سوگ پاريس، سوگ جهان: ضرورت بازانديشي در تروريسم و صلح بينالمللي
مجيد تفرشي
نگاه اول|حوادث خونين و فاجعه بار جمعه سياه 13 نوامبر در پاريس بار ديگر ضرورت بازانديشي و بازنگري عميق و گسترده غرب در مفاهيمي چون صلح جهاني و تروريسم بينالمللي را نشان داد.
در طول دستكم 35 سال اخير و از سالهاي پس از اشغال نظامي افغانستان توسط ارتش اتحاد جماهير شوروي تاكنون، امريكا و متحدان اروپايي آن، در ادامه دوران جنگ سرد و پس از آن، به تدريج دو مقوله مهم مطرح شده و ضمنا تغيير شكل يافته است. اول، مساله استفاده هدفمند از گروههاي مسلح دهشت افكن و تروريست منطقهاي و بينالمللي در جهت اهداف و منافع مورد نظر و دوم، تقسيمبندي دهشت افكنان و تروريستها به گروههاي خوب و بد.
سالهاست كه دولتهاي امريكا و اروپا با حمايت از برخي از اين دست گروههاي مسلح غيرقانوني يا مقابله با گروهي ديگر پرداختهاند. تصور عمومي در ابتدا اين بود كه دامنه فعاليت گروههاي دهشت افكن را ميتوان كنترل و محدود كرد و از نفوذ و ورود آنها و خطراتشان به غرب جلوگيري كرد. حال آن درس تجربه و سيلي روزگار طي 35 سال اخير نشان داده كه به دلايل مختلف مادي، نظري، اجتماعي و سياسي امكان چنين محدوديتي وجود ندارد و نميتوان از اشاعه شرارت هيولاي خودساخته، يا دست كم، تقويت شده توسط خود مصون و مبرا ماند. شماري از حاميان و اعضاي گروههاي دهشت افكن تندروي تروريست سلفي/ وهابي/ تكفيري از انگيزههاي مادي و نظري مورد حمايت برخي كشورهاي عربي برخوردارند. ولي در اين موضوع نبايد از ناكارآمدي كم و زياد كشورهاي غربي در سياست همگرايي و جذب مهاجران يا مهاجرتباران غيراروپايي در جامعه ميزبان و سرخوردگي آنان از امكان توفيق در امريكا و اروپا غافل ماند. هر چه اين سياست ناكارآمدي در همگرايي در كشورهاي غربي جديتر بوده، احتمال خطر فعاليت تروريستي گروههاي تندروي سلفي از قبيل داعش در آن كشورها بيشتر بوده است. در اين شرايط بدون توجه به ريشههاي رشد و گسترش تفكرات داعشي و شبهداعشي در غرب و گرايش جوانان سرخورده، كم دانش و خارج از حلقه مشاركت اجتماعي غيراروپايي و امريكايي تبار شرقي به اين نوع گروههاي دهشت افكن، نميتوان صرفا با اتكا به فعاليت سازمانهاي آشكار و نهان امنيتي با اين پديده شوم و تبعات امنيتي/ اجتماعي آن مقابله كرد. موضوع ديگر قابل ذكر اين است كه سالهاست، حوادث تروريستي در مناطق مختلف جهان، تا جايي كه مستقيما به امريكا و اروپا مرتبط نبوده، چندان با واكنش منفي جدي و عملي اين كشورها مواجه نشده است. اين سياست از ايران گرفته تا عراق و افغانستان تا شمال آفريقا و ديگر نقاط جهان جاري بوده است. نمونه بارز و اخير اين سياست امريكا و اروپا را ميتوان در حوادث خونبار اخير انفجارهاي تروريستي در بيروت و بغداد ملاحظه كرد كه با وجود مشابهت ريشهاي و عوامل اجرايي اين حوادث خونبار با حادثه جمعه شب پاريس، آن دو حادثه چه از نظر خبري و چه از نظر سياسي و ديپلماتيك از سوي كشورهاي غربي مورد شماتت واقع نشد.
بايد توجه داشت كه حادثه يازدهم سپتامبر 2001 در امريكا و تبعات جهاني آن، به ويژه اشغال نظامي افغانستان و عراق، موجب شد تا هستههاي تروريستي سلفي/ وهابي در محدوده القاعده و رهبري اسامه بنلادن و ايمن الظواهري كنترل نشده و با ايجاد گسست و خلل در اين گروه به صدها هسته محلي و منطقهاي و بعضا با فرماندهي مستقل و مجزا در سراسر جهان تبديل شده و نظارت و مقابله با آنها نيز به مراتب سختتر و پيچيدهتر از گذشته شده است. پيدايش و گسترش رسمي داعش و متحدان محلي آن گروه تروريستي دقيقا نتيجه و فرآيند چنين روندي است.
15سال قبل جك استرا، وزير كشور و وزير خارجه پيشين بريتانيا در واكنش به همكاريهاي لندن با تهران در مبارزه با قاچاق مواد مخدر از افغانستان به اروپا از مسير ايران گفت: «اگر ميخواهيم با توزيع گسترده و ارزان مواد مخدر در خيابانهاي لندن مقابله كنيم، چارهاي نداريم كه با ايران در مقابله با قاچاق مواد افيوني از افغانستان همكاري كنيم.» اين موضوع هماكنون بيش از پيش در امر مبارزه با گسترش تروريسم در غرب صادق است.
امريكا و اروپا نميتوانند از يك سو، گروههاي تروريستي مخالف كشورهاي غيرمتحد با امريكا و اروپا حمايت كنند و از سوي ديگر، اميدوار باشند كه دامنه
دهشت افكني اين گروهها به غرب كشانده نشود. حوادث خونبار پاريس بار ديگر نشان داده كه دوران تقسيمبندي تروريستها به تروريست خوب و بد كاملا سپري شده است. حسن روحاني، رييسجمهور ايران، حدود يك ماه ونيم قبل، در نشست سخنراني و پرسش و پاسخ خود در جمع انديشمندان غربي و مسوولان اتاقهاي فكر امريكايي در نيويورك تصريح كرد كه اولويت دادن به سياست تغيير حكومت سوريه و ناديده گرفتن خطرات گروههاي تندرو تروريست در خاورميانه، سياستي نادرست و ناكارآمد است و تا زماني كه اولويت غرب در وهله نخست صرفا بر مقابله با تروريسم نباشد، سياست اصرار بر تغيير حكومتها در خاورميانه، نه تنها به جايي نخواهد رسيد، بلكه بهشدت بحران و كشاندن آن به خيابانهاي اروپا و امريكا كمك خواهد كرد. حوادث فاجعه بار و خونبار پاريس بر درستي اظهارات روحاني صحه گذاشت. نميتوان در گوشهاي از جهان تروريست پرورش داد يا از واكنش به فعاليت ضدبشري گروههاي دهشتافكن در خاورميانه و ديگر كشورهاي جهان سوم خودداري كرد و در عين حال توقع داشت كه دامنه اين اقدامات به خيابانهاي غرب كشيده نشود و جوامع غربي از تبعات منفي آن مصون و محفوظ بمانند.