• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3514 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۹ ارديبهشت

درباره كتاب «صداهايي از چرنوبيل»، نوشته سوتلانا آلكسيويچ

صداي سكوت دنيا اينجا اتفاق افتاد

ولاديمير ماياكوفسكي در كتاب «ساده چون صداي گاو» سطري دارد با اين تركيب: كتاب‌هاي آهني بخوانيد! يعني آثاري كه فرازهاي فكري انسان را تكانه‌هاي بنيادين مي‌دهد و كتاب «صداهايي از چرنوبيل» يكي از شاخص‌ترين آثار است. اين كتاب تاريخ شفاهي يك فاجعه اتمي‌ است. روايتي متفاوت از حادثه‌اي كه تا امروز يكي از بزرگ‌ترين و تلخ‌ترين فاجعه زيست‌محيطي انسان معاصر است. تاثير شگرف اين كتاب بر جان و انديشه انسان امروزي به‌قدري بود كه آكادمي نوبل در سال 2015، ناگزير از تقديم جايزه نوبل ادبيات به اين كتاب شد. «صداهايي از چرنوبيل»، نوشته سوتلانا آلكسيويچ است. زماني كه نام اين نويسنده
اوكرايني- ‌بلاروسي، به عنوان برنده نوبل ادبيات 2015 اعلام شد حيرت بسياري را برانگيخت چراكه به ندرت اين جايزه‌ به يك ناداستان‌نويس اهدا مي‌شود. برندگان نوبل بيشتر براي آثار داستاني و شعر اين جايزه را دريافت كرده‌اند و سوتلانا آلكسيويچ از معدود نويسندگاني است كه در تاريخ نوبل براي يك اثر ناداستان برنده اين جايزه مهم مي‌شود.
اين كتاب به تازگي با ترجمه‌اي از حديث حسيني، توسط نشر كوله‌پشتي روانه‌ بازار كتاب شده است. حديث حسيني علاوه بر يكدستي و رواني ترجمه اين اثر، در آغاز كتاب مقدمه‌اي دارد حاوي مطالبي درباره نويسنده كه مي‌تواند براي مخاطب قابل تامل باشد. براي نمونه، اشاره به چگونگي انتخاب سبكي كه براي نوشتن اين كتاب در نظر گرفته شده است، ژانري موسوم به «رمان جمعي» يا «رمان- سند» كه شالوده سبك نوشتاري اين رمان است. آلكسيويچ مي‌گويد: «هميشه در جست‌وجوي سبكي بوده‌ام كه بتوانم به كمك آن تا حد ممكن به زندگي واقعي نزديك شوم. واقعيت هميشه مانند يك آهنربا مرا جذب خودش كرده است، آزارم داده است و مسحورم كرده است و هميشه خواسته‌ام آن را همان‌گونه كه هست روي كاغذ ثبت كنم.»
اين كتاب يك رمان چندصدايي است؛ به عبارتي ديگر يك همسرايي حماسي است. روايتي مبتني بر اسناد شفاهي از يك واقعه‌ دلخراش تكنولوژيك كه هرگز از حافظه جمعي انسان معاصر زدوده نخواهد شد. فاجعه‌اي كه در 26 آوريل 1986 در نيروگاه اتمي چرنوبيل در اوكراين رخ داد و منجر به انفجار در رآكتور شماره 4 اين نيروگاه و در نهايت پخش مواد راديواكتيو در بخش بزرگي از غرب شوروي آن دوران و اروپا شد. كاري كه نويسنده كتاب «صداهايي از چرنوبيل» انجام داده است در حقيقت انعكاس دردها و رنج‌هاي مردمي است كه از نزديك شاهد اين وحشت و خشونت ناشي از اين رويداد تلخ بوده‌اند؛ مردمي كه در نهايت استيصال و نااميدي، زخمي عميق را در جان و جسم خود احساس كردند.
اين كتاب محصول 10 سال گفت‌وگو با بيش از پانصد نفر از جمله آتش‌نشانان، اعضاي تيم پاكسازي، سياستمداران، پزشكان، فيزيكدانان و مردمان عادي است. نويسنده كتاب دليل اصلي نوشتن اين تراژدي انساني- زيست‌محيطي را تنها در تاثير‌گذاري اين فاجعه بر روح و روان و زندگي آن مردمان مي‌داند. نسخه روسي «صداهايي از چرنوبيل» در سال 1997 و ترجمه انگليسي آن توسط كيت گسن در 1999 منتشر شد.
كاركرد اصلي اين رمان در زباني است كه نويسنده از آن براي بيان مقاصد خود استفاده كرده است. اين رمان با اينكه در ژانر رمان‌هاي چند صدايي قرار مي‌گيرد اما به‌لحاظ زباني در يك وضعيت ثابت قرار دارد؛ به عبارتي از حرف‌هاي خود نويسنده گرفته تا گفت‌وگوها و ثبت وقايعي كه به صورت مكتوب از روي اسناد تاريخي در متن رمان آورده شده، همگي از يك زبان واحد پيروي مي‌كنند و گويا اين يك انتخاب آگاهانه از طرف نويسنده بوده است كه بتواند با يك زبان يكدست تم اصلي قصه خود را در كانون تمركز مخاطب قرار دهد.
كتاب با حرف‌هاي زني شروع مي‌شود كه زماني همسر يك آتش‌نشان بوده است. او مجبور مي‌شود براي خاموش كردن يك آتش‌سوزي ساده به محل حادثه اعزام شود اما وقتي به محل مي‌رسد تازه متوجه مي‌شود كه اين يك آتش‌سوزي ساده نيست كه با يك فاجعه بزرگ روبه‌روست: «شبي صدايي شنيدم و از پنجره بيرون را نگاه كردم. مرا ديد. گفت: پنجره رو ببند و برگرد به رختخواب. در نيروگاه آتش‌سوزي شده. زود برمي‌گردم. من خود انفجار را نديدم. فقط شعله‌هايش را ديدم. حرارت هوا وحشتناك بود و او هنوز برنگشته بود. او بعدها گفت: مثل اين بود كه در قير مذاب راه مي‌رفتيم. آنها لباس مخصوصي به تن نداشتند. همان يونيفورم هميشگي را پوشيده بودند. هيچ كس به آنها چيز خاصي نگفته بود. يك آتش‌سوزي اتفاق افتاده بود؛ فقط همين.»
براي هر نويسنده‌اي آوردن حرف‌هاي صدها شاهد عيني در متن اصلي رمان، شهامت مي‌خواهد. اينكه نكند رمان از مسير اصلي خود دور شود و به سمت گزارش‌نويسي برود. اما آلكسيويچ با مهارت و نهايت استادي، به‌خوبي توانسته از عهده اين روند برآيد. بي‌شك نويسنده از انعكاس كلمه به كلمه كساني كه با آنها گفت‌وگو داشته استفاده نكرده است و پس از دريافت صحبت‌هاي عادي مردم، آنها را بارها بازنويسي كرده است تا بتواند به زبان رمان تبديل كند. دانستن همين موضوع مي‌تواند بر اهميت كار اين نويسنده تاكيد كند و اين اثر را از ديگر آثار متمايز كند. توصيف‌هاي دقيق او از روز حادثه حيرت‌آور است. به اين سطرها نگاه كنيد: «ظاهرا عده‌اي از مردم شب قبل از انفجار نور عجيبي رو بالاي نيروگاه ديده بودن. بعضيا حتي ازش عكس هم گرفتن و روي فيلم معلوم شده كه اون بخار يك چيز فرازمينيه. اين يك حادثه نبود. يك زمين‌لرزه بود. براي هسته زمين يه اتفاقي افتاد. دست نيروهاي ژئوفيزيك و كيهاني در كار بود. ارتش از اين دست‌هاي پشت پرده باخبر بود و مي‌تونست به مردم هشدار بده؛ اما اين موضوع رو اكيدا محرمانه نگه داشتن.»
عظمت و بزرگي كار آلكسيويچ در نوشتن صداهايي از چرنوبيل در چيدمان كلماتي است كه در نهايت حزن، حسرت‌ها، خشونت‌ها و نوميدي‌هاي مردمي را بازتاب مي‌دهد كه يك عمر با اين احساسات ضدانساني زندگي كردند. انعكاس اين تجربيات تلخ در قالب صداهايي كه سال‌ها مسكوت مانده بود، باعث شد تا انسان معاصر يك بار ديگر خود را نسبت به خويشتن خود خائن تلقي كند. مصاحبه‌هاي مونولوگي اين كتاب مثل زخمي زبان بازكرده، بارها ذهن خواننده را به نقطه‌اي معطوف مي‌كند كه اين مردم ستمديده به دست دشمن خانگي، آن دوران را چگونه از سرگذرانده‌اند.
نويسنده كتاب در همان بخش اول كتاب، «سرزمين مردگان»، در گفت‌وگو با يكي از بازماندگان آن فاجعه، به شكلي كاملا ملموس پرده از يك بي‌عدالتي بزرگ برمي‌دارد: «من چي مي‌تونم بگم به شما؟ من تمام زندگيم رو سخت كار كردم. صادقانه و شرافتمندانه. اما عدالت و انصافي نديدم. خداوند نعمت‌هاشو پخش مي‌كرد و وقتي نوبت من رسيد چيزي نمونده بود. اوايل منتظر بودم مردم برگردن. فكر مي‌كردم برمي‌گردن. هيچ‌كس نگفت براي هميشه رفتن. اونا گفتن فقط براي مدتي رفتن. اما الان ديگه فقط منتظر مرگم. مردن بيشتر از اينكه سخت باشه، ترسناكه. اينجا كليسايي نيست و كشيش هم نمياد. نخستين باري كه گفتن ما آلوده به راديواكتيو شده‌ايم فكر مي‌كرديم اين يه بيماريه كه هر كي بگيره سريع ميميره. اما اونا گفتن نه نه، اين چيزيه كه توي زمينه و از زمين درمياد اما شما نمي‌تونيد ببينيد.»
«صداهايي از چرنوبيل» تبديل صدا به كتاب است. همه قهرمانان، عواطف، احساسات و رويدادهاي كتاب واقعي هستند. نويسنده كتاب در يكي از مصاحبه‌هايش مي‌گويد: «كتاب‌هاي من در كشورهاي مختلفي چاپ و منتشر شده است اما در كشور خودم بلاروس هرگز چاپ نشدند. در حكومت لوكاشنكو هيچ‌يك از كتاب‌هاي من منتشر نشدند. اما من به نوشتن درباره تقابل مردان كوچك با مدينه‌فاضله بزرگ ادامه خواهم داد.» جاي‌جاي كتاب پر است از سطرهاي تكان‌دهنده: «جهان به دو بخش تقسيم شده است: يك طرف ماييم؛ چرنوبيلي‌ها و طرف ديگر شما ايستاده‌ايد؛ ديگران. دقت كرده‌ايد؟! اينجا كسي نمي‌گويد روسي، بلاروسي يا اوكرايني است. ما خودمان را چرنوبيلي مي‌ناميم. ما چرنوبيلي هستيم. انگار مردمي ديگريم؛ ملتي نو.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها