ميراث شجريان
نعمت احمدي
حقوقدان
يكي از مستشرقين گفته است، ايرانيان اين سعادت را دارند كه شعرحافظ را با زبان مادري درك ميكنند و من كه اين زبان را با تمام زواياي آن آموختم به يقين حلاوت شعرحافظ را به اندازه انساني عامي و ساده كه زبان مادرياش فارسي است درك نميكنم، شنيدن صداي استاد شجريان هم همين حلاوت را براي فارسيزبانان دارد، كيست كه بشنود صداي استاد را در الحان مختلف و همراه فرود و فراز صدا در دوردستهاي خيال به پرواز درنيايد، به باورمن ايران سرزمين شعرو موسيقي است و انطباق شعربا موسيقي در اين جغرافيا غيرقابل انكاراست. براي روشن شدن موضوع مجبور به شرح و بسط نظريهام هستم، اگر جهان را – غيرازامريكا كه دنياي جديدش مينامند – است درصفحهاي كاغذي جلويمان ترسيم كنيم در سمت راست آن چين و ژاپن و كره، منطقهاي با الفباي پرتعداد از حروف كه بعضا بيش از 300 حرف دارد اما موسيقي اين نواحي تك هجايي است. چين با جمعيت نزديك به دو ميليارد، خوانندهاي كه به زبان چيني ترانهاي خوانده باشد و از مرزهاي چين فراتر رفته باشد ندارد نميتوان گفت در چين خواننده خوشالحان كه دل و جان چينيان را به ترنم وادارد نداريم، موسيقيداني هم كه توانسته باشد مرزهاي اين كشور را با زيرو بم سازخود درنوريده باشد هم حداقل من نشنيدهام؛ هكذا ژاپن و كره و آن نواحي. جالب است بدانيم مركز نقشه جهان قديم – منهاي قاره جديد – ايران است، هرچه به مركز اين نقشه نزديكتر ميشويم فاصله بين موسيقي و شعر كم و كمتر ميشود و در شبه قاره هند ميشود به نوعي خواننده و نوازنده را تعقيب كرد، به اصوات كلامي موسيقي اضافه و از وسعت حروف الفبا، كاسته ميشود اما مركز نقشه كه به باورمن ايران است انطباقي باور نكردني بين موسيقي و شعر پيدا ميشود. موسيقي با حجم خود از پرده و ربع پرده با زيرو بمي كه ساز را به رقص واميدارد و از خشكپوست و خشك چوبي در ناباوري آوازي به گوش دل و جان مينشاند كه به هر زبان كه بشنويم – آواي دوست – است غزلي از حافظ را استادي در راست پنجگاه ميخواند و ديگري در مايه دشتي و آن سوتر در چهارگاه، گويي حضرت حافظ به سفارش هريك از موسيقيدانان اين غزل را در مايهاي كه سفارش داده است سروده – ازايران يعني مركز جهان به زعم من هرچه دورتر ميشويم و به سمت چپ نقشه يا غرب جهان ميرويم تناسب شعرو موسيقي بههم ميخورد. در غرب بتهوون، موتزارت، شوپن و دهها موسيقيدان ديگر...
با سمفونيهاي آسماني خود جهاني را به حركت درميآورند، سادگي زبان با گستردگي موسيقي در غرب نقطه مقابل وسعت زبان و سادگي موسيقي در شرق است. استاد شجريان را بايد در ميانه ميدان جهان و در ملتقاي موسيقي و شعر به نقد نشاند آناني كه با استاد آشنايي دارند ميدانند اوست كه شعرآواز و ترانه را انتخاب ميكند، آنجا كه بازخواني آثارگذشتگان را كرده از اين قاعده مستثني هستند و آنجا كه بايد شعر ترانه و آواز انتخاب شود اين استاد است كه از قبل شعررا انتخاب كرده است وسعت مطالعات ايشان در ادب فارسي را ميرساند، شعرشناسي كه اساتيدي همانند دكتر شفيعي كدكني و هوشنگ ابتهاج ناموراني كه در قيد حياتند و تاييد ميكنند كه استاد شجريان شعرشناس است و تفاوت او با اساتيد ادبيات فارسي در اين است كه او علاوه بر شعر، موسيقي را هم با پوست و گوشت و استخوان خود حس كرده و ميشناسد و لحن موسيقايي اشعار قدما را در ترازوي ذهن موسيقيشناس خود توزين ميكند و خروجي آن بيش از 400 قطعه است كه نميتوان يكي را برديگري ترجيح داد مگر زمانشناسي استاد كه شعر را به تناسب زمان و مكان انتخاب كرده است. وقتي در دهه شصت به نوعي رخوت حاكم بر روابط اجتماعي را به لحاظ وقوع جنگ و بمبارانهاي گاه و بيگاه دشمن در آسمان آبي كشورمان نظارهگر بوديم. از دوستي گم شده ميگويد و از ياران رفته. دوستي كي آخرآمد، دوستداران را چه شد. يا وقتي كه سرها را در گريبان ميبيند به سراغ دفتر زمستاني مهدي اخوانثالث ميرود و شعر زمستان را مناسب زمان و مكان و حال و هواي روز تشخيص داده و زمستانخواني ميكند، خسته از تقابل و درگيريها خطاب به شنونده فرياد ميزند: تفنگت را زمين بگذار، بيزاري خود را ازتفنگ آماده شليك به گوش همگان ميرساند. وقتي مصائب زمانه را دورتا دور خود ميبيند ميخواهد - هواري بزند - و - به تنگ آمدنش را - در آوازي آسماني فرياد ميزند به سراغ شاعراني ميرود كه مخصوص خواصند و مردم عامي و عادي با آنان سروكاري ندارند. عطارنيشابوري هرچند براي اهل دل – كشتي بادهاش بر شط خيال بادبان برافراشته و به گفته حضرت مولانا – هفت شهر عشق را گشته و ديگران هنوز اندرخم يك كوچهاند. اما مردم عامي و عادي او را از طريق خوانشهاي استاد شجريان شناختهاند و شاعراني ديگركه با يك موسيقي و آواز استاد گردو غبار زمان را از چهره خود زدودهاند. انتخاب شعر توسط استاد شجريان فرصت ديگري را ميطلبد و همراهي با نوازنده هم، در سفري كه با ايشان تا مزرعهام داشتم ميگفت... با خيلي از موسيقيدانان و آهنگسازان كار كردهام اما كار با محمدرضا لطفي چيزديگري است، درست مثل دو كشتيگير كه همه فنون كشتي را ميدانند و بر روي تشك با هم مبارزه ميكنند، وقتي لطفي مينوازد او را كشتيگيري ميدانم كه بايد با همه فوت و فن كشتي آماده باشم تا بر روي تشك يا همان سن با او به جدال و مبارزه بپردازم و ميگفت، ضبط شده كارهاي من با لطفي را نگاه كنيد، با همه وجود به سازش دل ميبازم و با همه توان بر شعر و كلمات آهنگين شعر همراهي ساز را دنبال ميكنم. موضوعي كه بايد اساتيد فن همانند استاد كلهرو استاد عليزاده به آن بپردازند – دريغ از لطفي، دريغ از مشكاتيان، اما ميراث جاوداني استاد شجريان نه بيش از 400 كاستي است كه بر قله رفيع موسيقي ايراني تا ابد خواهد ماند و همانند سعدي و حافظ كه غزل فارسي را آسماننشين كردند و ديگران خوشه چيناني هستند كه در همه عمر شايد بيتي يا مصرعي يا غزلي را تا دامنه كوه غزل سعدي و حافظ سروده باشند شاگرداني است كه در رأس آنان همايون شجريان است. فرزندي كه شاگرد است، شاگردي كه استاد است، استادي كه از كودكي آموخته و چه خوب شاگردي كرده است، ميراث شجريان مردمي كردن موسيقي فاخر سنتي ايران است در زمانه عسرت، زمانهاي كه با تاسف موسيقي وسيلهاي براي شهرت شده بود، اين شجريان بود كه ميراث گذشتگان را در فخامت كلام و صلابت ساز ديد و از كوچه باغهاي شعر و موسيقي به جايي رسيد كه امروزه تنها ميتوان گفت شجريان شجريان است. با همه وجود از خالق زيباييها سلامت او را آرزو كنيم.