور و وزير امور خارجه وقت (دكتر ولايتي) در جريان سفر قرار نگرفته بودند. هيات امريكايي ضمن رد و بدل هدايايي (شامل كيك شكلاتي و يك جعبه محتوي شش تپانچه مگنوم)، يك محموله از قطعات يدكي موشك هاگ نيز به همراه خود به ايران ميآورد. قرار بر اين بوده است تا ايران در قبال دريافت اين هدايا (كه معلوم نيست پول قطعات هاگ را بايد ميپرداخته يا نه) چهار نفر گروگانهاي لبناني در اختيار حزبالله را آزاد كند. پس از ورود اين هيات كه قربانيفر هم با آنان همراه بوده، مذاكرات با شركت چند نفر (از جمله «فريدون» يا همان وردينژاد- مسوول وقت اطلاعات سپاه- و دكتر هادي نجف آبادي- معاون وقت وزارت امور خارجه-) آغاز و تقاضاي آنها (آزادي گروگانها) با امام خميني در ميان گذاشته ميشود، اما معلوم نيست به چه دليلي ايشان با چنين تعاملي موافقت نميكنند. هيات امريكايي كه خود را در آستانه يك تحول بزرگ ميديده است، نااميد ميشود.
در گزارش تاور قيد شده كه با تلاش معاون وزارت خارجه، اين هيات يك روز ديگر در ايران ميماند تا او بتواند از امام امتياز مورد درخواست هيات را بگيرد، اما اين تلاش به موفقيت نميرسد. گفته شده، مكفارلين با چشماني اشكبار ايران را ترك ميكند تا اين «شكست ننگين» را به اطلاع رييسجمهور متبوع خود برساند. در مقابل مكفارلين براي گرفتن انتقام از دولتمردان ايران بهخصوص شخص آقاي هاشميرفسنجاني، به قربانيفر دستور ميدهد در ايران بماند و ماجراي سفر را افشا كند. هدف مكفارلين اين بوده كه با افشاي اين سفر ميان مسوولان ايران اختلاف بيفكند. قربانيفر هم كه به دليل وساطت براي خريد سلاح ميتوانسته آزادانه در ايران تردد كند، بلافاصله با سيدمهدي هاشمي تماس ميگيرد و به اتفاق متن اطلاعيهاي را در افشاي ورود هيات امريكايي به ايران تهيه ميكنند كه در آن هاشميرفسنجاني متهم به كارسازي اين سفر و تلاش براي بهبود روابط با امريكاي دشمن شده بود. اين شبنامه در نماز جمعه پخش ميشود. همچنين پس از تهيه متن شبنامه، سيدمهدي به اسم دادن وجوهات، قربانيفر را نزد آيتالله منتظري ميبرد و او ماجراي سفر را به اطلاع ايشان ميرساند.
از سوي ديگر به دستور قربانيفر، مهدي هاشمي موضوع را به سفارت سوريه نيز خبر ميدهد. هدف او اين بوده كه ميان اين دو كشور نيز اختلاف بروز كند. به طور طبيعي ماجرا به بحراني سياسي در داخل ايران- با توجه به جناحبنديهاي سياسي- تبديل ميگردد كه البته در خفا جريان پيدا ميكند. مساله به مجلس هم كشيده ميشود و نمايندگان چپ و راست به صفبندي در قبال ماجرا ميپردازند. از طرف ديگر سوريها براي هشدار به ايران به افشاي سفر از طريق روزنامه الشراع (چاپ لبنان مورخ 12/8/65) دست ميزنند. با افشاي اين خبر مساله در محافل سياسي امريكا نيز به جنجالي منجر ميشود. با افشاي اين سفر در محافل سياسي ايران و نيز در مطبوعات جهان، امام (ره) به آقاي هاشمي دستور ميدهند ماجرا را به اطلاع عموم برساند. وي نيز روز بعد در مراسم سيزدهم آبان (روز مبارزه با استكبار) طي يك سخنراني خبر ورود هيات را ميدهد و از آن به عنوان يك پيروزي ياد ميكند. با اظهارات يك مقام رسمي در ايران، ماجرا ناگهان به صورت يك بمب خبري در جهان و بهويژه امريكا منفجر ميشود. شايد بتوان گفت بمبي را كه توسط امريكاييها به داخل پرتاب شده بود، به خود آنها بازگشت و موضوع به بحراني سياسي در دولت امريكا تبديل شد. نمايندگان سنا و كنگره با همراهي پنتاگون بر ضد ريگان عكسالعملهاي سختي بروز دادند و كار به محاكمه او كشيده شد. يك سناتور اشخاص دخيل در اين تصميم را «گروهي خودسر، تاجر فرش، افسارگسيخته، مزدور، غيرنظاميان تسليح شده، سودجويان، گروگانها و كنتراها» ناميد! در داخل ايران نيز هشت نماينده جناح به اصطلاح محافظه كار مجلس (به اين دليل كه چرا برخي مقامات وقت در جريان سفر قرار نگرفتهاند) وزير امور خارجه را براي توضيح احضار ميكنند. امام در قبال اين احضار عكسالعمل نشان ميدهند و پيگيري مساله و استيضاح وزير خارجه منتفي ميشود.
بههرحال، اين سوال باقي ميماند كه هدف امريكاييها از ايجاد ارتباط با ايران چه بوده است؟ به نظر ميرسد تثبيت موقعيت نظام جمهوري اسلامي با وجود تمام توطئههايي كه براي سرنگوني داشت صورت ميگرفت و پيروزيهاي ايران در جنگ و موقعيت برترش در منطقه موجب شده بود تا امريكاييها ناچار از نزديك شدن به ايران شوند تا بتوانند هم اين كشور و هم رژيم صدام را در حوزه نفوذ خود داشته باشند. اما مخالفت امام با ايجاد رابطه استراتژيك با امريكا و عكسالعمل جناح مخالف ايران در كنگره امريكا موجب شكست سياست ريگان و محاكمه او شد (البته او در جريان محاكمه مورد بخشش قرار گرفت). از سوي ديگر شكست اين برنامه پيامدهاي وخيمي را نيز در ايران بهجا گذاشت. ازجمله ميتوان به مساله اعدام سيدمهدي هاشمي و عزل قائممقام رهبري (كه البته با چند مساله ديگر نيز پيوند خورده بود) اشاره كرد. از همه مهمتر، حوادث مربوط به عمليات كربلاي چهار بود. پس از افشاي سفر مكفارلين و شكست آن، امريكاييها اين بار به نحو وسيعتري مجبور به همكاري با رژيم عراق شدند. امريكاييها براي جبران گذشته، نه تنها عكسهاي ماهوارهاي خود را بدون دستكاري در اختيار رژيم صدام گذاشتند، بلكه اطلاعات دقيقي از مكان و زمان شروع عمليات كربلاي چهار را به روساي عراق دادند. مسوولان ايراني كه از عواقب وخيم افشاي سفر مكفارلين در غفلت به سر ميبردند پس از شروع عمليات متوجه ميشوند برنامه عمليات از پيش لو رفته است. اما ارتش عراق نيز كه ميدانست اگر رزمندگان ايران بتوانند در خاكش نفوذ كنند، ديگر پس گرفتن آن غيرممكن است؛ لذا در همان آغاز عمليات به دفاع آگاهانه از خود پرداخت و در همان بدو شروع عمليات با تمام قوا در مقابل آن موضع گرفت و تلفات نسبتا سنگيني به نيروهاي مسلح ايران وارد كرد. با شكست عمليات كربلاي چهار، مسوولان وقت جنگ تصميم ميگيرند عمليات جديدي را طراحي كنند. اين تصميم نتيجه مطلوبي را به بار ميآورد و عمليات كربلاي5 به اجرا گذاشته شد. امريكاييها به دليل سرعت تصميمگيري و زمان كوتاه ميان تصميم تا اجرا (10 روز) نتوانستند اطلاعات مربوط به اين عمليات را در اختيار رژيم عراق بگذارند. ازاينرو، ارتش بعثي كاملا غافلگير شد و رزمندگان ايراني برتري خود را به منصه ظهور رساندند. پيروزي چشمگير ايران در اين عمليات باتوجه به افشاي مسائل مرتبط با مكفارلين موجب شد تا قدرتهاي حاكم بر سازمان ملل (روسيه، شوروي و امريكا) به اين نتيجه برسند به جنگ ايران و عراق پايان دهند. براين اساس، قطعنامه 598 در اين سازمان به تصويب ميرسد. در اين قطعنامه براي نخستينبار تاحدودي حقوق ايران به رسميت شناخته شده بود. قصد قدرتها بر اين بود تا با دادن امتياز مختصري به ايران، ازجمله دادن وعده شناسايي متجاوز- كه تا اين زمان از آن طفره ميرفتند- دولت ايران را راضي به پايان دادن به جنگ هفتساله بكنند. دولت وقت هم براي اولين بار قطعنامه را مشروط به رسميت شناخت. درنهايت اين پذيرش اوليه قطعنامه در زمان پايان جنگ كه در سال بعد رقم خورد، به سود ايران تمام شد. هرچند قدرتهاي حاكم بر سازمان ملل حاضر نشدند متجاوز را تعيين كنند و لذا خسارتي هم به ايران پرداخت نشد.