بررسي رسانهاي افشاگري
«واشنگتنپست»
دانستن حق مخاطب است
علياكبر قاضيزاده
گزارش واترگيت در دهه هفتاد و انتشارش در «واشنگتنپست» به استعفاي ريچارد نيكسون، رييسجمهور وقت امريكا، ختم شد.
خانمي كه مدير «واشنگتنپست» بود به همراه سردبير و دو روزنامهنگار ديگر، آنقدر سوژه گزارش تحقيقي «واترگيت» را پيگيري كردند تا در نهايت گزارشي با ادله و مدارك معتبر و مستند آماده شد و «رسوايي واترگيت» نه تنها در تاريخ امريكا و تاثير رسانه ثبت شد كه تبعاتش به بركناري رييسجمهور وقت رسيد.
حالا با گذشت چند دهه، «واشنگتنپست» بازهم فايلي افشاگرانه منتشر كرده است و در مسير انتخابات رياستجمهوري امريكا، اتفاقهاي تازهاي را ساخته است؛ اتفاقي كه از منظر رسانهاي حسادتبرانگيز است. اينكه رسانههاي امريكا ميتوانند چنين تاثيرگذاري روي مخاطب خود داشته باشند، منابعي دارند كه ميتوانند به پشتوانه آن گزارشهاي تحقيقي را پيگيري كنند و به اسنادي اينچنين دست پيدا كنند و از همه مهمتر، با افشاي اين فايلها نگراني براي ادامه حيات رسانه نداشته باشند، حسرتبرانگيز است و من به آن حسودي ميكنم.
اگر اين اتفاق در اردن يا مصر يا آرژانتين و... رخ داده بود، احتمالا رسانه بايد پيشبيني برنده شدن فردي كه افشاگري عليه او بوده را در نظر ميگرفت و اين هزينه را قبول ميكرد كه اگر فرد موردنظر راي آورد، ديگر ادامه نخواهد داشت.
اما در امريكا اينطور نيست. انتخابات رياستجمهوري امريكا بيشتر شبيه يك «شو» يا «نمايش» است كه حتي باعث انتقاد كشورهاي اروپايي و آسيايي است.
اما ساختار سياسي در امريكا بسيار پيچيده و متفاوت از كشورهاي ديگر جهان است و همين تفاوت و پيچيدگي باعث ميشود تا حتي رسانهها هم در بازي انتخابات حاضر باشند و هركدام بسته به قدرت و منبعي كه به آن وصل هستند، فعاليت حرفهاي خود را داشته باشند.
به طور مثال مجموعه «تايمز» هم طرفدار حزب جمهوريخواه است يا همين «واشنگتنپست» متمايل به حزب دموكراتها. «نيويوركتايمز» از هيلاريكلينتون طرفداري ميكند و مجموعه «يواساي تودي» ناگهان بيانيه ميدهد كه تا به امروز در انتخابات دخالتي نداشته اما حالا ميخواهد كه بگويد: «مردم امريكا به دونالد ترامپ راي ندهند، چون او در شأن رياستجمهوري
اين كشور نيست».
اما واقعيت سادهاي در ميان نمايش وجود دارد و آن اين است كه رياستجمهوري در امريكا به تنهايي براي كنترل قدرت در اين كشور كافي نيست. به طور مثال در دوران اوباما و پرونده هستهاي ايران، اوباما مجبور به دسته و پنجه نرم كردن با مخالفان اين پرونده بود و همچنان محدوديتها بسياري در داخل كشور خود در اين اتفاق داشت؛ كنگره امريكا، قوهقضاييه و دادستان كل هم در تصميمگيري براي اين پرونده دخيل بودند و اوباما به تنهايي قدرت نداشت و مستقل نبود.
مردم امريكا هم با مردم ديگر كشورها متفاوت هستند؛ آنها علاقه چنداني به شركت در انتخابات ندارند و در مواردي خاص مثل انتخابات دور اول اوباما، تمام قد در صحنه حاضر ميشوند. آشنايي با اين روند مشخص ميكند كه در چنين شرايطي اين افشاگريهاي رسانهاي كه حتي براي خانم هيلاري كلينتون هم رخ داده، هم بخشي از بازي انتخابات در امريكا است.
ترامپ از ابتدا هم شانس چنداني براي پيروزي نداشت، اين ميلياردر ثروتمند امريكايي تا اينجا و با مسيري كه طي كرده نه تنها جامعه زنان امريكا، جامعه امريكاييهاي لاتينتبار، مسلمانان امريكايي و حتي اهالي حزب خود، بلكه حزب جمهوريخواه را هم عليه خود كرده. ترامپ در اين انتخابات دوستداران چنداني ندارد، اما بازهم اين افشاگريها در نتيجه انتخابات و رياستجمهوري امريكا نتيجه چندان ماهوي ندارد.
چون همانطور كه گفتم ساختار سياسي اين كشور پيچيده است و سياستهاي كلي اين كشور در جاي ديگري جريان دارد؛ سرمايهداراني كه بانكها، كارخانههاي اسلحه و... را در دست دارند.
با اين تفاسير و اتفاقها حضور رسانهاي در انتخابات امريكا بخشي از همان نظام سرمايهداري است كه از قدرتش در عرصه رسانه براي سياستهاي كلي خود
استفاده ميكنند.
اما همين امر هم باعث نميشود تا رسانهها حرفهاي عمل نكنند و نمايش اين رفتار حرفهاي گزارشهاي تحقيقي و افشاگرانهاي است كه تهيه و منتشر ميشوند تا در اختيار مردم قرار بگيرند.
همانطور كه گفتم رفتاري كه وقتي به منابع تامين شده، اجرا و انتشار آن نگاه ميكنيم و قدرت حضور رسانه بدون ترس از افشاگري و آگاهي رساندن به مخاطب، حسادتبرانگيز است.
بايد در نظر گرفت احتمالا در كشورهاي كمي در جهان ميشود با چنين افشاگريهاي رسانهاي و گزارشهاي تحقيقي روبهرو شويم كه منتشر ميشوند و در نهايت براي رسانه هم اتفاق خاصي رخ نميدهد.
خوش به سعادت سيستم رسانهاي كه ميتواند چنين تاثيرگذاري روي مخاطب داشته باشد و با قدرت به رسالت اصلي اين حرفه كه «دانستن، حق مخاطب است» ادامه دهد.