اجراي عدالت فرهنگي با كدام امكانات؟
وحيد معتمدنژاد
بسيار ميمون است كه وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي از اجراي طرح عدالت فرهنگي در كشور خبر داده وفرهنگ را عامل توسعه كشور ميداند، اما آنچه در اين بين نقطه چين فاصلههاست عدم امكانات فرهنگي در سراسر كشور است كه رابطه مستقيمي با توسعهنيافتگي نقاط مختلف كشور داشته وقشر عظيمي از فرهيختگان را در گوشه و كنار كشور از موهبت امكانات فرهنگي محروم كرده است، همانهايي كه در مواقع خاص از ظرفيتهاي سرشار و پربار آنها استفادههاي سياسي شده و پس از سوددهي، به بوته فراموشي سپرده ميشوند!عدالت، شالوده برابري افراد جامعه در كليه امكانات اجتماعي است كه زمينهساز فرهنگ بوده و در بروز انديشه نقش بسزايي دارد و عدالت هميشه با ابزاركنترل ونظارت افراد جامعه بر افعال و اعمال دولت مردمي همراه بوده، حال اينكه اين تفكر و نظريه در جامعه امروز ايران تا چه حد ملموس است و عدالت فرهنگي كه بازخورد عدالت اجتماعي است، تا كجا در سخنان عضو فرهنگي دولت از اهميت و ارجحيت برخوردار است، مربوط به گذشت زمان و پايبندي سياسي و اخلاقي شخص ايشان و رييس دولت است تا به اين شعار وعده عملي بخشند. و از طرفي ديگر اينكه با كدام راهكار به اين مهم نايل آيند از ديگر دغدغههاي اجتماعي است كه مبادا با رنگ سياست به نقاشي بوم فرهنگ ايران اقدام شود كه اگر اين باشد همان رنگكاريهاي سياسي خواهد بود كه حناي آن براي جامعه ايران رنگي نخواهد داشت. عدالت فرهنگي زماني حاصل ميشود كه مبناي اطلاعرساني شفاف و آگاهيدهنده اجتماعي بوده و از نتايج آن عموم جامعه به روشنگريهاي همــهجـانبـه رسيده و به شكلگيري تفكر و تعقل رفتاري باز رهنــمون شود در غير اين صورت هدايت افكار عمومي به سمت اهداف خاص سياسي ميرود كه نتيجه آن جامعهيي بسته با نظارت حاكميتي خواهد بود و اين كاملا مغاير با شعار تبليغاتي دولت يازدهم است. عدالت فرهنگي به نوعي همان آزادي بيان، نشر سريع و صريح افكار در قلم و عدم مميزيهاست كه هرچند در دولت جديد از دايره بسته آن كاسته شده ولي هنوز در پيچ و خم «احتياط سياسي» گرفتار است و نيز عدالت فرهنگي همان تلفيق فرهنگ بومي و ملي است تا به رشد و يكسانسازي فرهنگ ايراني كمك كند تا مقدمات صدور آن فراهم شود. جامعه فرهنگي ايران دير زماني است كه انتظار چنين رويكردي از جانب دولت به مقوله برابري فرهنگي در جامعه را داشته و فرصت پيش آمده را مغتنم ميشمرد تا شاهد شكوفايي استعدادهاي ناظهور باشد، جامعهيي كه انواع نابرابري را در ساليان گذشته تجربه كرده و به اميد توسعه فرهنگي به اين دولت راي داده و از او انتظار فراواني دارد. طبيعي است در چنين شرايطي، چنانچه دولت فعلي بتواند به اين معضل، رختي نو بپوشد، نه تنها به وجهه خود افزوده كه فرهنگ را در سراسر جامعه ايراني بدون كوچكترين امتيازي به قشرخاص و پايتخت نشين، به برابري يا همان عدالت فرهنگي مورد نظر ميرساند.
به اميد آن روز