نامه ابراهيم گلستان به دبير جشنواره فيلم تورنتو
لطفا ما يكي را ول كنيد که نیستیم و نخواستیم
سهند عبیدی / این ترجمه نامهای ست که ابراهیم گلستان، فیلمساز و قصهنویس برجسته، در پاسخ به درخواست جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو، برای اجازه نمایش دو فیلم از آثار «استودیو گلستان» نوشته است. جشنواره فیلم تورنتو درصدد است تا مروری داشته باشد بر 20 فیلم کلیدی تاریخ سینمای ایران، از پیش از انقلاب تا به امروز؛ همگی به انتخاب چهارده فیلمساز ایرانی (برنامهای به تأسی از برنامههای مشابه در جشنواره های فریبورگ و ادینبورگ). در نامه خانم آن ـ سوفی شولو، مسئول هماهنگیهای سینماتک جشنواره تورنتو، (به تاريخ 25 دسامبر 2014)نام انتخابکنندگان و 20 فیلم منتخب آمده است، که در این فهرست، نام فیلمهای «خشت و آیینه» (به کارگردانی، نویسندگی، تهیهکنندگی و برش گلستان) و «خانه سیاه است» فروغ فرخزاد (به تهیهکنندگی گلستان) نیز به چشم میخورد. انتخابکنندگان فیلمها شامل این 14 فیلمساز ایرانی است: مانیا اکبری، کاوه بختیاری، بهرام بیضایی، جعفر پناهی، رفیع پیتز، محمد رسول اف، محمود غفاری، سپیده فارسی، اصغر فرهادی، بهمن قبادی، محسن مخملباف، شهرام مکری، امیر نادری و شیرین نشاط؛ و 18 فیلم پیشنهادیِ دیگر عبارتند از: «حاجی آقا آکتور سینما» (اوهانیان)، «اون شب که بارون اومد...» (شیردل)، «شب قوزی» (غفاری)، «گاو» (مهرجویی)، «پ مثل پلیکان» (کیمیاوی)، «رگبار» بیضایی، «تنگنا» (نادری)، «مسافر» (کیارستمی)، «طبیعت بیجان» (شهیدثالث)، «یک اتفاق ساده» (شهیدثالث)، «باغ سنگی» (کیمیاوی)، «مرگ یزدگرد» (بیضایی)، «دونده...» (نادری)، «خانه دوست کجاست» (کیارستمی)، «آب، باد، خاک» (نادری)، «کلوزآپ، نمای نزدیک» (کیارستمی)، «هامون» (مهرجویی) و «گبه» (مخملباف). پیش از خواندن پاسخ گلستان، شما را ارجاع می دهم به نامه سال گذشته گلستان به انجمن آسیایی؛ و نیز توضیح 16 سال پیش او درباره جشنواره فیلم های ایرانی در نیویورک (چاپ شده در شماره 227 ماهنامه سینمایی فیلم؛ آبان 1377). کاستیهای مربوط به بررسیهای تاریخی سینمای ایران و حذف بخشهایی از آدمها و فیلمهای اثرگذار در این سینما، در برنامههایی که مدعی دادن چشماندازهای متنوع از جنبههای متفاوت یک سینما هستند، هنوز هم گویا در محافل «ایرانشناسی» و «شرقشناسیِ» رایج (یا بهتر: در میان مشاورین ایرانی این مراکز) به قوت خود باقی است. این نامهای ست نه فقط مربوط به «تاریخ» این سینما، که مربوط به دریافتِ سینمای امروز و شکل گیری امروزین تصورات ما، به یمن همه تاریخنگاریهای مرسوم.
خانم آن ـ سوفی شولوی عزیز،
عذر مرا برای دیر شدن پاسخ به نامه های آخرتان بپذیرید. من در 21 اکتبر برای عمل جراحیِ سنگینی، که عوارض جانبی آن همچنان با من است، بستری شده بودم، عملی که هنوز هم مرا در بستر نگه داشته، ناتوان از حرکت و کار. تنها دو روز پیش بود که نامههای شما را دیدم، در حالیکه برای دسترسی به ایمیلهایم باید کمک میگرفتم: و متأسفانه تأیید آن چیزی بود که در نامههای قبلیام به شما نوشته بودم و اشاره داده بودم.
تأسفآور است در حالیکه بعضی حسن نیتها احتمالاً با شور و صفا کاری را به راه میاندازند، آدمهای فرصتطلب فرصتها را از چنگ میقاپند تا خود را در کار بچپانند و برای مقاصد خودشان در هدفهای خیرخواهانِ ناشیِ پرشورِ یادشده تقلب می آورند. برنامه و فهرست فیلمهای نقل شده در یادداشتهای شما در نظر من مثالهای تأسفبار اما روشنی هستند از این رفتار رقتانگیز و، شاید دشواری پرهیز از بدبیاری.
چه مقصودی در ابتدا انگیزه گردانندگانِ پروژه شما شده است؟ یک تاریخچه، یا گاهشمار، از فیلمهای قابل ذکر و فیلمسازی در ایران، یا نمونهای از فیلمهای قابل اشاره ساخته شده توسط ایرانیان؟ کدام معیار برای انتخابِ انتخابکنندگان بوده است، یا برای انتخاب هر یک از این گزیدهها، یا هر گزیده دیگر؟ اگر این انتخاب به برخی از کارهای اشخاصِ «روشنفکر» در نظر گرفته شده محدود شده باشد، در این صورت، در فهرستِ شما هیچ اشارهيی به «طلوع جدی» نیست، فیلمی از مرحوم احمد فاروقی، فیلمی شوخ و شنگ، و در عین حال انتقادی هوشمندانه به هر آن چه ایرانیان بنا کرده بودهاند و در آخرین سالِ دهه 1950 در سطحِ بینالمللی ستایش شد. هیچ اشارهای به «یک آتش» نیست، نخستین فیلم ایرانی که در فستیوالی جایزه گرفت: دوبار هم جایزه گرفت و آن هم در فستیوال فیلم ونیز (1961، مجسمه طلای مرکور به علاوه مدال شیر سان مارکو). نه اشارهای به «موج و مرجان و خارا» که در ونیز 1962 جایزه برد؛ و نه به «تپههای مارلیک»، که باز برنده لوح شیر سان مارکو در ونیز 1964 شد. این نخستین بارهایی بود که فیلمهای ایرانی برنده جایزه میشدند، و از سوی پیشکوستها، مانندِ یوریس ایونسَ، رییس هیئت داوران در 1964، ستایش میشدند. هیچ اشارهای به «گنجینههای گوهر» نیست، بازشماری و بازگویی زوال و انحطاط یک جامعه سختکوش با مردمانی خوش فکر تحت لوای سلطه حُکامی حریص، که در طلب لذتهای شهوانی بودند پیوسته. هیچ اشارهای نیست به فیلم بلندِ دو ساعتهای که با بیپروایی و به دقت، گیرم در حجابِ حکایتی امروزی، طبقات گوناگون یک جامعه را در آستانه فروپاشی نشان داده بود: رخدادِ موثر تاریخی ای که، در واقع، هشت سال پس از آن فیلمِ پیشبینیکننده رخ داد. این واقعیت که تمامی این فیلمها کارِ یک نفر است، نوشته و تهیه شده و کارگردانی شده توسط ارادتمندِ شما، در اینجا اساسِ بحث و امتناع من در باب گزیده های شما در این برنامه و انتخابتان نیست. من اطمینان دارم که این انتخابِ فیلمها کار هیچ یک از کارمندانِ خردمندِ شما یا هیچ منقد جدی آشنا به فیلم یا هیچ کارشناسی که با شما همکاری کرده باشد نیست. فیلمهای مرا فراموش کنید که آغازگر شوقِ کار فیلمسازیِ جدی در چیزی حدود شصت سال پیش از این بودهاند، آن هم با وجودِ همه کارشکنیهای وزارت فرهنگِ فاسدی که، به یاریِ مخالفتهای سرمایههای انبار شده رسمی، هر نوع سدّی را بر سر راه تهیهکنندگان مستقلی قرار میداد، تهیهکنندگانی که موفقیتشان میتوانست چراغ راهِ آیندگانی شود که برای جُستن میآمدند و درگیر کارِ فیلم ساختن میشدند.
همچنین نیز، هیچ اشاره نیست به فیلم خوش ساخت اما به لحاظ اخلاقی قابل ایراد، هر چند از لحاظ دردشناسی بجا و به موقع که فیلم «قیصر» مسعود کیمیایی است، فیلمی که در عین حال انضباط اصول زیباییشناسی را به بازار عرضه و تقاضای تهیه فیلم تحمیل کرد.
و هیچ اشارهای به «چشمه»، فیلم ساده تکاندهنده آرام و به شدت حساس، مطلقاً بیانگر عواطفِ قومی و روحانیِ آربی اُوانسیان، کارگردان ارمنی- ایرانیِ جسور تئاتر. و هیچ اشارهای به کارهای فوق العاده فرهادی از «شهر زیبا» تا «چهارشنبه سوری» تا «جدایی...» : همه کارهایی قرص و محکم و عالی.
بسیار خوب، شما چگونه در پرتو این کارهای اساسی و این جاافتادگیهای در اساس، عنوان تلاشهای خود را تبیین و توجیه میکنید؟ اگر پروژه شما قرار نبود بیانگر تاریخ باشد یا نوعی سنگِ علامت مسافت در کنار جاده تاریخ این کوششهای منطقهای و محلی، هیچ مخالفتی از طرف من پیش نمیآمد. اما حالا اینجا هستیم، یا حداقل «من» باید با موقعیتی سروکار پیدا کنم که نشاندهنده یک جور بیتوجهی یا بیاطلاعی یا سوءنیت گروه انتخابکننده است: که در این صورت من نه میتوانم سکوت کنم نه میتوانم درش سهیم باشم. در کمال محبت یادآوری میکنم که فیلم متعلق به مرا که از من اجازه نمایشش را میخواهید در اوجِ رونقِ جشنوارهها و اعتبارِ سالها پیشِ فستیوال کان، به وسیله خودم از برنامه فستیوال بیرون آوردم و مانع نمایش آن شدم، فقط به این دلیل ساده که دبیرِ آن زمانیِ فستیوال تصمیم گرفته بود فیلم را تنها برای تماشاچی دستچین شدهای از داوران و روزنامهنگاران به نمایش درآورد چرا که فیلم را برای تماشاچیِ عمومیِ خوشپوش آزاردهنده یافته بود. فیلم من بخصوص ساخته شده بود تا بیازارد، و من بر تصمیم خود برای بیرون کشیدن آن از برنامه کان با وجود فشارها و مداخله در سطوح بالا باقی ماندم. آن وقت هم مثل حالا، فیلمها و فیلمسازی برای من وجهی اخلاقی داشت و من در این شغل نه برای بازیگوشی آمده بودم، نه برای وقتگذرانی نه برای ترفندهای بُرش و زاویههای دوربین. سینما مسلماً معنیاش در چیزهای دیگری بود، و هنوز هم هست.عذر من را مهربانانه بابت این نامه طولانی بپذیرید که ممکن است شما را برنجاند و شما را وابدارد تا در پاسخ کلمات نیشدار درخوری بیابید: حتي در فاصله خاموشی که ما را از هم جدا میکند. اما من، با آرامش و همدلی بسیار، و افسوسِ فراوان، آن جمله معروف ساموئل گلدوین را به عاریت میگیرم و به عنوان تصمیم خودم در پاسخ میگویم:
«Include me out» « لطفا ما یکی را ول کنید که نیستیم و نخواستیم.»
با احترامات فائقه
ابراهیم گلستان