درباره يك عكس و خشونتي كه در فوتبال ايران زياد شده است
فوتبال منهايلذت
علي عالي
خيره ماندن به اين عكس ساده نيست. پسر كنار پدر. يكي گريان است و التماس كمك دارد و آن يكي، همه تنش خون است و درمانده. پدر براي همه ما اسطوره است. الگو است. زندگي است. سر پدر شكسته است از پرتاب سنگ، آنهم از طرف تماشاگران همشهري كه تا چند دقيقه قبل با هم ميخنديدند و پسر با التماس از پزشكان اطراف زمين، درخواست كمك دارد. انتشار اين تصوير هم حتي درست نيست. تصويري كه جز سرافكندگي براي ما، چيزي ندارد. بهحال خودمان بايد غصه بخوريم كه فرزند را آوردهايم به ورزشگاه تا لذت ببرد اما با قلبي شكسته، پدري را ميبيند كه روي نردهها آويزان است.
ثبت اين عكس از زاويه دوربين اميرحسين خيرخواه، تازهترين تصوير از وضعيت ورزشگاههاي ايران است. بازي پرسپوليس و استقلال خوزستان. نبرد قهرمان و نايبقهرمان فصل قبل. در زمين غوغايي بود. پر از صحنههاي ديدني. پر از شور فوتبال. پر از خلق صحنههاي زيبا براي لذت بردن از فوتبال. اما گويي ما ايرانيها تمايلي به لذت بردن نداريم. در اين فوتبال، هيچكس لذت نميبرد. از مدير تا بازيكن، از مربي تا داور، از هوادار تا مسوول. اينجا فوتبال معناي ديگري دارد. تصويري لخت از لايههاي زيرينِ رفتاريِ يك جامعه. جامعهاي كه هنر لذت بردن را از ياد برده است. جامعهاي كه در زبان دم از اخلاق ميزند اما در عمل، غيراخلاقي رفتار ميكند.
براي همه «ما» كه ورزش را با معيار ارزش، فرهنگ و معنويت ميسنجيم، چه پاسخي براي فرزندانمان داريم؟ همه ما جوگير اين هياهوها و هيجانات شدهايم و همهچيز را به شكست يا پيروزي مرتبط كردهايم و از اصل غافل شدهايم؟ فوتبال كه در كشورمان صنعتي نيست، نه خبري از حقپخش تلويزيوني است و نه آنقدر درايت وجود دارد كه از فوتبال به پول رسيد؛ از سوي ديگر باشگاهها هم تبحر چنداني در درآمدزايي ندارند، ميماند فرهنگ و اخلاق كه گويي خودمان آن را به تاراج گذاشتهايم. ورزش در همهجاي دنيا به همين دلايل مقدس است. ورزشگاهها و اماكن ورزشي بههمين علتها، مقدس است. ورزشيها بههمين دليل محترمند و معمولا ورزشكاران بااخلاق هميشه در ذهنها ميمانند. اما كارخانه فوتبال ايران در آموزش و تربيت به مشكل خورده است. مدير فكر ميكند كه تيمش بايد به هر طريق برنده باشد. مربي تصور ميكند بازيكنانش را فقط براي رقابت بايد آماده كند. همين ميشود كه هوادار هم تنها با پيروزي، به آرامش ميرسد. سيكلي معيوب از فوتبال ايران. فراموشي انسانيت در اعماق حوزهاي كه از روح جوانمردي و گذشت سيراب است؛ آنهم در فوتبالي كه براي كشور و مردمش، صنعت نيست و درآمدزايي در آن ديده نميشود. چرا فوتبال ايران به اينجا رسيده است؟
ديروز خبرگزاري ايرنا به نقل از فرمانده انتظامي شهرستان اهواز، خبري جالب منتشر كرد. خبري كه احتمالا هيچ توجهي به آن نشد و قاعدتا بعدها هم توجهي به آن نميشود. سرهنگ صفري درباره اتفاقات بازي پرسپوليس و استقلال خوزستان گفته: «در اين بازي حدود هفت نفر در ميان تماشاگران مصدوم شدند كه به سرعت به بيمارستان منتقل شدند. » او معايب فيزيكي ورزشگاه را مهمترين عامل در ايجاد و افزايش درگيري و تنشها دانست و گفت: «نداشتن روشنايي كامل، وجود سنگ و كلوخ در ورزشگاه عامل عمده بروز تنشها ميشود. همچنين برخي تماشاگران از طريق ديوارههاي بيروني كه نردههاي كوتاهي دارند، وارد ميشوند و ميتوانند هر وسيلهاي را همراه خود وارد ورزشگاه كنند. » موضوع بهظاهر ساده است اما در خوزستان لاينحل باقي مانده است. موضوعي كه بيشتر از فرهنگسازي نياز به مديريت دارد اما تا بازي بعدي و اتفاقي تازه، فراموش ميشود.
«ما» از فوتبال ايران، نه ابعاد اقتصادياش را ديدهايم و نه سودآوري از اين صنعت را درك كردهايم. نه ذات زيبايش به ما نشان داده شده و نه روح زندگي را در آن ديدهايم. فوتبال ايران تبديل به جايي براي حرصخوردن، فحاشي، شماتت، خشونت و عصبانيت شده است و خوشيهايش آنقدر زودگذر شده كه حتي در ياد هم نميماند. فوتبال بدون لذت چه ارزشي دارد؟
اين عكس هيچ ارتباطي به جنگهاي كشورهاي منطقه ندارد. نجات اين كودك هم از وسط يك شهر محاصره شده نيست. همه آنچه كه ميبينيد در ورزشگاه غدير و پس از بازي استقلال خوزستان و پرسپوليس اتفاق افتاد. عكسي تكاندهنده كه يكي از ماموران يگان ويژه را در حال نجات كودكي نشان ميدهد كه به اميد ديدن يك بازي فوتبال خود را به ورزشگاه غدير رساند، اما در نهايت پيش از اينكه ورزشگاه را ترك كند خود را ميان باراني از سنگ و صندلي محاصره شده ديد.
قابي وحشتناك از سنگ و خون. كساني كه در ورزشگاه غدير حضور داشتند يك جنگ تمام عيار را در پايان بازي شاهد بودند. باراني از سنگ و صندلي كه ميان دو طرف رد و بدل شد تا خيليها را با چهرهاي خونآلود راهي بيمارستان كند. البته پرتاب سنگ در ورزشگاههاي ايران اتفاق جديدي نيست. فوتبال ايران با سرعتي خارقالعاده بهسمت خشونتهاي رفتاري ميرود و گويي براي مسوولان اهميتي ندارد.
عشق به فوتبال و فوتباليست، هيچ مرزي را نميشناسد. در ميدان جنگي كه بعد از بازي استقلال خوزستان مقابل پرسپوليس تهران در ورزشگاه غدير راه افتاد اين عكس يكي از ويژهترين تصاويري بود كه در قاب دوربينها جاي گرفت. عكسي از هواداري كه بيخيال سر خونينش شده و مشغول سلفي گرفتن با رامين رضاييان بازيكن پرسپوليس است (!)