• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3133 -
  • ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۵ آذر

دريچه

تصاوير، واسطه ميان امر حسي و عقلي

گونتر    سولر

در فصل پنجاه و پنجم كتاب «نقد قوه حكم» ايمانوئل كانت اشاره شده است: يك حكومت سلطنتي كه به‌واسطه تروح جسم و پيكر، يا همچنين دولت و حكومتي كه به‌واسطه قوانين مردمي همچون يك آسياب دستي فعاليت مي‌كند و هم حكومتي كه با اراده مطلق فردي اداره مي‌شود، مي‌توان به شكل سمبوليك متصور شد. اين قول كانت، نشانگر تفكيك سياسي خيال و مفهوم مكانيزم و ارگانيزم است و قابل انتقال در سياق گسترده‌تري در باب تفكر درباره استعاره، و تفكر همراه و با استعاره است. نقش راهبردي مفاهيم استعاري و تفكر تمثيلي در فلسفه انتقادي كانت، در بخش اول اين مبحث تشريح خواهد شد. از آن‌پس نقش استدلالي تفكيك بين شماتيزم و سمبوليزم در فلسفه انتقادي كانت تبيين مي‌شود. در بخش سوم، يك آلترناتيو و جايگزين استعاري، در مفهوم حكومت از منظر كانت بررسي خواهد شد. نقش ارايه‌هاي ادبي و سخنوري برگرفته از فن شعر ارسطو در تبيين مفاهيم استعاري و تفكر تمثيلي از منظر كانت، اساسي است و در چرخش زبان‌شناسي، نقش استعاره از مفهومي تزييني، به نقش‌دهنده‌يي بنيادين در گفتار فلسفي، و همچنين به عنصر ماهوي در فكر فلسفي تبديل شده است. نظر كانت بيشتر معطوف است به مفاهيم استعاري؛ يا بهتر است بگوييم، استعاره‌هايي كه مفهومي را از حوزه‌يي شناخته‌شده به عرصه‌يي كمتر شناخته‌شده منتقل مي‌كنند، را مدنظر دارد. نقش استعاره بيشتر ترسيم خط تفكر و مرتبط كردن تركيبات و خصايص، به‌شكل مقايسه‌يي در يك حوزه تثبيت‌يافته فكر و انديشه است. مفاهيم استعاري نزد كانت نقش كمكي و تكميلي، يا جايگزيني صرف ندارند، بلكه نقش آنها بنيادين و ماهوي است. شيوه تفكر فلسفي كانت بر اساس مفاهيم استعاري پيش نمي‌رود، با اين‌حال شكل و سمت و سوي فكر او با استعاره تعين مي‌يابد و كنترل مي‌شود. ذكر مفاهيم زيست‌شناختي براي تبيين فلسفه استعاري، گواه بر اين موضوع است. از منظر انسان‌شناختي، زبان و تمام حوزه‌هاي مرتبط با آن، بر اساس قابليت نام نهادن و نام‌گذاري بنا نهاده شده است. حتي نشانه‌هاي طبيعي (چون تب كه نشان بيماري است) نيز رابطه ميان دال و مدلول و آنچه نشانه بر آن دلالت دارد را بر اساس ذهن بشري شكل مي‌دهد؛ ذهن بشري است كه ارتباط ميان دال و مدلول را برقرار مي‌كند. با اين حال شيوه نگاه فلسفي كانت به مفاهيم استعاري، از ديد انسان‌شناختي و نشانه‌شناختي محدود نمي‌شود، بلكه بنيان منطقي و معرفت‌شناسانه دارد. مفاهيم استعاري، شباهت خاص و مشخصي ميان دو حوزه كاملا متفاوت از يكديگر را انتقال مي‌دهند. مبناي مفاهيم استعاري قياس است. قياس، اما نه آن گونه كه در زبان مرسوم است، كه شباهت غيركامل و ناقصي ميان دو شيء برقرار شود؛ بلكه شباهت كاملي مابين دو ارتباط، ميان اشيا كاملا متفاوت از يكديگر، مدنظر است. در يك قياس، تطابق ميان دو نسبت و موارد مرتبط با آن، حذف نمي‌شود، بلكه موارد محل ذكر را در بر مي‌گيرد. كانت در بيان تفاوت ميان شماتيزم و سمبوليزم و شاكله و سمبوليزم، مفاهيم استعاري را كمتر به‌كار برده است. اين، بيانگر توجه بيشتر او به مفاهيم فلسفي است. كانت مبناي اين تفكر را تفاوت ميان حس و فهم، به مثابه دو سرچشمه مكمل، ولي در عين حال متفاوت از يكديگر، در شناخت نظريه عيني مي‌داند. نظريه كانت بر عدم قدرت انسان در درك اشيا در كليت آنها اشاره دارد. انسان داراي فهمي است كه او را به مفاهيم كلي ارجاع مي‌دهد؛ مفاهيمي كه به ابژه‌هاي ممكن بي‌انتها نظر دارند؛ مفاهيمي كه در مواجهه با ابژه‌هاي خاص و يگانه در حوزه تعين مفاهيم، كابرد كافي و وافي ندارند. حالت و وجه مستقيم اشيا براي يك فرد در يك ديسكورس استدلالي قابل دسترس است، كه از طريق شهود حسي ممكن مي‌شود. آنچه باعث مي‌شود، نقش تفكر استعاري براي شناخت، بنيادين و اساسي باشد، نياز به يك واسطه‌گر است؛ واسطه‌يي ميان امر حسي و شهودي از طرفي و امر عقلي و مفاهيم از طرف ديگر. بر اساس نقد قوه حكم، انتقال از مفهوم به شهود و همچنين ميان امر عقلي و حسي، واسطه‌يي نياز دارد كه به مدد تصاوير و شاكله صورت مي‌گيرد. تنها اين واسطه حسي است كه شاكله مفاهيم را محقق مي‌كند، در غير اين‌صورت مفاهيم خالي باقي مي‌مانند. تفاوت بين شاكله و تصوير، در اين است، تصوير مثالي را براي قاعده‌يي كه مفهومي بر اساس آن شكل گرفته است، عرضه مي‌كند، اما شاكله، قواعد كلي را بنا مي‌نهد كه تصاوير بر اساس آنها شكل گرفته‌اند. از منظر كانت، شاكله‌هاي استعلايي، همچون محصولاتي هستند كه چون مقولات از فهم سرچشمه نمي‌گيرند، بلكه محصول خيال، يا بهتر بگوييم نشات گرفته از سنتز استعاري هستند؛ شاكله‌هايي كه شكل زمان‌مند خاص را با تضايف اشكال مقولات توليد مي‌كنند؛ به‌خاطر شاكله زمان‌مند، شكل‌هاي خالي تفكر از شهود پر مي‌شوند. نگاه كانت به زندگي اجتماعي، به‌ويژه سياسي، همچون بازنمود استعاري پيكر سياسي يك جامعه است. كانت خصايص حياتي و فيزيولوژيك يك موجود زنده را براي بازنمود زندگي سياسي و اجتماعي به كار مي‌بندد؛ با اين‌حال تفاوتي اساسي ميان كليت طبيعت بشري و حيواني او در نظر دارد. كانت وجود ماهوي يك كنش‌گر متعقل را، كه بازنمود آن امكان تحقق توليدات اشياي ساخته‌شده به دست انسان را ايجاد مي‌كند، براي انسان در نظر مي‌گيرد، اما در مقابل، رشد و نمو طبيعت حيواني را بر اساس عليت درون خودش تبيين مي‌كند. تقدم كل بر جزو، مديون بازنمود كل در ذهن مصنوعي نيست، بلكه بخشي از ساختار موجود در طبيعت حيواني است؛ نمي‌توان يك ساختار و شاكله عقلي براي آن‌ تصور كرد. نزد كانت، جزو به مثابه ارگان، كل به مثابه ارگانيسم و ساختار جزء و كل غايت‌مند به مثابه ارگانيزيشن است. ساختار كلي پيكره سياسي، بر اساس دو امر مكانيكي و ارگانيك بنا شده است. در شيوه مكانيكي، حكومت به مدد تمثيل يك ماشين تصوير مي‌شود، اما از منظر ارگانيك، اجزا، يك كل را تشكيل مي‌دهند و پايدار مي‌دارند؛ كلي كه از اتحاد و تجميع جزو حاصل مي‌شود. يك حكومت سلطنتي، در صورتي كه با يك اراده مطلق اداره شود، همچون ماشيني صرف عمل مي‌كند. در مقابل، شكل حكومتي، بر اساس آنچه كانت در قوانين مردمي دروني از آن نام مي‌برد، به‌شكل ارگانيك عمل مي‌كند. در اينجا كانت از مثال جسم روح‌يافته يا تروح جسم بهره جسته است. كانت بر قوانين دروني مردمي تاكيد مضاعف كرده است؛ به‌زعم وي آنچه روح يك جامعه را بر مي‌سازد قوانين حاكم بر آن جامعه است.
   استاد فلسفه و عضو انجمن كانت در آلمان

 

واژگان، استعاره‌هاي مرده

هانس   فگر  

فلاسفه، مباحث و پرسش‌هايي را بيان مي‌كنند، مبني بر اينكه: «آيا تفكر استعاري وجود دارد؟ استعاره ابزاري براي تفكر است؟» ادبا قدمي جلوتر هستند، چراكه از آن استفاده مي‌كنند. به نظر مي‌رسد، فلسفه بايد به اين سوال اساسي پاسخ بدهد: «چگونه مي‌توان از استعاره (تفكري كه به‌واسطه تصاوير قابل انتقال باشد، حتي اگر از حيث زباني آن گونه كه بايد شفافيت نداشته باشد) استفاده كرد؟» كانت و هايدگر دو فيلسوفي هستند كه مباحث جامعي درباره استعاره طرح كرده‌اند. آنها همواره به موضوع تعلق انسان به جهان پرداخته‌اند. كانت چگونگي جاي‌گيري انسان در جهان را مدنظر داشته است و هايدگر نيز مبحثي را با عنوان «در جهان بودن» مطرح كرده است، كه مويد اين موضوع هستند. به‌دنبال بحث در تفكر استعاري، موارد متعددي كه بايد به عنوان مفاهيم امر حقيقي به اثبات برسند، همچنين بحث حول تفكيك بين سوژه و ابژه، بررسي و تبيين مي‌شوند. ريكور در اين باره اشاره كرده است، با استعاره امري خلاقانه در حوزه سمنتيك به وجود مي‌آيد؛ استعاره ما را به تفكر بيشتر ترغيب مي‌كند؛ استعاره به پلي براي تفكر مي‌ماند؛ استعاره نزد ريكور، چيزي را به مثابه چيزي ديدن است. بر خلاف تحديد استعاره در آراي ارسطو، ريكور به دنبال آزادسازي آن است. از ديد او، ديدن امر مشابه در دو شيء كاملا متفاوت، شماتيزم و شاكله‌يي را ايجاد مي‌كند كه پايه و اساس قوه خيال خلاق مي‌شود. شماتيزمي كه نوعي اصالت در خود دارد، صرفا امري دل‌بخواه از سوي كسي كه آن را خلق مي‌كند، نيست؛ بلكه فعاليت سوژه است كه قابليت آموزش هم ندارد؛ به موارد متعددي از جمله ذوق و طبيعت اطراف بستگي دارد؛ از نوع تجربه است، نه از نوع عمل؛ امري است كه دو شاخصه‌ دارد: خلاق است و با آن نوعي انكشاف صورت مي‌گيرد. ريكور، كل آنچه به عنوان واژگان مي‌شناسيم، استعاره‌هاي مرده مي‌‌نامد؛ به عقيده او، استعاره زنده را تنها در لحظه‌يي كه خلق مي‌شود، مي‌توان درك كرد. از همين‌روي كلمه استعاره را تنها بايد در يك گزاره ديد؛ لذا نوعي انتقال از حوزه معناشناختي به حوزه زبان‌شناختي متن صورت مي‌گيرد؛ چراكه استعاره تنها در جمله معنا مي‌يابد؛ كلمات در ذات خود معنا ندارند، حين استقرار در جمله معنا مي‌يابند. از همين روي، بين امر عادي و امر استعاري، در تفاوت بين متن و سياق موجود، تضاد وجود دارد. ديسكورسي كه ريكور در باب استعاره استفاده كرده است، بر فهم هستي، برگرفته از آراي هايدگر و ارسطو، دلالت دارد. او سعي مي‌كند حقيقت زيسته موجود را كشف كند. براي ريكور استعاره زنده، به مثابه بازگشتن به منشايي است كه رشد و نمو و شكوفايي اشيا را نمايان مي‌كند؛ و فهم ديگري از هستي به واسطه عقل را مد نظر دارد. حركت نظريه ريكور از نگاه معرفت‌شناختي به نگاهي آنتولوژيك است. ٭   استاد دانشگاه برلين

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون