بزنگاه
اگر ميتوانستم بنويسم كتابي مينوشتم درباره بزرگترين لذات و بزرگترين اندوههاي بشري. از كتاب و به مدد كتاب است كه آموختهام كه آسمان به كلي از عاطفه بيبهره است. نه آسمان عاطفه دارد و نه انسان انديشمند. نه اينكه انسان نخواهد بيعاطفه باشد، ولي وجود عاطفه در او خلاف عقل سليم است. كتابهاي نادر و ذيقيمت زيردستهاي من و در پرس هيدروليكم جان ميدهند و من نميتوانم جلوي جريان و شتابشان را بگيرم. من چيزي جز قصابي رئوف نيستم. كتاب به من لذت انهدام را آموخته است.
تنهايي پرهياهو- بوميل هرابال
فلاشبك
فرهاد: اصلا چرا بايد آنقدر چشماي من بسته باشه؟ شيدا: چشمات وقتي خوب ميشن كه بسته باشن. مطمئن باش بهار نارنج همين جا ميمونه تا چشماي شما رو باز كنن. فرهاد: قول ميده.
شيدا-كمال تبريزي