• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3690 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۲۰ آذر

وجدان كاري در جامعه ما ضعيف است

بهروز گرانپايه

پژوهشگر و روزنامه‌نگار

مسووليت‌پذيري اجتماعي افراد را مي‌توان از دو منظر مورد بررسي قرار داد. اول به صورت فردي و در چارچوب يك مفهوم اخلاقي و بعد به عنوان يك امر اجتماعي. به نظر مي‌رسد اين موضوع را بيشتر بايد به عنوان يك امر اجتماعي بررسي كرد به اين دليل كه افراد معمولا قبل از اينكه مساله‌اي را از منظر شخصي مورد توجه قرار دهند، به رفتارهاي ديگران توجه مي‌كنند. ما صرفا بر حسب آموزه‌ها و يادگيري و باور شخصي‌مان عملي را انجام نمي‌دهيم، بلكه به رفتار ديگران هم نگاه مي‌كنيم. به همين دليل معتقدم «مسووليت‌پذيري اجتماعي» را بايد به عنوان يك امر اجتماعي مورد توجه قرار دهيم نه صرفا يك امر اخلاقي. از اين منظر ضعف احساس مسووليت اجتماعي در جامعه ما هم به اين دليل است كه فكر مي‌كنيم بايد با توصيه‌هاي اخلاقي افراد را به انجام كار مسوولانه ملزم كنيم يا انتظار داشته باشيم آنها مسوولانه رفتار كنند.
اين موضوع درست است كه مسووليت‌پذيري اجتماعي و احساس وجدان كاري در جامعه ما ضعيف است و اين ضعف ناشي از اين نيست كه سيستم آموزشي ما اين مساله را به عنوان يك ارزش مورد توجه قرار مي‌دهد، بلكه به اين دليل است كه مردم به رفتار مسوولانه توسط سايرين باور ندارند. به بيان ديگر مقوله اعتماد در جامعه ما عنصر ضعيفي است.
بررسي‌هاي اخير كه نتايج آن توسط نهادهاي رسمي منتشر شده است، نشان مي‌دهد اعتماد اجتماعي در جامعه ما حدود 10 درصد است به اين معنا كه 10 درصد مردم به رفتار و عملكرد صحيح و سلامت رفتار ديگران در جامعه اعتماد دارند. در حالي كه در جوامع توسعه يافته اين رقم بالاي 70 درصد است. اين كمبود باور اعتماد بين مردم منجر به اين مي‌شود كه افراد در كنش‌هاي فردي و جمعي‌شان مسوولانه عمل نكنند. در نظام اداري يك سازمان با وجود آنكه الزامات سازماني و اجرايي وجود دارد، احساس مسووليت بين افراد بسيار ضعيف است. به اين دليل كه مردم به نظام اداري و مديريت مجموعه اعتماد ندارند و همين ضعف اعتماد باعث مي‌شود كه فرد با خود بگويد عقلاني نيست كه ديگران از شرايط موجود سوءاستفاده كنند و من درست عمل كنم.
 قاعده‌اي در كنش‌هاي فردي وجود دارد، به نام «انتخاب عقلاني» اين قاعده به اين معناست كه اگر يك فرد درست عمل كند در حالي كه ديگران درست عمل نمي‌كنند، اين به ضرر فرد است كه رفتار درست دارد. در نتيجه اين تمايل در فرد ايجاد مي‌شود كه او هم نادرست عمل كند. وقتي مديريت مجموعه ناكار آمد باشد و احساس مسووليت اجتماعي نداشته باشد، اين موضوع تاثير مستقيم بر نيروهاي انساني زير مجموعه او دارد. در «انتخاب عقلاني» فرد با خود مي‌گويد چرا من به اين شكل عمل كنم در حالي كه ديگري بهره‌برداري مي‌كند، در اين بين من ضرر مي‌كنم. اين مساله باعث مي‌شود كه افراد از تمام توانمندي‌هاي‌شان استفاده نكنند، حتي وقتي كه تمام گروه از آن نفع مي‌برد. عموميت يافتن اين روحيه جامعه را در دام اعتماد اجتماعي گرفتار مي‌كند. «دام اعتماد اجتماعي» در جامعه‌شناسي به معناي اين است كه اعتماد مردم نسبت به سايرين كاهش پيدا كند و افراد صرفا به منافع فردي خود فكر كنند. اين وضعيت براي هر فردي پيش مي‌آيد و ممكن است در مقاطع مختلف افراد در تله بي‌اعتمادي نسبت به ديگران گرفتار شوند. اين شرايط باعث مي‌شود روابط و شيرازه نظام اجتماعي سست شود و سرمايه اجتماعي كاهش پيدا كند و وضعيت شكننده‌اي در ارزش‌هاي اجتماعي به وجود ‌آيد و در نتيجه جامعه آسيب‌پذير شود.
با وجود اينكه نظام آموزشي ما يا كانون خانواده سعي مي‌كند افراد را مسووليت‌پذير تربيت كند و مسووليت‌پذيري و برخورداري از وجدان كاري را به عنوان يك ارزش براي افراد مطرح كند، اين موضوع به تنهايي كفايت نمي‌كند. آموزه‌اي كه اين مرحله را فرا گرفته است، بعد از وارد شدن فرد به كنش‌ها و عرصه مناسبات اجتماعي، اين آموزه‌ها در تقابل با كنش‌هاي ساير افراد قرار مي‌گيرد.
در نظام خانوادگي و اجتماعي ما گذشت و ايثار به عنوان يك قاعده در نظر گرفته مي‌شود و بر اصل همكاري تاكيد مي‌شود، همه ما در سنين كودكي و نوجواني در مواجهه با اين تربيت‌ها و آموزش‌ها قرار داريم. اما وقتي وارد عرصه سخت و دشوار و چندگانه مناسبات اجتماعي و جامعه مي‌شويم با كنش‌هاي متفاوتي روبه‌رو مي‌شويم. نكته اين است كه وقتي نظام اداري سالم نباشد و افراد بي‌كفايت در رده‌هاي مديريتي قرار گيرند، فرد مي‌بيند كه واقعيت جامعه با آموزه‌هاي او در تعارض است. مواجه شدن با اين تعارض‌ها و تضادها بين آنچه آموخته با آنچه عمل مي‌شود فرد را به اين سمت سوق مي‌دهد كه چرا من بايد درست عمل كنم؟ و اين فرو افتادن در تله اعتماد اجتماعي است. بي‌اعتمادي فرد به مجموعه‌اي كه بي‌صلاحيت است، بنابراين فرد را به اين جمع‌بندي مي‌رساند كه چرا من درست عمل كنم؟ بر اساس قاعده «انتخاب عقلاني» فرد يا كم‌كاري مي‌كند يا كم‌فروشي و اين نوع رفتارها به تدريج جنبه همه‌گير و عمومي پيدا مي‌كند و شايع مي‌شود و در تمام عرصه‌ها و مناسبات اجتماعي شكل مي‌گيرد و جامعه را شكننده و آسيب‌پذير مي‌كند و در نتيجه جامعه به لحاظ اخلاقي فرو مي‌پاشد. در چنين شرايطي توصيه‌هاي اخلاقي از تريبون‌ها و منابر براي حفظ اخلاقيات چندان كارساز نيست. به همين دليل معتقدم كه اين موضوع را بايد به صورت يك امر اجتماعي سيستمي و نظام‌مند در نظر بگيريم.
براي حل اين مساله، طبيعي است كه راه‌حل‌هاي مختلفي توصيه مي‌شود. عده‌اي كه تاكيد بر اخلاق دارند معتقدند كه با موعظه اين مساله حل‌شدني است. اگر اين با موعظه شدني بود حافظ نمي‌گفت: «واعظان كاين جلوه در محراب و منبر مي‌كنند/ چون به خلوت مي‌روند آن كار ديگر مي‌كنند.» اين شعر حافظ نشان مي‌دهد بي‌اعتمادي به نظام مديريتي و اخلاقي جامعه در گذشته تاريخي ما هم ريشه داشته و همين باعث شده نسل در پي نسل، ما نسبت به نظام اداري و مديريتي و دولتي بي‌اعتماد باشيم و روحيه همكاري و مسووليت‌پذيري اجتماعي همچنان در يك وضعيت ضعيف قرار داشته باشد.
نتيجه اين سخن در واقع توصيه امروز جامعه‌شناسان است، براي حل مساله نبود اعتماد و كاهش فساد اجتماعي بايد ما نگاه بالا به پايين داشته باشيم. به اين معنا كه بايد نظام مديريتي سالمي داشته باشيم و اشكالات را در سطوحي كه براي مردم به عنوان الگو در نظر گرفته مي‌شوند از بين ببريم تا بتوانيم اعتماد عمومي را به جامعه برگردانيم. اگر اين اتفاق نيفتد ما همچنان در گرداب آسيب‌هاي اجتماعي و در دام اعتماد اجتماعي غوطه‌ور خواهيم بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون