نهضت آل علي پا برجاست
ناصر يمين مردوخي كردستاني
روزنامهنگار
اين چه شوري است كه در دهر بپاست
وين چه سوزي است كه اندر دل ماست
ابر غم كرده سيه گيتي را
تيره و تار زمين است و سماست
جن و انس و ملك و حور و پري
اشكريزان ز غم آل عباست
هر طرف مينگري ولولهايست
هر كجا پاي نهي پر غوغاست
سيل اشك است ز چشمان جاري
سينهها يكسره پرسوز و نواست
گفتوگوي دل و دلدادگي است
غصه كشته عشاق خداست
صحبت از غيرت و خون است و شرف
سخن از بيعت و ميزان وفاست
چاك چاك است دل ريش زمين
آري آري همه جا كرب و بلاست
ماه پيروزي خون بر شمشير
ماه جوشيدن خون شهداست
انقلابي كه حسين رهبر اوست
ريشهاش در دل اين بانگ رساست
بدر آييد ز بيديني و كفر
به سر آريد ستمها كه جفاست
چون شما را نبود دين خدا
زين سبب غارت و دزدي ز شماست
اين همه جعل و دغا و تزوير
اين همه پستي و بيداد چراست
از دم تيغ جنايات سعود
هر طرف مينگري خون برپاست
هر طرف دزدي و تدليس و دروغ
خلق بنگر كه نشسته به عزاست
مرد حق تيغ به دست با تكبير
آتشي ريخت كه بر ظلم سزاست
گفت آن كس به خدا نزديك است
كه ز دل پاك وز جان باتقواست
كي توان كرد فراموش حسين
خون او تا به ابد در رگهاست
وحدت و امنيت كشور ما
چاره درد و كنون مرهم ماست
گفت (مردوخ) چنين گفتهي حق
چون حسين نيست حسيني برجاست