ابعاد معلمي دكتر شكوهي
مسوول گروه صفحه مدرسه
شهين دخت ميان دشتي
دكتر غلامحسين شكوهي يكي از نخبگان حوزه تعليم و تربيت كشور بود كه به جز عده معدودي، بيشتر به جايگاه و ارزش اين سرمايه ملي توجه چنداني نداشتند. دكتر شكوهي از خود الگويي از معلمي ارايه داد كه به نظر ميرسد توجه به ابعاد اين الگوي عملي در شرايطي كه حرفه معلمي ازجهات مختلف به شدت آسيب ديده است، خالي از لطف نيست. عشق معلمي؛ دكتر شكوهي وقتي معلمي را برگزيد و در محروميت جنوب خراسان اين راه پرپيچ و خم را براي زيستن برگزيد، در دل و ذهن خويش عشقي به معلمي را ايجاد كرده بود كه نزديك به يك قرن دوام آورد، عشقي كه تا زنده بود در او فوران ميكرد و هر جا او را ميديدي قبل از هر چيزي شعلههاي اين عشق جلوهگر ميشد،اما او در همان ابتداي راه فهميد كه براي معلمي عشق كافي نيست.
دانش معلمي؛ دكتر شكوهي كه به شدت علاقمند مطالعه و كسب علم و دانش بود به دليل عشق و علاقه عميق به تربيت، تصميم گرفت تا در اين زمينه جدي وارد شود و به همين دليل راه اروپا را در پيش گرفت تا در گسترده وسيعتري دانش تربيتي خود را جستوجو كند. او شاگردي انديشمندان بزرگي همچون ژان پياژه را تجربه كرد و علوم تربيتي را به معناي واقعياش آموخت تا حدي كه خود از صاحبنظران اين حوزه شد؛ حالا عشق معلمي او با ستون دانش معلمي كاملتر شده بود.
نگرش معلمي؛ شكوهي به حرفه معلمي نگاه خاصي داشت. به شاگردان و اطرافيان خود همواره توصيه ميكرد از منظر معيشتي به معلمي نگاه نكنيد. او ميدانست اين نگاه هم به معلمي آسيب ميزند و هم به معيشت معلم؛ شايد او بر اين عقيده بود كه مسوولان بايد چارهاي براي معيشت معلم بينديشند تا او فارغ از نگرانيهاي روزمره زندگي فقط معلمي كند.
بينش معلمي؛ استاد شكوهي نشان داد كه يك معلم متكي بر عشق، دانش و نگرش معلمي بايد داراي يك بينش دروني شده نسبت به حرفه معلمي باشد. بينشي كه انساندوستانه و مبتني بر انسانشناسي و به دور از افراط و تفريط باشد. او الگويي از يك معلمي بود كه تربيت انسان را در ذيل چنين بينشي پي گرفت.
منش معلمي؛ به گواه نزديكان، شاگردان و كساني كه حتي محدود و معدود با ايشان ارتباط داشتند او در گفتار و كردار هم يك معلم بود. گويا همه جا را كلاس درس و موقعيت آموزشي ميديد و انگار هميشه در حال معلمي است. او براي خود وظيفه و نقشي را تعريف كرده بود كه هيچگاه فراموش نميكرد كه يك معلم است و منش معلمي را جلوهگر ميساخت، منشي كه آدمي را واميداشت به معناي واقعي كلمه به او بگويد استاد.مهارت معلمي؛ كلاسهاي درس او يك كارگاه آموزشي بود. براي شيوههاي تدريس، برنامهريزي آموزشي و روشهاي انگيزشي، ايفاي نقش معلمي او به اتكاي عشق، دانش، نگرش، بينش و منش معلمي با مهارتهاي حرفهاي چنان تصويرگر يك معلم به معناي واقعي كلمه بود كه كمتر شاگردي از درس و كلاس او خسته ميشد و اين يك معجزه نبود و او نيز ادعاي اعجاز هم نداشت اما ثابت كرد كه معلمي در چنين ابعادي معنا و مفهوم مييابد. شايد تاسفبار باشد اگر ادعا كنيم متاسفانه به دلايل مختلف نظام آموزشي ما و ساختار آموزش و پرورش ناتوان است از اينكه در فرآيند جذب و نگهداري و ارتقاي معلمان به اين ابعاد توجه كند و اگر ارزيابي مبتني بر اين ابعاد صورت گيرد بيترديد نتايج تاسفباري به دست خواهد آمد؛ لذا به نظر ميرسد الگوهايي همچون دكتر شكوهي سندي هستند براي اين ادعا كه ميشود معلمي را با تمام ابعادش جستوجو كرد.