• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3689 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۱۸ آذر

آپارتمان 66 واحدي

چشمان ماهي‌اي

لي‌لي فرهادپور روزنامه‌نگار

 


زن هنوز ته مانده جواني را در صورتش داشت. هيچكدام از شاخه‌هايم به آپارتمان او نمي‌رسيد. گفته بودم كه درختي هستم 50 ساله كه ريشه دواندم زير پاركينگ فاز 2 اين مجتمع و سر كشيده‌ام از حياط خلوت ضلع شمالي تا به آسمان. زن نصف شب كه رد مي‌شد سراغم مي‌آمد. اول صداي زنجيرهاي آسانسور بلند مي‌شد و بعد تق! كف آسانسور به زمين مي‌خورد. در قژقژ مي‌كرد و زن آهسته و نوك پا، چسبيده به ديوار خودش را به خاك من مي‌رساند به طوري كه از ديد دوربين‌ها مخفي بماند. هيچ دوربيني اطراف منو نمي‌گرفت و او اين را مي‌دانست. ماشيني هم اگر آن موقع شب وارد پاركينگ مي‌شد فوري خودش را پشت تنه من قايم مي‌كرد.
صداي خش‌خش راه رفتن سوسك‌ها كه بلند مي‌شد خيالش راحت بود ديگر كسي مزاحمش نمي‌شود. بعد از تو جيبش يك بيلچه در مي‌آورد و زمين كنار ريشه‌هايم كه بيرون زده بودند را كمي گود مي‌كرد و بعد از آن يكي جيبش يك كيسه بيرون مي‌آورد و جسمي لزج و سرخابي رنگ را سر مي‌داد در آن چاله كوچك. هرشب يك ماهي گلي كه با خنجري تيكه تيكه شده بود. با خاك جسد ماهي گلي را مي‌پوشاند و گريه مي‌كرد. تمام ريشه‌هاي جوانم رفته بودند تو تن اين ماهي گلي‌ها و آنها را بيشتر مي‌دريدند و مي‌پوساندند. ديگر كم كم ميوه‌هاي سختم از گردي درآمده بودند و بيضي شده بودند. عين ماهي. عين چشمان آن زن كه ته مانده جواني را در صورتش داشت. مي‌خواست فراموش كند كه روزي بهش مي‌گفت چشمانت عين ماهي است و وقتي گريه مي‌كني قرمز كه مي‌شوند آدم ياد ماهي تنگ عيد نوروز مي‌افتد. شوهرش يك سال شب عيد رفته بود و ديگر برنگشت. زن گريه مي‌كرد و مي‌گفت زني پيدا كرده كه چشمانش شبيه آسمان است. آبي آبي...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون