در حال و هواي سالروز درگذشت قيصر امينپور
شناسنامه دردهاي نسلي آشنا
از هيمنه زمين خوردنِ درخت ميشود به عظمت تنه تناور آن پي برد. مرگ آهسته و آرام جان ميگيرد الا اينكه بعضي جانها جهاني را ميآشوبند و مرگ تازه ميفهمد كه چه خطاي بزرگي مرتكب شده است. نميتوانم باور كنم آن ساحت قشنگ معني و عقل در لفافه الكل و پارچه سفيد بيمارستان پيچيده شده باشد. نميتوانم باور كنم آن ذهن خلاق و پويا ديگر نميتواند پازل كلمات شاعرانه را كنار هم بچيند. نميتوانم باور كنم آن صورت مهربان و نجيب و دردمند بيتبسم و سخن، به سكوت تن داده باشد. هم ميدانم مرگ آنقدر به قيصر مجال داد تا شناسنامه دردهاي نسلي آرمانگرا باشد. قيصر از اكسير آرمانهاي اين نسل گذشت و درك شخصيت او بيدرك شخصيت نسل او ميسر نيست.
هم ميدانم گروهي وجدانهاي شرمنده و زخم خورده خود را پشت نام قيصر امينپور پنهان ميكنند تا از پاسخ دادن به پرسش تاريخي يك نسل نجات يابند. هم ميدانم گروهي پشت نام قيصر امينپور پنهان ميشوند تا خطاهاي تاريخي خود را در مسير آرمانخواهي بپوشانند. هم ميدانم قيصر خاكريزي ميشود تا دو نسل دو سوي آن قرار بگيرند و به خطاهاي خويش ادامه دهند. هم ميدانم اينقدر نميانديشند تا چون قيصر امينپور باشند و چون او زندگي كنند و چون او شعر بگويند و چون او عقل مجردي باشند در تني نحيف، قيصر قله نسل آرمانگرا بود. اين قله بر كمرگاه و دامنه خويش استوار است بلندي اين قله از استواري كوه خبر ميدهد. بايد در مسير عشق ورزي قيصر امينپور – يك ربع قرن – راه بپيمايي تا چنين در قاف عشق و آرمان قرار بگيري. اين آزمونهاي شكننده و ويرانگر قيصر را قيصر كرد. نه زيادهخواهي اغيار و جاهطلبي اخيار. كاش ميتوانستيم خود قيصر باشيم، نه دوست او و نه دشمن او.
پينوشت: جمعهاي كه گذشت سالروز درگذشت قيصرامينپور بود. شاعري از اهالي دنياي شعر معاصر كه نه تنها دوستان و رفقاي ساليان گذشته اش او را ميستودند كه نسل جوان ايراني هم همراه غزلها و شعرهاي او ميشوند و هرازچندگاهي آنها را زيرلب زمزمه ميكنند. قيصر در شعر معاصر ايران، گزينهاي متفاوت بود و همين تفاوت است كه عبدالجبار كاكايي دوست قديمي او در سالروز درگذشتش، از اين تفاوت و خلق و خويي خاص نوشته است.