• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3689 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۱۸ آذر

دارالمجانين- 14

كسرا

علي شروقي روزنامه‌نگار

مثل بچه‌هاي تخس و لجوج، سرتق و بازيگوش است. گريزپاست و يك‌جا بند نمي‌شود. از وقتي از كار بيكار شده علاف‌الدوله است و در پارك و كوچه و خيابان پرسه مي‌زند.
داستانش از عصر روز شنبه 26 خرداد 1358 آغاز مي‌شود و با سفري در دهه 60 كه طي آن هويتش تغيير مي‌كند به اتمام
مي‌رسد.
اين وسط با دختري به نام جهان كه در شهري دور از تهران زندگي مي‌كند هم آشنا مي‌شود و يك بار هم به سرش مي‌زند به شهر آن دختر برود و مي‌رود. نامش كسراست و سه‌گانه جعفر مدرس‌صادقي به نام‌هاي «شريك جرم»، «كله اسب» و «سفر كسرا» به سرگذشت او و علافي‌ها و بلاتكليفي‌ها و ديوانگي‌هاي مرگبار و ماجراهاي غريبي كه وسط همين زندگي عادي روزمره برايش اتفاق مي‌افتد، اختصاص دارد. گرچه بازيگوشي و نظم‌ناپذيري‌اش به بچه‌ها مي‌ماند اما وقت‌هايي كارهاي ترسناكي ازش سر مي‌زند.
مثل هنگامي كه برادر دختري را كه با او آشنا شده با تير مي‌زند و مي‌كشدش. يا وقتي كه در شمال زني او را با برادرش كه گويا سال‌ها ايران نبوده، اشتباه مي‌گيرد. زن خيال مي‌كند برادرش بعد از سال‌ها به خانه برگشته و كسرا هم به روي خودش نمي‌آورد كه آن كسي نيست كه زن پنداشته است.
كلا در قيد هيچ چيز و هيچ كس نيست. نه خانه و خانواده و نه آدم‌هايي كه در طول سفرها و پرسه زدن‌هايش با آنها مواجه مي‌شود. هويتش هم برايش مهم نيست. اصلا انگار خودش هم در جريان نيست كه ذره‌ذره دارد تغيير مي‌كند. وقتي خودش را يك كس ديگر جا مي‌زند انگار فقط براي اين نيست كه مبادا او را به خيال اينكه دزد است، تحويل پليس دهند. به نظر مي‌رسد فارغ از موقعيتي كه در آن گير كرده برايش زياد فرق نمي‌كند كسرا باشد يا برادر سفر كرده يك زن. هوس‌هايش هم اغلب آني و گذراست. دوست دارد به هر نحوي وقت بگذراند و از زير بار مسووليت زندگي شانه خالي كند.
اولش شايد به چشم نيايد اما چنانكه گفتم مي‌تواند خيلي راحت آدم‌ها را با تير بزند. البته اين كار را به اصرار دختر انجام مي‌دهد اما در برابر خواسته دختر مقاومت زيادي نمي‌كند. فقط كمي من و مون و بعد گلنگدن را مي‌كشد، نشانه مي‌گيرد و ماشه را مي‌چكاند. يا مثلا در همان شمال يك مرتبه هوس بزن بزن و لت و پار كردن كسي به سرش مي‌زند.
براي همين در دارالمجانين بايد حسابي مراقبش بود و بهش زياد نزديك نشد. اولش البته شايد ساكت و بي‌آزار به نظر برسد اما گول ظاهرش را نخوريد. مي‌تواند به آني از اين رو به آن رو شود و كمي بعد هم انگار نه انگار كه چند دقيقه پيش چه كرده است. گاهي آدم خيال مي‌كند هيولاست. يك حيوان غريب افسانه‌اي كه نبايد زياد نزديكش شد.
پس همان محشور بودن دورادور با او و ملاقاتش از پشت كلمات كتاب كافي است و نزديكي بيشتر هيچ به صلاح هيچ كس
نيست.
او اصلا از آن ديوانه‌هايي نيست كه رحم و شفقت مي‌انگيزند. از آن ديوانه‌هايي است كه آدم را مي‌ترسانند. هرچه باشد نامش كسراست و جنونش هم متناسب با نامش جنوني شاهانه است و جنون شاهان در طول تاريخ همواره از خطرناك‌ترين و خونبارترين انواع جنون بوده است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون