دمي با درگذشتگان
اسماعيل كهرم
مشاور رييس سازمان محيط زيست
سالها بگذرد همي كه گذر نكني سوي مرقد پدرت
تو براي پدر چه كردي باز كه همين چشم داري از پسرت؟
«سعدي»
قدرداني از در گذشتگان از نشانههاي ارزشمند روحيه سپاس در يك ملت است. در هنگ كنگ زيبا و پرجمعيت به يك گورستان در روزهاي تعطيل رفتم. تعداد زيادي مقبره خانوادگي ديدم كه اعضاي خانواده آنها كه دفن شده بودند در آن گرد آمده بودند. با خنده و روحيهاي شاد به يادآوري از درگذشتگانشان يك روز تعطيل را ميگذراندند.
به سمت يكي از آنها رفتم. ديدم مشغول يك بازي چيني بودند كه متوفي نيز در آن نقش داشت. با متوفي خود مانند يك فرد زنده در ارتباط بودند و حين بازي داستانهاي شاد از او تعريف ميكردند و ديگران از شيرينكاريهاي او در حين زندگي به وجد ميآمدند و برايش آرزوي آمرزش ميكردند!
يادم آمد حدود بيست سال پيش كه پس از مدت مديد از اروپا به ايران بازگشتم يكي از دوستان قديم به ديدنم آمد. مقداري پول با خود آورده بود. به من داد و گفت «وقت ندارم، پدرم فوت شده و به دليل كثرت كار اجازه انجام تشريفات را ندارم. بيا و تو اين مراسم را تقبل كن.» به راستي شاخ درآوردم. مگر ميشود كه كسي وظيفه خود را نسبت به پدر عزيزش كه بعد از خداوند به او زندگي بخشيده تنها پرداخت پول بداند؟ نه تاسفي، نه حسرتي و نه احساسي در دست دادن عزيزي! باور نميكردم. چندي قبل بر روال معمول به قطعه 38 بهشتزهرا رفتيم. عزيزانم را به اين قطعه سپاردهايم و گاهي به ديدار آنها ميرويم و موجب تسلي خاطر ما ميشود. انسان موجود عجيبي است. عزيزاني كه تا ديروز با ما بودند به گورستان ميبريم آنها را زير خروارها خاك ميگذاريم، از آنها جدا ميشويم به رستورانهاي مجلل ميرويم و مينشينيم و حسابي ميخوريم و از اين ضيافتها در سوم و هفتم و... برقرار ميكنيم! عجب، در بهشتزهرا، اينجا و آنجا نيمكتهايي وجود داشت كه افراد مسن روي آنها مينشستند و دمي و ساعتي در حضور عزيزان خود بودند. با كمال تاسف اين نيمكتها جمعآوري شدهاند و آنها كه نميتوانند بايستند و يا روي زمين بنشينند بايد اقامت خود را در بهشت زهرا كوتاه كنند. ظاهرا مديريت بهشت زهرا ميل ندارد كه مردم با عزيزان خود به راحتي خلوت كنند!
اي كاش مديريت بهشت زهرا يا آرامستانهاي ديگر سعي در زيبا كردن اين فضاها ميكردند تا با نصب نيمكت آسايش بازديدكنندگان را فراهم كنند.
گورستانهاي اروپايي از زيباترين مناطق شهرها هستند. شنيدهام بزرگي گفته اگر دلتان گرفت به گورستان برويد ولي چنين گورستاني بايد از نظر ظاهر دلپذير باشد تا غم را از دل بزدايد. با كاشت درختان سرسبز و زيبا و مهندسي فضا ميتوان چنان محيطي را فراهم كرد كه به راستي موجب انبساط خاطر شود.
گريزي به محيطزيست
نيست در لوح دلم جز الف قامت يار
چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
چه كنم كه محيط زيست هم افكار و احساساتم را در ظرف بيش از چهار دهه احاطه كرده، تصور كنيد پهنهاي مانند بهشت زهرا اگر با گياهان مناسب پوشيده شود چه تاثيري بر هواي كلانشهرها خواهد گذاشت. تصور كنيد كه در ازاي هر قبر يك گياه غرس شود آن وقت چهره آرامستانها چطور به نظر خواهد آمد. ديدهام كه برخي خانوادهها بر سر مقبرههاي عزيزشان درختي كاشتهاند و بعد از مدت كوتاهي شاهد خشك شدن آن درخت بودهاند. چه اشكالي دارد كه آرامستانها هزينه ايجاد و نگهداري فضاي سبز را از صاحبان قبور اخذ و گورستان را تبديل به گلستان يا جنگل كنند من فكر ميكنم سازمان گورستان بايد در جهت زيباسازي و نيز رفاه بازديدكنندگان (نصب نيمكت در فضاهاي مناسب يا محل رنجوري) تلاش بيشتري معمول دارند.
همينجا بايد بگويم كه از نظر اطلاعات و كمك به بازديدكنندگان و نظم و ترتيب امور، به طور قطع سازمان بهشت زهرا در ايران يگانه است و آدم آرزو ميكند كه اي كاش همه دستگاهها اينقدر سازمان يافته و منظم عمل ميكردند. من ميدانم كه اگر سازمان بهشت زهرا اراده كند ميتواند بهشت زهرا را تبديل به يك جنگل كند. اگر چنين اقدامي صورت گيرد ميزان ريزگردها كه تهران را به زانو درميآورد به اندازه زيادي كاهش خواهد يافت. در نظر بگيريم كه هر هكتار از جنگل در سال 5/7 تن ريزگرد را جذب ميكند! 5/7 تن!
يك مجلس يادبود منحصربهفرد
صداي اساماس همراهم را شنيدم، يك آگهي دعوت به يك مجلس يادبود برايم ارسال شده بود از طرف يك دوست و سرور فرهيخته كه نوشته بود به مناسبت بيست و پنجمين سال درگذشت پدرم، مجلس يادبودي به نام ايشان در روز عيد سعيد فطر برقرار است، شما هم شركت فرماييد! عجب بعد از بيست و پنج سال براي متوفي مجلس يادبود برگزار ميشود آن هم از طرف فرزندانش! با كمي تعجب روز عيد فطر را به اين مجلس رفتم. سالن مراسم در باغ مصفايي قرار داشت. سالن گنجايش حدود 200 نفر را داشت شخصيتهاي علمي،اجتماعي و بزرگان مملكتي. با خواندن دفتر خاطرات سيد محمود مرحوم متوجه شديم كه ايشان از فرزندانش خواسته بود كه در بيست و پنجمين سال درگذشت خود چنين مجلسي از اقوام و نسلهاي گوناگون از آنها كه او را ديده بودند و آنها كه در بيست و پنج سال اخير به دنيا آمده بودند، گردهم آورند. دفتر خاطرات مرحوم سيد محمود بعضا خوانده شد. ديدگاهها و چگونگي زندگياش از ابتدا تا تقريبا انتها. عكسهاي ايشان با خانواده به نمايش درآمد و قسمتهايي كه ايشان با صداي خوش مثنوي ميخواند پخش شد. چشمي نبود كه در آن سالن خشك باشد و در پارهاي از لحظات لبخند بر روي لبان مهمانان نقش ميبست. همه ما لذت برديم و برخي فكر كرديم كه ما چرا اموات خود را فراموش كرديم. البته نگرش ژرف سيد محمود كه بيست و پنج سال پس از مرگ خود را هم پيشبيني كرده بود قابل ستايش است، ولي ايشان ميدانستند كه بازماندگان ايشان اين خواسته را حتما مراعات خواهند كرد.ديد ژرف پدر و وفاداري فرزندان او يك بعدازظهر دلپذير و فراموش نشدني را براي اقوام و دوستان سيدمحمود، رقم زد. شايد بشود نتيجه گرفت كه ما بايد مواظب باشيم تا آخرين خواستههايمان را انتخاب شده و سنجيده بيان و شايد هم بتوان نتيجه گرفت كه ما حق نداريم اينقدر زود درگذشتگان خود را فراموش كنيم.