انزواي نخبگان و فقر تئوريك
كارشناس ارشد مديريت آموزشي
محمد داوري
يكي از عوامل مهم و حياتي براي يك سازمان و نهاد، پشتيباني نظري و تئوريك است. هر سازماني بر مبناي اصول نظري خاصي مبتني بر كاركرد مورد نظر تاسيس ميشود و مسوولان قبل از تاسيس، متكي بر توجيهات نظري، اقدام به تاسيس آن نهاد يا سازمان ميكنند.
سازمانها و نهادها مانند موجودات زنده، در سيري از تولد و رشد و بلوغ ادامه حيات ميدهند و در بستري طبيعي، متناسب با كاركرد خود در صورت سازگاري به داد و ستد ميپردازند و با موجه معرفي كردن خود به حياتشان استمرار ميبخشند.
آنچه مانع ايفاي نقش يك سازمان يا نهاد ميشود و ممكن است به مرگ آن منجر شود يكي ناتواني موسسات آن در تشخيص تناسب سازمان و نهاد با بستر سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي است كه باعث ميشود پس از تولد و قبل از بلوغ از بين برود و ديگري ضعف مديران است كه بهرغم وجود متناسب، يك سازمان دچار ناكارآمدي و به تبع آن مرگ تدريجي ميشود. اما در كنار اين دو عامل يك عامل اساسي و حياتيتر وجود دارد كه عدم توجه به آن، سازمان و نهاد را گرفتار مرگ تدريجي ميكند وحتي ممكن است به ظاهر زنده باشد اما نهتنها كاركرد مثبتي نداشته بلكه مخرب نيز باشد.
اين عامل مهم و حياتي تزريق نظري و تئوريك است. يك سازمان و نهاد زنده و پويا به طور مستمر مانند يك گياهي كه به نور، آب و اكسيژن نيازمند است براي رشد و بقا به شدت نيازمند پشتيباني نظري و تئوريك و به روزرساني در اين راستا است.
در دنياي پرتحول امروزي اين نياز بيش از گذشته حياتيتر است چرا كه تغييرات آنقدر سريع و گسترده است كه در صورت هماهنگ نشدن نهادها و سازمانها با آن به طور قطع كاركرد و فلسفه وجودي آنها زير پرسش خواهد رفت.
حال يك سازمان و نهادي مانند آموزش و پرورش كه كارش تربيت انسانهاست در اين زمينه از حساسيت بيشتري برخوردار است. فلسفه و سبك زندگي و شرايط زندگي در هر نسلي نسبت به نسلهاي قبل تفاوتهاي فاحشي
مييابد و اين تغييرات، تفاوتها، انتظارات را هم تغيير ميدهد، بنابراين نظام آموزشي بايد چنان پويا و منعطف باشد كه بتواند به اين انتظارات متناسب، پاسخ دهد.
يكي از شروط لازم براي توانمندي در پاسخگويي، برخورداري از پشتيبانيهاي نظري و تئوريك است كه اين مهم نيز در گرو مشاركت فعال و با انگيزه نخبگان حوزه علوم تربيتي و پيشكسوتان اين عرصه است؛ كساني كه دانش، مهارت و تجربه ارزشمندي دارند و اين گنجينه سرمايهاي است كه بايد براي رفع فقر نظري و تئوريك نهاد آموزشي مورد استفاده قرار دهند.
درگذشت استاد غلامحسين شكوهي و تشييع مظلومانه و غريبانه وي و سكوت يا كمتوجهي رسانهها به ويژه رسانههاي حاكميتي و دولتي يكي از حوادث دردناك روزهاي گذشته بود كه ميتواند بيانگر اين واقعيت باشد كه متاسفانه نخبگان حوزه تعليم و تربيت در انزوا به سر ميبرند و اين انزوا و غيبت موجب شده است تا نهاد آموزشي ما از فقر نظري و تئوريك رنج ببرد.
شايد اگر مسوولان به اين پرسش پاسخ قانعكنندهاي بدهند كه از اين دانشآموخته علوم تربيتي كه 70 سال معلمي كرده است و تجربه مديريت ارشد را هم در كارنامه خود دارد چه استفادهاي بردهاند؟ انتقاد وارد شده در اين يادداشت بجا نباشد.