گزارش «اعتماد»
از زندگي معلمي
دكتر غلامحسين شكوهي
شكوه معلمي
گروه صفحه مدرسه «اعتماد»| بهار امسال هم يك معلم ديگر چهره بر خاك كشيد. استاد غلامحسين شكوهي، دانشآموخته علوم تربيتي و نخستين وزير آموزش و پرورش پس از انقلاب در دولت مهندس بازرگان و از چهرههاي ماندگار از ميان اهالي علم و دانش و تعليم و تربيت رفت.
به اين بهانه در اين شماره از صفحه مدرسه نگاهي گذرا مياندازيم به ابعاد زندگي اين استاد تعليم و تربيت و معلم برجسته تا ابعاد معلمي را در آيينه زندگي مردي به تماشا بنشينيم كه تا آخر بر معلم بودنش افتخار ميكرد. اميد است تجربه و دانش او به همت دوستداران و علاقمندان اين استاد و دلسوزان حوزه تعليم و تربيت از زير خاك جوانه زند و قدري نظام آموزشي ما را ياري رساند.
شكوهي از خوسف تا سوييس
غلامحسين شكوهي در سال 1305 در شهر خوسف بيرجند متولد شد. وي درسال 1311 به مدرسهاي در شهر خوسف رفت و در سال 1323 با رتبه ممتاز از دانشسراي مقدماتي فارغالتحصيل شد، سپس به روستاي خود براي آموزش بچههاي روستا بازگشت و در سال 1327 ديپلم كامل ادبي را اخذ كرد. بعد از گذراندن دوره سربازي در سال 1322 وارد دانشسراي عالي در تهران شد و در سال 1335 در رشته ادبيات فارسي با رتبه اول فارغالتحصيل شد و با بورس تحصيلي و بعد از ازدواج عازم سوييس شد. در سال 1340 بود كه غلامحسين شكوهي در رشته علوم تربيتي مقطع دكتري از دانشگاه ژنو سوييس فارغالتحصيل شد. از استادان وي ميتوان به استاداني چون «پياژه» و «دوتران» در دانشگاه ژنو اشاره كرد. ژان پياژه، استاد بسياري از چهرههاي نامي معاصر ايران در حوزههاي علوم اجتماعي بوده است. اندكي پيش از غلامحسين شكوهي، كساني چون كاردان، دكتر منصور، دكتر و خانم دكتر دادستان از انستيتوي ژان ژاك روسو مدرك دكتراي تعليم و تربيت را اخذ كردند.
از استادي تا وزارت، از تدريس تا تحقيق
وي در سال 1341 به عنوان كارشناسي اداره كل مطالعات و برنامه و سپس رياست اداره تحقيق و ارزشيابي در سال 1345 به فعاليت پرداخت.
در سال ۱۳۴۵غلامحسين شكوهي با عنوان استاديار به دانشكده علوم تربيتي دانشگاه تهران منتقل شد جايي كه علاوه بر ۲۷ سال تدريس موفق و سازنده، سالهايي را به كارهاي اجرايي از جمله مديريت گروه و رياست دانشكده علوم تربيتي پرداخت. شكوهي همچنين نخستين وزير آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران است.
پس از استعفا در كنار تدريس دانشگاهي، رياست شوراي عالي آموزش و پرورش را براي مدت يك دوره چهارساله بر عهده داشت.
در سال ۱۳۶۵ شكوهي به مدت يك سال براي استفاده از فرصت مطالعاتي به ژنو اعزام شد و در دفتر بينالمللي تعليم و تربيت وابسته به سازمان يونسكو به تحقيق و مطالعه پرداخت.
وي معاونت رييس دانشكده علوم تربيتي تا سال ۱۳۷۲ را برعهده داشت.
بينش و نگرش معلمي استاد شكوهي
غلامحسين شكوهي به تدريس عملي در رياضيات و بيشتر رشتههاي درسي اعتقاد داشت. شكوهي كودك را در نظام تعليم، كانون توجه قرار ميدهد و شرط لازم معلمي را پذيرش كودك به عنوان انساني مستقل و داراي ويژگيهايي ميدانست كه بايد آنها را شناخت و سپس به پرورش و آموزش او پرداخت.
او تفاوتهاي فردي در كودكان را اصلي انكارناپذير دانسته و در اين باور بودكه هرگاه به اين تفاوتها در نظر و عمل تن ندهيم، در مسير كار خود توفيقي نخواهيم داشت.
شكوهي اضافه ميكند: «درد بزرگ ما در عرصه تعليم و تربيت اين است كه معلمان و دانشآموزان خيلي زحمت ميكشند ولي آن فايدهاي كه بايد بهدست نميآورند و آن هم ناشي از روش تدريس اشتباه است، ما چون عجله داريم زود برسيم، هرگز نميرسيم. گاهي اتفاق ميافتد كه بچهها بگويند اسفند ماه دروس را دوره ميكنيم. براي چه اسفند ماه دوره ميكنند؟ براي اينكه عجله دارند. عيب بزرگ اين است كه سوال و جواب را خودمان به دانشآموزان ميدهيم و حال اينكه بايد بگذاريم آنها مجال فكر كردن داشته باشند.
پياژه ميگفت: هر وقت بچهها از من سوالي ميكردند، ميگفتم: خودت چه فكر ميكني؟ بچه جواب نميداد و پس از مدتي دوباره همان سوال را ميپرسيد، اما اين مرتبه با اطلاعات بيشتري سوال را ميپرسيد و اين باعث تفكر ميشد.»
معلم را ركن اساسي تعليم و تربيت ميدانست
دكتر شكوهي از نظريهپردازان تراز اول كشور در زمينه مسائل تعليم و تربيت بود. تجربه طولاني شصت ساله معلمي را نيز پشتوانه خود داشت. او در ارايه و بيان نظرات خود همواره جنبههاي علمي جريان تعليم و تربيت را وجهه اصلي نظر قرار ميداد و هدف از طرح يافتههاي علمي را كاربرد آنها در حيطه عمل ميدانست. شكوهي معلم را ركن اساسي تعليم و تربيت و تربيت معلم را اولويت نخست نظام آموزش و پرورش ميدانست. به اعتقاد او اصلاح روشهاي تربيت معلم در كشور، نخستين گامي است كه بايد برداشته شود. اولويت بعدي را براي روشها و برنامههاي آموزش و پرورش قايل بود. او معتقد بود روشها و برنامهها بايد با توجه به طبيعت آدمي و خصوصيات اجتماعي و فرهنگي مردم تنظيم و ارايه شود و در نهايت بتواند افرادي مفيد و منطبق با نيازهاي اجتماعي آماده كند.
آثار ماندگار و قلم جاويدان
در طول اين سالها شكوهي علاوه بر تدريس، به تحقيق و تاليف و ترجمه آثار مهمي در حوزه تعليم و تربيت پرداخت. از آن جمله است: روش آموختن حساب و هندسه، تعليم و تربيت و مراحل آن، تعليم و تربيت (كه اين كتاب تاليف امانوئل كانت، فيلسوف و نظريه پرداز صاحبنام آلماني است كه توسط شكوهي دو بار به فارسي ترجمه شده است)، مباني و اصول آموزش و پرورش، مربيان بزرگ (تاليف ژان شاتو، استاد روانشناسي و تعليم و تربيت دانشگاه بردو) همچنين غلامحسين شكوهي بيش از شصت مقاله علمي در نشريات دانشكده علوم تربيتي فصلنامههاي تعليم و تربيت مجله روانشناسي و برخي نشريات تخصصي به چاپ رسانده است. او همچنين در يك فرصت مطالعاتي كه در ايالت ايلي نويز امريكا ميگذرانيد، دو مقاله با عناوين «ارزش مكاني» و «تدريس كسر متعارفي» نيز به زبان انگليسي نگاشته كه در نشريه علمي
Arithmetic Teacher به چاپ رسيده است.
«شكوه معلمي» و آموزههاي ارزشمند آن
محمدرضا نيكنژاد، آموزگار: از سكانداري دو تن بر وزارت آموزش و پرورش همواره بر خود باليدهام. دكتر حسابي در دوران دولت ملي دكتر مصدق و دكتر شكوهي نخستين وزير آموزش و پرورش انقلاب اسلامي. از نامدارترين فيزيكدان ايراني در جامه وزارت كه بگذريم، دكتر غلامحسين شكوهي چهره ماندگار آموزش و پرورش و داراي چندين كتاب، چندده نوشتار، پژوهش و ترجمه در زمينه آموزش، بيگمان يكي از دانشمندترين وزيران آموزش و پرورش كشور به شمار ميآيد. دوران مديريت اجرايي او به عنوان يكي از درخشانترين ستارگان آموزشي كشور ديري نپاييد و خورشيد تواناييها و دانشاش به سرعت ناپديد شد و آموزش و پرورش از او محروم. در مراسم ختم اين بزرگمرد، كتابي به شركتكنندگان داده ميشد به نام «شكوه معلمي» به كوشش: «محمد دشتي و محرم نقيزاده». اين كتاب كه دفتر مركزي مرآت منتشر كرده گذري كوتاه اما دلچسب بر زندگي استاد است. كتاب پر است از نكتههاي آموزنده فردي و البته معلمي در زندگي اين پير و الگوي آموزشي كشور. در بخشي از كتاب از زبان او ميخوانيم كه «من عاشق معلمي بودم، من 80 سال زندگي كردهام و 57 سال معلم بودهام و هرگز پشيمان نشدم. هرگز آرزوي فلان سمت و رياست را نكردم. يك بار هم تقدير، مرا به كاري كشاند [منظور وزارت آموزش و پرورش است] كه شش ماه بعد رها كردم و به كلاس برگشتم...» (ص 155) و در بخشي ديگر از زبان محمدرضا نيستاني، شاگرد پيشين شكوهي و استاد كنوني دانشگاه اصفهان ميخوانيم كه «شكوهي به جوهر انساني خيلي احترام ميگذاشت. هيچگاه يادم نميرود كه هرگاه براي كاري به دفتر كارش ميرفتم، جلوي پاي دانشجويي كمسن وسال همچون من بلند ميشد... به نظر من شكوهي از نام و نشان و آوازه دهر شدن گريزان بود. شايد هم دليل آن اين نگاه فلسفي باشد كه مولانا ميگويد: هركه را مردم سجودي ميكنند/ زهرها در جان او ميآكنند. (ص 142) اما شايد شاهكليد ديدگاه دكتر شكوهي درباره معلم و معلمي بندي باشد كه در پشت جلد كتاب آمده است. «معلم كاتاليزور است، كاتاليزور! اينجاست كه كانت ميگويد: بشر تنها با تعليم و تربيت آدم تواند شد! گويي دست خداست كه از آستين معلمان راستين درآمده است. معلمان كار خلقت را تمام ميكنند، اينكه مشمول اين مزايا باشيم دو شرط دارد؛ يكي تخصص و ديگري اخلاص! دانستن چيزي براي تدريس آن كافي نيست! دانستن مطلبي چيزي است و تدريس آن چيز ديگر». اما امروزه كمتر الگويي مانند شكوهي با همه ارزشهايش براي ما معلمان برجسته است. شايد دليلش اين باور نيستاني باشد كه ميگويد: «من هم اعتقاد دارم كه بايد براي مشكلات– معيشتي و تامين نيازهاي معلمان- چارهاي انديشيده شود تا بتوان از وجود معلماني مانند شكوهي با قاطعيت سخن گفت.» (ص 145) به هر روي درگذشتش براي
آموزش و پرورش نه پايان او بلكه آغاز پر«شكوهي» از معلمي است. اميد كه ما معلمان بتوانيم او را بيش از گذشته بشناسيم و از او بياموزيم.
او به تعداد شاگردانش زنده است
سيدمحمد مرد، دانشجوي استاد شكوهي: كافي بود در كلاسش بنشيني، بيآنكه بخواهي تو را ميبرد تا كوير تفتيده خوسف، كافي بود در كلاسش بنشيني تا تو را ببرد بنشاند در محضر پياژه در سوييس، كافي بود در كلاسش بنشيني تا تو را ببرد به قرن هفتم ببرد به عمق مفاهيم تربيتي بوستان سعدي، پيرمرد با ادبياتي فاخر، جملاتي حساب شده تو را مسحور سرزمين كهن و داشتههاي فرهنگيات ميكرد. ايستاده و با احترام از استادانش سخن ميگفت، از مربيانش از مادرش كه مربي نخستينش بود. او مربيان بزرگي را درك كرده بود، اصول و مباني را از دكتر هوشيار و كريستين اشتاينر آموخته بود، پيچيدهترين مفاهيم و تناقضات تربيتي را به سادهترين شكل ممكن با زبان خاطره و تركيب تجربه زيستهاش روايت ميكرد.
دكتر غلامحسين شكوهي با لباسي همواره اتوكشيده و آراسته سر وقت در كلاس حاضر ميشد، تو گويي كه هر كلاس حكم ضيافتي را برايش داشت، روز معلم بود. يك صبح معطر ارديبهشتي گلها روي ميزش جلوهگري ميكردند، همواره از جايگاه و نقش بيبديل معلمان سخنها ميگفت، منتظر بوديم كه استاد زبان به ستايشگري معلم بگشايد، چند قدمي طول كلاس را طي كرد. ابروان پرپشتش را در هم كشيد. نفس عميق فرو دادهاش را از دهان بيرون داد. خيره شد به ما و گفت: «در همين روز معلم برخي معلمان را بايد چوب زد.» ما كه معلم بوديم گر گرفتيم از خجالت. «زهرا دختر بچهاي است كه جلوي خانه دوستش اين پا و اون پا ميكند كه ليلا زود باش مدرسه دير شد. لباس تميزش را پوشيده و با اشتياق به كلاس اول ميرود. سالها بعد ما در مدرسه خلاقيت و شادي را از او ميگيريم. نشاطش را تباه ميكنيم. تبديلش ميكنيم به ماشين حساب و حافظه متحرك. «ما بچهها را نفله ميكنيم» سكوت ميكند استاد شكوهي.
دستهايش را به هم ميمالد و از پنجره كلاس به بيرون نگاه ميكند. با صداي آهسته و رمز آلودي رازي را به ما ميگويد: «ما بلد نيستم درس بدهيم، كودك فكر ميكند خنگ است و بيلياقت.»
آرام ميشود. به آهستگي و اقتدار تا انتهاي كلاس ميرود. با صداي رساتري ميگويد:
«بچهها گل هستند، برخي گل نرگس، برخي گل مريم، هر كودكي مراقبت خاصي ميخواهد تا شكوفا شود.»
از تربيت طبيعي روسو ميگويد. از مراحل رشد شناختي كودك در مكتب شناخت گرايي، از اصول تعليم و تربيت سخن ميگويد و سخنانش چنان پاكيزه و منظم است كه ناچار ميشوي به سكوت.
او حاصل حوصله و دقت در فهميدن است. او دشمن تعجيل و تغييرات ناگهاني در نظام تربيتي است.
او هنوز با اقتدار با چشماني نافذ به من كه تبسمي بر لب دارم خيره ميشود و ميگويد: «زندگي را جدي بگير.» او آخرين معلم جدي من بود. كسي كه بعد از 65 سال معلمي از معلمي خود خرسند بود. او بهتعداد شاگردانش زنده است. او شكوه معلمي در نظر گاه نسل ما است.