جان تازه به سنت و ورزش چوگان بدهيم
عليرضا منشي ازغندي
مشاور فدراسيون چوگان
روزگار عجيبي را ميگذرانيم؛ سير تغييرات و تحولات و شتاب زندگي آنقدر شده كه اگر غافل از نوع و شكل و جهت تغييرات بمانيم قطعا از قافله دنيا عقب خواهيم ماند و «منقرض» خواهيم شد.
آيا قرار است بياطلاع از سرنوشت آينده، در اين تونل تاريك و بيخبر از فردايمان به پيش برويم؟ آيا قرار است تن به تغييرات بدهيم و گذشته را فراموش كنيم يا قرار است در مقابل اين تغييرات مقاومت كنيم؟ آيا پديده «تغيير» موقتي است و امكان بازگشت به سادگي گذشته وجود دارد؟ يا ما در سراشيبي تغييراتِ ناگزير زندگي هستيم، تغييراتي كه از شكل و چگونگي و جهت آن بياطلاع هستيم و هرگز به گذشته برنخواهيم گشت؟ به چه چيزي بايد بينديشيم؟ نگران چه «تغييري» بايد باشيم و نگران چه «تغييري» نبايد باشيم؟
فكر ميكنم اين سوالات در ضمير هر يك از ما، به گونهاي خاص و در هر حوزهاي كه در آن مشغول هستيم جريان دارد. عموم مردم در سالهاي قبل، از امكان ثبت جهاني آيينها و سنتها به نام كشور خود بيخبر بودند.
اگر در گذشته به اندازه كافي اطلاع داشتيم، بسياري از پديدههاي آييني ثبت شده امروز در دنيا را زودتر به نام خود ثبت كرده بوديم و ملت و فرهنگمان را در مقابل توفان «تغييرات» پايدار
كرده بوديم.
خود اين بيخبري ميتواند بخشي از آغاز فاجعه «انقراض» يك ملت به حساب آيد. بخش ديگر فاجعه، باخبر بودن از آن ولي منفعل نشستن و دست به كاري نزدن به بهانههاي مختلف است. يكي از اين سنتهاي مهم در خطر، سنت و ورزش «چوگان» است. دغدغهاي كه ظاهرا كاري هم از دست كسي برايش برنميآيد، اگرچه انتظارات مردم خاموش و بيصدا كماكان پابرجاست.
«چوگان» به عنوان يك سنت و ورزش قديمي ايراني به نام يكي از كشورهاي همسايه ثبت شده است و در روزگاري كه خبر اين اتفاق رسيد، موج هم راه افتاد و مردم متوجه شدند كشورهاي دور و نزديك براي به يغما بردن اين «آيين مليشان» دورخيز كردهاند، اما بعد اين موج هم به فراموشي سپرده شد. حال سوال اين است كه در چنين روزگاري و با چنين اهميتي براي ثبت ورزش «چوگان» به نام ايران چه بايد كرد؟
فدراسيون چوگان بايد بهصورت جدي و در عمل، زمان اندكي دارد كه نشان دهد «اين پديده «آييني، ورزشي» براي ايرانيان است و بايد به نام ما ثبت جهاني شود.
متاسفانه كسي نيست كه جانانه پشت اين «مطالبه» ايستاده باشد. برخي مثل فدراسيون چوگان هم كه براي آن ايستاده، توان و امكاناتش را ندارد و دستش خالي است و ديگراني هم كه مسووليت قانوني كار با آنهاست، كمبودها و مسائل خاص خودشان را دارند و برخي مسوولان بلندمرتبه بعضا اولويتهايشان فرق دارد.
چوگان يك ورزش و آيين فاخر، باشكوه و سنتي كاملا ايراني است كه با وجود فراموشي ظاهري از اذهان و اينكه در حال ربوده شدن است، كماكان در قلب عموم ايرانيان جاي دارد.
اشعار ايراني پُر است از تعابير و استعارههاي چوگاني، و نقاشيها، نگارگريها و كاشيكاريهاي سنتي در آن به وضوح ديده ميشود.
اين پرشتابترين ورزش تيمي و ايرانيترين ورزش دنيا تمامي مواد لازم براي توسعه و رشد و نمو را در ايران دارد و فقط به يك «ناجي» احتياج دارد.
از اين منظر به شبكههاي اجتماعي و گسترش كمپينهاي مردمي، نگراني آنها، دغدغهها و چشم به راه بودنشان براي يك «ناجي» توجه بيشتري بكنيم.
برخي از برندها و مديران نخبه و باهوش آنها توصيه مشاورين خود را جدي گرفتهاند؛ آنها از رفتن دنبال رويدادهايي از قبيل حاميگري امور خيريه و كارهاي عامالمنفعه و ورزشهاي گرانقيمت و امثالهم نااميد شده و متوجه شدهاند كه اين موضوعات به دليل هجوم رقبايشان اشباع شدهاند. قاعدتا چوگان توجه برخي از مديران هوشمند و گوش به زنگ برندهاي بزرگ كه تحولات و اخبار روز جامعه را رصد ميكنند را به خود جلب كرده است.
آنها تصميم گرفتهاند با همسو كردن اهداف خود و چوگان، نقش حامي و ناجي را در اين ورزش، بازي كنند و نتيجه آن را در شبكههاي اجتماعي دست به دست بچرخانند و نام خود را به گونهاي نوين مطرح كنند.
براي آنها حاميگري (اسپانسر شدن) و تيمداري يكي از اجزاي مهم و كليدي تبليغات است. پس طبيعي است كه چشم به چوگان و امتيازاتش دوخته باشند. خيلي هم خوب است، در اين مورد حرفي نيست چون بازي بُرد- بُردي در حال شكلگرفتن است. در چنين شرايطي لازم است فدراسيون با فراخوان گسترده و عمومي، فرصت برابر را براي رقابتي سالم بين صاحبان صنايع، تجار، سازمانها و برندها براي اخذ امتياز حاميگري (اسپانسرشيپي) در چوگان فراهم كنند. اجازه دهيد اين حركت آرام مثل خود بازي چوگان، مدبرانه و معقول شتاب گيرد. اگر «چوگان» جان بگيرد و مطالبه داشته باشد، مديراني كه وظيفه پيگيري پرونده «چوگان» را دارند هم به ضرورت ثبت جهاني آن به نام ايران و نه كشوري ديگر پي ميبرند و تلاش خود را معطوف به آن ميكنند.