ميراث 11 سپتامبر و بوش(2)
در يادداشت ديروز دو نكته درباره گزارش كميته اطلاعاتي سناي امريكا در خصوص شكنجههاي غيرانساني افراد بازداشت شده از سوي سازمان سيا را يادآور شديم. نكته اول اينكه تاثير مخرب اين رفتارها بر جهاني شدن ارزش و مفهوم حقوق بشر بود. نكته دوم هم درباره اطلاع مقامات امريكايي از اين نوع رفتارها است كه ريشه در ذهنيت خودمحورانه آنان از اخلاق و حقوق بشر دارد. در ادامه به سومين نكته درباره اثرات انعكاسي اين رفتار در ساير كشورها از جمله در ميان كشورهاي اسلامي اشاره ميشود.
3- برخي معتقدند كه ريشههاي فكري گروههاي افراطي اسلامي موجود در تاريخ و جامعه و انديشه ما وجود دارد و اين پديدهها موضوعي درونزا هستند ولي اين برداشت دقيق نيست زيرا اگر چنين بود چرا در اين يك قرن گذشته شاهد اين پديده نبوديم؟ بهعلاوه در بيشتر جوامع از جمله كشورهاي غربي شاهد اين گروههاي افراطي بودهايم. چه در ژاپن و چه در امريكا و چه در اروپا اين گروهها در مقاطعي از تاريخ بودهاند. در واقع بايد گفت زمينههاي بيرون از جوامع اسلامي نقش موثري در شكلگيري اين جريان افراطي داشته و دارند. اين جريان اگرچه به نام سلفي و تكفيري شناخته ميشود كه قبلا هم در ميان مسلمانان بودهاند ولي واقعيت اين است كه اين جريان اخير تفاوتهاي مهمي با ريشههاي قبلي خود دارد و نميتوان آن دو را يكي دانست. شروع اين جريان با القاعده بود. القاعده و مشابه به نسبت ارتجاعيتر آن يعني طالبان در فضاي رها از نظارت و مسووليتپذيري افغانستان و در مبارزه با شوروي و با حمايت بيدريغ غربيها شكل گرفتند، اتفاقا نهادهاي حمايتي از آنان در ميان مسلمانان غربي و با حمايت دولتهاي غربي و در ضديت با شوروي به وجود آمد و قوام يافت. نتيجه آن نيز بنيانگذاري يك نيروي افراطي بود كه پس از شكست دادن يك ابرقدرت يعني شوروي سابق، توان خود را براي مبارزه با ابرقدرت ديگر متوجه ايالات متحده امريكا كرد و ثمره اين وضع 11 سپتامبر بود. اين اقدام القاعده، با نوع واكنشي از جانب امريكاييها و غرب مواجه شد كه دقيقا مطلوب گروههاي افراطي و خشن است، به تعبير ديگر ميتوان گفت كه امريكاييها دانسته يا نادانسته وارد بازي افراطيون شدند. كافي است به ادبيات بوش در آن دوره توجه كنيم كه چگونگي سخن گفتن او تفاوت ماهوي با طرف مقابلش نداشت. يكي از اين واكنشها، اقدامات غيرقانوني از جمله بازداشت و كشتن و ربودن آنان، و شكنجه عليه افراد دستگير شده است. اين اقدامات ممكن بود كه بر نيروهاي افراطي و القاعده فشار آورد، ولي به نحو عجيب و متناقضي موجب تقويت مشروعيت آنان ميشد، زيرا يك نيروي سياسي صرفا به دليل بمباران يا حمله نظامي و كشتن از ميان نميرود و اگر همزمان با اين بمبارانها نتوان پايههاي نظري و ضرورتهاي اجتماعي و سياسي آن نيرو را متزلزل كرد، در اين صورت آن نيرو نه تنها از ميان نخواهد رفت حتي تقويت هم ميشود. ايالات متحده عليه طالبان و القاعده به افغانستان حمله كرد و در ابتدا و به ظاهر موفق شد آنان را از منطقه بيرون كند و شكست دهد، ولي ويروس افراطيگري را از افغانستان ابتدا به پاكستان صادر كرد.سپس اين ويروس به مرور زمان به افغانستان بازگشت. كافي است كه به آمار حملات انتحاري عليه نيروهاي افغان و ائتلاف توجه كنيم كه در سالهاي اول حضور امريكاييها در افغانستان، اين نوع حملات در هر سال بسيار اندك بود، ولي در سال گذشته به بيش از 100 مورد رسيده است!! آخرين نمونههاي آن در روزهاي گذشته انفجاري انتحاري همزمان با اجراي يك برنامه تئاتر در كابل بود. اين ويروس هر جايي را كه مناسب ديد رفت، حتي جاهايي رفت كه قبلا گمان نميرفت زمينهيي براي حضور داشته باشد، در عراق، سوريه، ليبي، يمن، سومالي، نيجريه و... و نتيجه اين شد كه در حال حاضر افراطيون بيشترين مشروعيت خود را از اقدامات ايالات متحده عليه خودشان كسب ميكنند. اتفاقا بخش قابل توجهي از فعالان افراطي نيز از غرب آمدهاند، چرا كه نسبت به رفتار غربيها تجربه و درك مستقيمتري دارند. جالب اينكه ضديت با رفتارهاي غربي حتي در ميان اتباع خودشان نيز ديده شده است به همين دليل هم روساي جمهوري كه مواضع ضدامريكايي هر چند عوامگرا داشتند، در ميان توده مردم اكثر كشورهاي جهان داراي محبوبيت بودند و هر كس كه در برابر اين قدرت جهاني ايستادگي ميكرد و شعار ميداد وجهه مطلوبي داشت. ولي اثرات كارهاي آنان در تقويت گروههاي افراطي و خشن بيش از آن بود كه به تصور درآيد. وقتي كه از نظر امريكاييها با آن قدرت وسيع اطلاعاتي و امنيتي، شكنجه به دليل موثر بودن نتايج آن قابل دفاع ميشود، چگونه ميتوان به بوكو حرام و داعش يا يك گروه مسلح و كوچك محلي گفت كه اقدامات خشن و غيرانساني انجام ندهند، چرا كه اين گروه هم ميتواند استدلال مشابهي كند و نتايجي را براي اقدامات خودش برشمارد. امريكاييها با تعريف يك طرفه جاده اخلاق، بنيانهاي اخلاقي حقوق بشر را تضعيف كردند و خواسته يا ناخواسته زمينه را براي استقبال از افكار و رفتار گروههايي همچون القاعده و داعش و بوكوحرام فراهم كردند. بنابراين پژواك اقدامات خلاف اخلاق و قانون و حقوق بشري ايالات متحده در ميان ساير كشورها به صورت رشد قارچگونه گروههاي تروريستي و خشن مثل داعش و بوكرحرام است و تا وقتي كه اين شيوهها در طرف غربي رواج داشته باشد، اميدي به تصحيح اين طرف ماجرا نميتوان داشت.