رسانهها آزادند، همانطور كه مخاطبها
فريدون صديقي
خبرنگار، روزنامهنگار و هر آن نيروي حرفهاي كه در يك رسانه كار ميكند، تابع نظام فكري حاكم بر آن رسانه است. اين يك اصل حرفهاي و قاعده مشخص است كه بايد وجود داشته باشد و در واقع درك آن هم از سمت مخاطبان اتفاق بيفتد. هر روزنامهنگار و خبرنگاري كه در يك رسانه مشخص كار ميكند، ميپذيرد كه خطمشي و اهداف آن رسانه را تامين ميكند و بايد پاسخگوي نيازها، مطالبات و هر آنچه خاستگاه آن رسانه است باشد؛ حالا اين خاستگاه ميتواند سياسي، اجتماعي، جناحي و... باشد. اما در واقعيت امر، روزنامهنگار با پذيرش و آگاهي آن خطمشي در رسانه، همكاري را قبول ميكند و وقتي فعاليتش آغاز ميشود، ديگر نميتواند برخلاف خطمشيها و اهداف حركت كند و انتظار بيشتري داشته باشد. درباره مخاطب هم همين است. مخاطب به فراخور خطمشيها و اهدافي كه يك رسانه دارد، جذب آن ميشود و اخبار و محصولات ديگر آن را دنبال ميكند. حق انتخاب براي همه است و هركس حق دارد آن خطمشي و خطفكري كه به او نزديكتر است را انتخاب كند و نميتوان كسي را به خاطر انتخاب يك رسانه خاص، چه براي كار كردن و چه براي دنبال كردن اخبار، سرزنش كرد. اين همگرايي بايد وجود داشته باشد و همين همگرايي است كه رسانههاي مختلف با جايگاههاي مختلف را ميسازد.
با اين اصل و اصول و قواعد حرفهاي، مديريت سليقهاي و نظري در رسانه معناي ديگري پيدا ميكند. براساس قاعده، سليقه و نظر جايي اعمال ميشود كه در شكل پوشش اخبار و وقايع است و نه در كليت اينها. يك رسانهاي ترجيح ميدهد با لحن محاوره اخبار را پوشش دهد و رسانهاي ديگر با لحني جدي و رسمي. اين سليقه و نظر حاكم بررسانه است كه بازهم مخاطبان همجنس و همسليقه خود را پيدا ميكند و همگرايي ميان مخاطب و رسانهها رخ ميدهد. به اين ترتيب نميشود به هر نوع پوشش اخبار و اتفاقي را برمبناي خوش آمدن و خوش نيامدن، برچسب مديريت سليقهاي بزنيم. به طور مثال اتفاقي كه اين روزها براي گفتوگوي عادل فردوسيپور و محمد جواد ظريف رخ داده و بعد از چند هفته همچنان حاشيه خبر، مورد توجه است. انتقادها همه به سمت رسانه ملي است كه در اين ماجرا سليقهاي عمل كرده و مديران بدون درنظر گرفتن سليقه و خواست مخاطب، رفتاري برمبناي سليقه خود انجام دادهاند. در حالي كه اين نظرات و انتقادهاي اينچنيني براساس اصول حرفهاي رسانهاي درست نيست. رسانه ملي خطمشياي دارد تعريف شده، خطمشياي كه براي گروه مخاطبي خاص تعريف شده و مديرانش براساس اين خطمشي تصور ميكنند كه پخش مصاحبه براساس منافع ملي و امنيت ملي نيست. حالا اينكه چرا اين خطمشي براساس گروه مخاطبي خاص تعريف شده يا چقدر درست و همينطور چطور از نظر مديران صدا و سيما پخش شدن يك مصاحبه منافع ملي را تهديد ميكند، مبحث ديگري است كه مورد بحث نيست. اما خطمشي رسانه ملي همين است و مديران آن براساس سليقه كه نه، براساس همين خطمشي عمل كردهاند. در اين ميان بايد تكليف مخاطب با اين رسانه مشخص شود، مخاطبي كه خطمشي رسانه ملي را ميپذيرد يا كارمندان اين نهاد رسانهاي، ديگر نبايد دربرابر چنين تصميماتي، «چرايي» براي آنها ايجاد شود. آنها اين رسانه را با اين خطمشي خاص دنبال ميكنند و در حالت كلي هم نميتوانند نسبت به تصميمات اينچنيني انتقادي وارد كنند. مخاطب يا روزنامهنگاري كه همراه و همگرا با اين رسانه نيست هم تكليفش روشن است؛ براي آنچه ميخواهد به سراغ رسانه همسو و همگرا مدنظر خود ميرود و اين سوال كه چرا رسانهاي كه ملي است، تنها در جذب گروهي خاص موفق است، نكتهاي كاملا متفاوت از رفتار سليقهاي مديران و خطمشي سازمان صدا و سيماست. واقعيت اين است كه در حال حاضر جذب گروه خاص خطمشي مديران صدا و سيماست و براساس قاعدهها و اصول حرفهاي همه رسانهها براي تعيين اهداف و خطمشي خود آزاد هستند، همانطور كه مخاطب هم آزاد است كه در عصر اينترنت، شبكههاي مجازي و ماهوارهاي دست به انتخابهاي ديگر بزند و اگر خطمشيها و اهداف رسانه ملي را نپذيرفت، سراغ رسانههاي ديگر برود؛ اتفاقي كه مدتهاي زيادي است رخ داده و مخاطبان رسانه ملي روزبهروز كمتر ميشوند و به رسانههاي ديگر گرايش پيدا ميكنند.