• 1404 شنبه 6 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3108 -
  • 1393 يکشنبه 25 آبان

نظم متكثر بين‌المللي

هنري كيسينجر / مترجم: منصور بيطرف /

نظم جهاني در قرون وسطي

چين امپراتور خودش را داشت؛ اسلام هم خليفه خودش را كه رهبر شناخته شده سرزمين‌هاي اسلام بود، داشت. اروپا نيز امپراتور مقدس روم را داشت. اما امپراتور مقدس روم از پايگاه ضعيف‌تري نسبت به همتايان خودش در ديگر تمدن‌ها، امور را انجام مي‌داد. امپراتور در سلسله مراتب خودش هيچ بروكراسي امپراتوري نداشت. اقتدار او در مناطقي كه ظرفيت خاندان سلطنتي‌اش يا اساسا هلدينگ خانوادگي‌اش اجازه مي‌داد حكومت كند، بستگي داشت. موقعيت او رسما موروثي نبود و به انتخاباتي كه با حق راي هفت شاهزاده كه بعدا به 9 نفر افزايش يافت، وابسته بود؛ اين انتخابات عموما با تركيبي از مانورهاي سياسي، ارزيابي راهبان مذهبي و پرداخت‌هاي وسيع مالي صورت مي‌گرفت. امپراتور از لحاظ تئوريك اقتدارش را مديون تفويضي بود كه پاپ مي‌داد، اما ملاحظات سياسي و لجستيكي غالبا آن را مستثني مي‌كرد و مي‌گذاشتند كه او براي سال‌ها به عنوان «امپراتور منتخب» حكمراني كند. مذهب و سياست كه هرگز در يك ساختار منفرد ادغام نشده بودند، منجر به بذله‌گويي محقانه ولتر شده بود كه امپراتور مقدس روم «نه مقدس بود، نه رومي و نه يك امپراتور.» مفهوم قرون وسطايي اروپا از نظم بين‌المللي، بازتاب سازگاري مورد به مورد ميان پاپ و امپراتور و نيز ميزباني ديگر حاكمان فئودالي بود. نظم جهاني كه بر پايه ممكنات حكومت فردي و مجموعه‌يي منفرد از اصول مشروع باشد كاملا از هر ويژگي خالي مي‌شود. مفهوم كامل قرون وسطايي از نظم جهاني را مي‌شود بطور مختصر با ظهور پرنس چارلز از هابسبورگ در قرن شانزدهم (1558- 1500) به تصوير كشيد؛ حاكميت او همچنين طليعه زوال قطعي آن [مفهوم] بود. شاهزاده تندخو و زاهد اهل فلاندر1 به دنيا آمده بود تا حكومت كند؛ او به جز در موارد ادويه براي غذا، عموما از مشورت كردن خودداري مي‌كرد و خود را مصون از هر حواس پرتي مي‌دانست. او در كودكي تاج پادشاهي هلند و در سن 16 سالگي حكمراني بر اسپانيا را – با سرزمين‌هاي وسيع و مجموعه‌يي از مستعمره‌ها در آسيا و قاره امريكا –به ارث برد. مدت كوتاهي پس از آن، يعني در سال 1519، او در انتخابات براي مقام امپراتور مقدس روم كه وي را جانشين رسمي شارلماني مي‌كرد، برنده شد. همزماني اين عناوين نشان مي‌داد كه به نظر تصوير قرون وسطايي آماده است تا كامل شود. حالا يك حاكم زاهد بر قلمروهايي كه تقريبا معادل سرزمين‌هاي امروزي اتريش، آلمان، شمال ايتاليا، جمهوري چك، اسلواكي، مجارستان، شرق فرانسه، بلژيك، هلند، اسپانيا و اكثر قاره امريكاست، حكومت مي‌كرد.

(اين تركيب وسيع قدرت سياسي تقريبا از طريق ازدواج‌هاي استراتژيك به دست آمد و به همين خاطر هابسبورگ مي‌گفت «جنگ‌ها را بر عهده ديگران بگذاريد؛ تو‌اي اتريش خوشحال، ازدواج كن!») كاشفان و فاتحان اسپانيايي – ماگلان و كرتس كه تحت توجهات چارلز ناوگان‌هاي دريايي را راندند- در حال تخريب امپراتوري‌هاي باستاني قاره امريكا بودند و شمايل مقدس را كه همراه با قدرت سياسي اروپا در سراسر اين دنياي جديد بود، حمل مي‌كردند. ارتش و ناوگان دريايي چارلز عليه يك موج جديد از تهاجم كه توسط ترك‌هاي عثماني و دست‌نشانده‌هايشان در جنوب شرقي اروپا و شمال آفريقا صورت مي‌گرفت، درگير شدند. چارلز شخصا يك ضد حمله را در تونس با كمك ناوگان دريايي كه منابع آن از طلاهاي دنياي جديد [قاره امريكا] تامين شده بود، رهبري كرد. با توجه به اين نقش‌آفريني‌ها بود كه چارلز از سوي معاصرانش اينچنين مورد تقدير قرار گرفت، بزرگ‌ترين امپراتور از زمان تقسيم شدن اين امپراتوري در سال 843، كه مقدر شده دنيا به «يك شبان» سپرده شود. در مراسم تاجگذاري چارلز بنا بر سنت شارلماني او را «حامي و مدافع كليساي مقدس روم» خواندند و جمعيت هم با تواضع او را «سزار» و «امپراتور» صدا كردند؛ پاپ كلمنت هم چارلز را به عنوان نيروي دنيايي كه براي «برپايي صلح و برقراري مجدد نظم» در قلمروي مسيحيت آمده، تاييد كرد. اگر در آن دوران يك مسافر چيني يا تركي به اروپا سفر مي‌كرد به خوبي شاهد يك سيستم سياسي كه به نظر مشابه مي‌آمدند، بود: قاره‌يي كه توسط يك خانداني اداره مي‌شود كه حكم الهي دارد. اگر چارلز قادر بود تا اقتدارش را مستحكم كند و ارث منظمي را در قلمروي مختلط وسيع هابسبورگ ترتيب دهد، در اين صورت اروپا هم به شكل يك حكومت مقتدر مركزي مانند امپراتوري چين يا خليفه اسلامي در مي‌آمد. اين اتفاق رخ نداد؛ چارلز هم دنبال آن نبود. در پايان او از نظمي كه بر پايه تعادل برقرار كرده بود راضي بود. ممكن است تفوق جزو ميراثش باشد اما هدفش نبود،چنان كه او آن را در زماني كه رقيب سياسي خود، فرانس اول پادشاه فرانسه را در نبرد پاويا در سال 1525 دستگير [و سپس] آزاد كرد، ثابت كرد و فرانسه را آزاد گذاشت تا در قلب اروپا يك سياست خارجي جداگانه و خصمانه‌يي داشته باشد. پادشاه فرانسه هم حركت بزرگ منشانه چارلز را با برداشتن يك گام قابل توجه – به طوري كه با مفهوم قرون وسطايي سياستمداري مسيحي غيرعادي به نظرمي آمد –جبران كرد و به او پيشنهاد همكاري نظامي عليه سلطان سليمان عثماني كه در آن زمان به شرق اروپا تجاوز كرده بود و قدرت هابسبورگ را از شرق به چالش كشيده بود، داد. جامعيت كليساي چارلز به دنبال حمايتي بود كه به دست نيامد. او ثابت كرد كه قادر نيست جلوي گسترش دكترين جديد پروتستانيسم را از سرزمين‌هايي كه پايگاه اصلي قدرتش بودند، بگيرد. وحدت سياسي و مذهبي دچار انشقاق شده بود. تلاش براي تكميل آرزوهايش كه جزو وظايفش به ارث رسيده بود فراتر از قابليت‌هاي يك فرد بود. در موزه «آلته پيناكوتك» مونيخ، يك اثر نقاشي از «تيتيان» وجود دارد كه در سال 1548 كشيده شده است. در اين اثر فراموش‌نشدني عذاب يك عاليجناب را نشان مي‌دهد كه نه مي‌تواند وظايف معنوي خود را تمام كند و نه آنكه براي خود در نهايت اهرم‌هاي ثانويه را براي راهبري حكومت برپا سازد. چارلز تصميم گرفت عناوين سلطنتي‌اش را كنار بگذارد و امپراتوري وسيعش را تقسيم كند و اين كار را به روشي انجام داد كه بازتاب تكثرگرايي بود كه [پيش از اين] خواسته‌هاي وحدتش را شكست داده بود.براي پسرش فيليپ، پادشاهي ناپل و سيسيل را وقف كرد، پس از آن تاج و تخت اسپانيا و كل امپراتوري‌اش را داد. در سال 1555 در يك جشن احساساتي، به بازنگري سلطنتش پرداخت و شهادت داد كه او وظايفش را تمام كرده است، سپس در يك پروسه‌يي دبيركلي هلند را به پسرش فيليپ اعطا كرد. در همان سال چارلز يك معاهده‌يي را كه نقطه تحولي در تاريخ بود امضا كرد؛ آن «صلح آگوسبرگ» بود كه براساس آن پروتستانيسم در امپراتوري مقدس روم به رسميت شناخته مي‌شد. چارلز با كنار رفتن از بنيادهاي معنوي امپراتوري‌اش، به شاهزادگان حق انتخاب اعتراف‌گيري را در قلمروهاي شان داد. او مدت كوتاهي پس از آن از مقامش به نام امپراتور مقدس روم استعفا و مسووليت‌هاي امپراتوري، تحولات و چالش‌هاي بيروني آن را به برادرش فرديناند محول كرد. چارلز به يك صومعه‌يي در ناحيه روستايي اسپانيا و براي يك زندگي گوشه‌نشيني، عزلت گزيد. او روزهاي آخر عمرش را نزد اعتراف گيرش و يك ساعت ساز ايتاليايي كه ديوار را با ساعت‌هاي ساخته شده‌اش پوشانده بود و چارلز در نظر داشت حرفه‌اش را ياد بگيرد، گذراند. وقتي كه چارلز در سال 1558 درگذشت، وصيت وي حاكي از تاسفي بود كه در دوران حكومتش انشقاقي در دكترين روي داده بود و پسرش را موظف كرد تا انگيزاسيون را دوچندان كند.
پي‌نوشت:
1- فلاندر ناحيه تاريخي در شمال غربي اروپا كه شامل بخش‌هايي از شمال فرانسه، غرب بلژيك و جنوب غربي هلند مي‌شد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها